مناظره با هارون؛ و فرق سادات هاشمى و عبّاسى

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

مرحوم شيخ صدوق و شيخ مفيد و ديگر بزرگان در كتابهاى مختلف حكايت كرده اند:(1)
حضرت ابو الحسن، امام موسى بن جعفر عليهما السلام در جمع بعضى از اصحاب خاصّ، فرمود:
روزى هارون الرّشيد مرا احضار كرد و چون بر او وارد شدم سلام كردم، وى پس از آن كه جواب سلام مرا داد؛ گفت: آيا ممكن است دو خليفه از مردم ماليات دريافت نمايند؟!
گفتم: مواظب باش و تقواى الهى را رعايت نما، مبادا سخن بى محتواى دشمنان ما را بپذيرى، اگر صلاح مى دانى حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله بخوانم!
هارون گفت: مانعى نيست.
اظهار داشتم: پدرم از پدران بزرگوارش، از جدّم رسول خدا صلوات اللّه عليهم نقل فرمود: همانا چنانچه بدن خويشان با يكديگر تماس پيدا كنند، تحريك و آرامش به وجود مى آورد؛ بنابر اين دستت را در دست من قرار ده؛ و سپس جلو رفتم و هارون دست مرا گرفت و كنار خود نشانيد و گفت: ديگر وحشتى نداشته باش، راست گفتى و نيز جدّت راست گفته است، سكون و آرامش پبدا كردم و دوستى تو در دلم جاى گرفت، اكنون سئوال هايى را مطرح مى كنم كه كسى پاسخ آن ها را نمى داند، چنانچه جواب صحيحى دادى، تو را آزاد مى گذارم و پس از اين، سخن هيچ كسى را بر عليه تو اهميّت نمى دهم.
گفتم: آنچه مى خواهى سئوال كن، اگر در امان بودم پاسخ مى گويم.
هارون اظهار داشت: چناچه راست گفتى و جواب از روى تقيّه نبود در امان خواهى بود.
و سپس گفت: به چه دليلى شما بر ما ترجيح داده شده ايد؛ و بر ما برترى داريد؟ و حال آن كه ما و شما از نسل عبدالمطّلب هستيم و پسر عمو خواهيم بود.
در پاسخ گفتم: به جهت آن است كه عبداللّه و ابو طالب از يك پدر و مادر بوده اند؛ ولى عبّاس، مادرش غير از مادر آن دو نفر بود و فقط از جهت پدر يكى هستند.
سپس گفت: چگونه به خود اجازه مى دهيد كه مردم شما را پسران حضرت رسول بنى الرّسول نامند و حال آن كه شماها فرزندان علىّ بن ابى طالب عليه السلام هستيد و انسان از ناحيه پدر به اجداد خود منسوب مى شود و مادر نقشى ندارد؟
در جواب هارون چنين اظهار داشتم: چنانچه رسول اللّه صلى الله عليه و آله زنده گردد و دختر تو را براى خود خواستگارى نمايد، آيا قبول مى كنى؟
پاسخ داد: بلى.
گفتم: ولى چنانچه از من خواستگارى نمايد، نمى پذيرم.
هارون گفت: چرا؟
جواب دادم: چون من توسّط او متولّد شده ام، ليكن تو از ديگرى به دنيا آمده اى.
پس از آن، هارون الرّشيد پرسيد: چگونه خود را ذرّيّه رسول اللّه مى ناميد؛ و حال آن كه ذرارى شخص به وسيله مرد شناخته مى شود و شماها فرزندان دختر رسول اللّه مى باشيد؟
از او خواستم تا از جواب اين سئوال مرا معذور دارد، ولى او نپذيرفت و اصرار ورزيد تا پاسخ گويم؛ و نيز افزود: شما فرزندان علىّ ابن ابى طالب عليه السلام هستيد؛ چرا خودتان را رئيس و رهبر مسلمين و ذرارى رسول اللّه - صلوات اللّه عليه - معرّفى مى كنيد؟!
در جواب گفتم: به خدا پناه مى برم از شرّ شيطان، خداوند عيسى عليه السلام را از ذرّيّه حضرت ابراهيم و داود و موسى و سليمان عليهم السلام معرّفى كرده است، اكنون بگو كه عيسى كيست؟
هارون پاسخ داد: عيسى پدر نداشت.
گفتم: بنابر اين از طريق مادرش، مريم از ذرارى انبياء عليهم السلام قرار گرفته است.
و همچنين ما نيز از طرف مادر ذرّيّه پيغمبر خدا مى باشيم، آيا كفايت مى كنى يا بيفزايم؟
گفت: توضيح بيشترى بده؟
گفتم: آن هنگامى كه رسول خدا صلوات اللّه عليه خواست با نصارى مباهله نمايد، اظهار داشت: فقط پسران و زنان و خودمان باشيم و درباره يكديگر نفرين نمائيم؛ و تنها امام حسن، حسين، علىّ و زهراء عليهم السلام را همراه برد؛ پس همانطور كه امام حسن و حسين را فرزند خود ناميد، ما هم فرزند و ذرّيّه او هستيم.
در پايان، هارون الرّشيد مرا تحسين كرد و گفت: مشگلات و خواسته هاى خود را مطرح نما كه برآورده خواهد شد.
گفتم: اوّلين خواسته من اين است كه اجازه دهى پسز عمويت به حرم جدّش، كنار اهل عيالش باز گردد؟
در جواب اظهار داشت: بررسى كنيم.
در ادامه روايت گفته شده است كه هارون دستور داد تا حضرت را نزد سندى بن شاهك محبوس نمايند.(2)
---------------------------------------
1-حديث بسيار طولانى است، كه در ترجمه به قطعاتى از آن اكتفاء شد.
2-عيون اءخبار الرّضا عليه السلام: ج 1، ص 81، اختصاص شيخ مفيد: ص 54، س 19، بحارالا نوار: ج 48، ص 121، ح 1، و ص 125، ح 2، مدينة المعاجز: ج 6، ص 427، ح 2080، اءعيان الشّيعة: ج 2، ص 8، ينابيع المودّة: ج 3، ص 117.
------------------------------
مؤلف: عبد الله صالحى