راهنمائى شخصيّتى مسافر و آگاه

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

مورّخين شيعه و سنّى در كتاب هاى خود حكايت كرده اند:
شقيق بلخى در سال 149 به قصد حجّ خانه خدا، عازم مكّه معظّمه گرديد، هنگامى كه به قادسيّه رسيد جوانى را ديد كه تنها و بدون همراه به سوى مكّه رهسپار است؛ ولى او را نشناخت.
شقيق گويد: با خود گفتم: اين جوان از طايفه صوفيّه است، كه از مردم كناره گيرى كرده تا او را نشناسند، من وظيفه خود مى دانم كه او را هدايت و راهنمائى كنم.
همين كه نزديك آن جوان رفتم، بدون اين كه با او سخنى گفته باشم، مرا مورد خطاب قرار داد و اظهار نمود:
اى شقيق! خداوند در قرآن فرموده است: اجتنبوا كثيرا من الظّنّ إ نّ بعض ‍ الظنّ إ ثم.(1)
يعنى: از گمان بد نسبت به يكديگر دورى نمائيد، كه بعضى از گمان ها، گناه محسوب مى شود.
و سپس از چشم من ناپديد شد و ديگر او را نديدم تا آن كه به محلّ قاصبه رسيدم؛ و دوباره چشمم بر آن جوان افتاد، در حالى كه مشغول نماز بود؛ و مشاهده كردم كه تمام اعضاء بدنش از خوف الهى مى لرزيد و قطرات اشك از چشمانش سرازير بود.
نزد او رفتم تا از افكار خود عذرخواهى كنم، چون نمازش پايان يافت و قبل از آن كه من حرفى بزنم، اين آيه شريفه قرآن را تلاوت نمود: و إ نّى لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدى.(2)
يعنى: همانا من آمرزنده ام آن كسانى را كه واقعا پشيمان شده و توبه كرده باشند و كردار ناپسندشان را با اعمال نيك جبران نمايند.
بعد از آن، حضرت برخاست و به راه خود ادامه داد و رفت، تا آن كه بار ديگر در محلّى به نام زماله، او را كنار چاهى ديدم كه مى خواست با طناب و دلو آب بكشد؛ ولى دلو داخل چاه افتاد.
پس دست دعا به سوى آسمان بلند نمود، ناگاه ديدم آب چاه بالا آمد تا جائى كه با دست آب برداشت و وضوء گرفت و چهار ركعت نماز به جاى آورد؛ و سپس مشتى از ريگ هاى كنار چاه را برداشت و درون چاه ريخت و قدرى از آن آب آشاميد.
جلو رفتم و گفتم: قدرى از آنچه خداوند به شما روزى داده است به من هم عنايت فرما؟
اظهار داشت: اى شقيق! نعمت هاى خداوند متعال در تمام حالات در اختيار ما بوده و خواهد بود، سعى كن هميشه نسبت به پروردگارت خوش ‍ بين و با معرفت باشى.
شقيق بلخى افزود: بعد از آن، مقدارى از آن ها را به من عطا نمود؛ و چون تناول كردم همچون آرد و شكر بسيار لذيذ و گوارا بود كه تاكنون به آن گوارائى و خوشبوئى نديده بودم و تا مدّتى احساس گرسنگى و تشنگى نكردم.
بعد از آن، ديگر آن شخصيّت عظيم القدر را نديدم تا به مكّه مكرّمه رسيدم و او را در جمع عدّه اى از دوستان و اصحابش مشاهده كردم، پس نزد بعضى از اشخاص كه احتمالاً از دوستان او بود، رفتم و پرسيدم كه اين جوان كيست؟
پاسخ داد: ابو ابراهيم، عالم آل محمّد صلوات اللّه عليهم است.
گفتم: ابو ابراهيم چه كسى است؟
جواب داد: او حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام مى باشد.(3)
---------------------------------------
1-سوره حجرات: آيه 12.
2-سوره طه: آيه 82.
3-دلائل الا مامة: ص 317، ح 263، مدينة المعاجز: ج 6، ص 194، ح 1936، كشف الغمّة: ج 2، ص 213، فصول المهمّة ابن صبّاغ مالكى: ص ‍ 233.
------------------------------
مؤلف: عبد الله صالحى