در مقابل خدمت و محبّت، خيانت و جنايت؟!

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

روزى يحيى بن خالد برمكى، براى يكى از برادرزادگان حضرت ابوالحسن، امام موسى كاظم عليه السلام - به نام علىّ بن اسماعيل، كه امام عليه السلام با او ارتباط گرم و صميمى داشت و به طور مرتّب او را به شيوه هاى مختلف كمك مى فرمود - مقدار زيادى اموال و هدايا فرستاد و او را به سوى خود فرا خواند.
همين كه حضرت متوجّه شيطنت يحيى برمكى شد، علىّ بن اسماعيل را به حضور خود دعوت نمود؛ و چون حضور يافت، به او فرمود: اى برادرزاده! شنيده ام قصد سفر دارى؟ كجا مى روى؟
گفت: قصد سفر به بغداد را دارم.
حضرت فرمود: به چه منظور به بغداد مى روى؟
گفت: به جهت آن كه قرض بسيارى بر عهده دارم و از پرداخت آن ناتوانم، حضرت فرمود: من تمام قرض هاى تو را پرداخت مى كنم و نيز هر مشكلى داشته باشى، برطرف مى سازم.
علىّ بن اسماعيل پيشنهاد حضرت را نپذيرفت و گفت: من براى مسافرت به بغداد ناچار هستم.
حضرت اظهار نمود: اكنون كه تصميم رفتن به بغداد را دارى مواظب باش ‍ كه فرزندان مرا يتيم نكنى؛ و سپس دستور داد تا مقدار چهار هزار درهم و سيصد دينار به برادرزاده اش بدهند.
چون علىّ بن اسماعيل بلند شد و رفت، امام عليه السلام به افرادى كه در آن مجلس حضور داشتند، فرمود: او در قتل من سعايت و سخن چينى مى كند و فرزندانم را يتيم مى گرداند.
افراد حاضر گفتند: ياابن رسول اللّه! فداى تو گرديم، با اين كه مى دانى او چنين جنايتى را مرتكب مى شود، چرا اين چنين با ملايمت با او سخن مى گفتى و در نهايت هم آن مقدار پول و درهم و دينار را به او عطا نمودى؟!
حضرت فرمود: بلى، وليكن پدرم از پدران بزرگوار خود نقل مى نمود، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: چنانچه يكى از خويشاوندان قطع رحم نمايد و تو سعى كنى كه خويشاونديتان با گرمى و صميميّت برقرار باشد، خداوند متعال او را مجازات و عقاب مى نمايد.
و هنگامى كه علىّ بن اسماعيل وارد بغداد شد و نزد يحيى برمكى رفت، يحيى برمكى نيز او را به حضور هارون الرّشيد برد.
و هارون در رابطه با امام موسى كاظم عليه السلام مطالبى از علىّ ابن اسماعيل پرسيد.
و او در جواب گفت: از تمام شهرها اموال بسيارى براى ابوالحسن، موسى بن جعفر عليهما السلام مى آورند، تا حدّى كه چندين خانه در شهر مدينه خريدارى كرده است؛ و نيز به تازگى باغ گران قيمتى را خريدارى و تهيّه نموده است.
و آن قدر نزد هارون بر عليه آن حضرت سخن چينى كرد و ناروا گفت تا آن كه هارون الرّشيد دستور جلب و زندانى شدن حضرت را صادر كرد.
و در نهايت امام موسى كاظم عليه السلام به دستور هارون الرّشيد زندانى شد؛ و سپس مسموم و شهيد گرديد.(1)
---------------------------------------
1-غيبة شيخ طوسى: ص 21، إ ثبات الهداة: ج 3، ص 176، ح 17 با مختصر تفاوت و به جاى نام علىّ بن اسماعيل، محمّد بن اسماعيل آورده است.
------------------------------
مؤلف: عبد الله صالحى