برخورد با دشمن دوست نما

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

فضل بن ربيع حكايت كند:
روزى هارون الرّشيد با حالت غضب، شمشير به دست بر من وارد شد و گفت: همين الا ن بايد اين حجازى بعنى؛ حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام را در هر حالتى كه هست، امانش ندهى و او را اين جا حاضر كنى.
پس من به سوى محلّ سكونت حضرت حركت كردم تا آن كه به خانه اى كه با حصير و شاخه هاى درخت خرما درست شده بود، رسيدم؛ غلام سياهى در آن جا حضور داشت، گفتم: اجازه ورود بر مولايت را مى خواهم؟
غلام گفت: مولاى من حاجب و دربان و وزير ندارد، بيا داخل، چون وارد منزل شدم، پس از عرض سلام، گفتم: هارون الرّشيد شما را طلب كرده است.
امام كاظم عليه السلام فرمود: مرا با هارون چه كار است؟!
آيا با آن همه نعمت كفايت نمى كند؟
و پس از آن، با سرعت حركت نمود و اظهار داشت: اگر جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله نفرموده بود: تبعيّت از سلطان در حالت تقيّه واجب است، هرگز نمى آمدم.
عرضه داشتم: يا ابن رسول اللّه! آماده عقوبت و شكنجه هارون باشيد، چون كه بسيار غضبناك بود.
حضرت فرمود: همراه من كسى است كه مالك تمام دنيا و آخرت است، و هارون الرّشيد امروز نمى تواند كمترين آسيبى را به من وارد نمايد، انشاءاللّه تعالى.
و سپس دست مبارك خود را اطراف سر خود سه مرتبه چرخانيد و زمزمه اى كرد كه من متوجّه آن نشدم.
سپس حركت كرديم و همين كه جلوى دارالا ماره رسيديم حضرت بيرون ايستاد ومن بر هارون الرّشيد وارد شدم، ديدم همانند مادر بچّه مرده ناراحت و سرگردان است؛ و چون چشمش بر من افتاد گفت: آيا پسر عمويم را آوردى؟
گفتم: بلى.
اظهار داشت: آسيبى كه به او نرسانده اى؟
گفتم: خير.
گفت: بگو: وارد شود.
چون حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام وارد شد، هارون از جاى خود حركت كرد و به استقبال حضرت رفت و او را در آغوش گرفت و با يكديگر معانقه كردند.
سپس هارون الرّشيد به حضرت خطاب كرد و گفت: اى پسر عمو! خوش ‍ آمدى؛ و آن گاه حضرت را با احترام و تكريم كنار خود نشانيد و اظهار داشت: چه شده است كه با ما قطع رابطه كرده اى؛ و به ملاقات ما نمى آئى؟
امام عليه السلام فرمود: چون رياست و نعمت تو فراوان گشته است و علاقه مند به دنيا گشته اى.
پس از آن، هارون دستور داد تا هداياى متعدّد و ارزشمندى براى حضرتش ‍ آماده كنند؛ و سپس آن هدايا را تحويل امام كاظم عليه السلام داد.
حضرت فرمود: اگر نمى خواستم به جوانان بنى هاشم در امر ازدواجشان كمك كنم تا نسل آنها افزايش يابد، اين هدايا را نمى پذيرفتم؛ و سپس ‍ حركت نمود و رفت.
فضل بن ربيع در ادامه اين حكايت افزود: چون حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام از دربار خليفه خارج شد و رفت، به هارون الرّشيد گفتم: تو تصميم تعذيب و جسارت داشتى، ولى اكنون هدايائى گرانبها تقديمش ‍ كردى؛ و نيز با عزّت و احترام راهى منزل خويش گرديد؟
هارون الرّشيد در جواب اظهار داشت: همين كه تو را به دنبال او فرستادم، چند نفر ناشناس و مسلّح بر من وارد شدند و همگى گفتند: چنانچه آسيبى به موسى بن جعفر عليهما السلام برسانى، تمام كاخ و اهل آن را نابود مى گردانيم؛ پس سعى كن با او به نيكى و احسان برخورد نمائى.
فضل بن ربيع گويد: پس از گذشت چند صباحى خدمت امام موسى كاظم عليه السلام رفتم و عرضه داشتم: چگونه شرّ هارون الرّشيد را از خودت دفع و برطرف نمودى؛ و به حمد اللّه هيچ آسيبى به شما نرسيد؟
امام عليه السلام در جواب فرمود: دعاى جدّم حضرت اميرالمؤمنين، علىّ بن ابى طالب عليه السلام را خواندم و خداوند مرا كفايت نمود.(1)
---------------------------------------
1-عيون اخبارالرّضا عليه السلام: ج 1، ص 76 78، ح 5، جهت اختصار دعا آورده نشد.
------------------------------
مؤلف: عبد الله صالحى