سر شب تا به سحر گوشه زندان چه كنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
آرزويم به جهان ديدن روى پسر است
كنج زندان، بلا گشته ز هجران رضا
نه رفيقى به جز از دانه زنجير مرا
به خدا دورى معصومه و هجران رضا
از وطن كرده مرا دور، جفاى هارون
گلى از خار نديد، اين همه آزار كه من
سرنگون كاش شود خانه هارون پليد
هر كجا مرغ اسيرى است، ز خود شاد كنيد
مُرد اگر كنج قفس، طاير بشكسته پرى
چون به زندان، به ملاقاتى محبوس رويد
كُند و زنجير گشائيد، ز پايش دم مرگ
چار حمّال، اگر نعش غريبى ببرند
تا دم مرگ، مناجات و دعا كارش بود
پسرش نيست، كه تا گريه كند بر پدرش
نگذاريد كه معصومه خبردار شود
---------------------------------------
1-اشعار از شاعر محترم: آقاى خوشدل تهرانى.
------------------------------
مؤلف: عبد الله صالحى