امشب است آن شب كه شادى بر در دربای عشق
حلقه مى كوبد كه عقل آمد پى ديدار عشق
ساقيا لبريز كن امشب ز مى پيمانه را
تا به مستى پرده بردارم من از اسرار عشق
سينه زنها سينه چاكان سينه سرخان را بگو
دست افشانى كنيد آمد سپهسالار عشق
تا كه سازد پرچم خودكامگى را سرنگون
زد قدم در ملك عالم ميرو پرچمدار عشق
نقطه پرگار هستى گر حسين بن على است
آمد از ره پاسدار نقطه پرگار عشق
تا دهد سرمشق جانبازى به جانبازى ما
آمد آن جانبازى قطعه قطعه پيكار عشق
آنكه با تيغ كجش شد قامت اسلام راست
آمد از ره تا ببوسد سنگر ايثار عشق
تشنه لب رفت و برون شد تشنه و لب تشنه كرد
جان شيرين را نثار مقدم دلدار عشق
بر سر پيمان نشست و با عدو پيمان نبست
داد سر با سرفرازى تا كه شد سردار عشق
دست داد و دست از فرزند زهرا بر نداشت
كز مقام و مرتبت شد جعفر طيار عشق
چشم داد و چشم بر خوان ستمكاران ندوخت
تا كه شد سيراب از سر چشمه سر شار عشق
ميشود مستور زير ابر تا روز معاد
ماه بيند روى ماهش تا كه نگردد خار عشق
از على بايد چنين فرزند تا روز مصاف
همچو گل پرپر شود تا كه نگردد خار عشق
شير حق را شرزه شيرى داد حق، كز هيبتش
روبهان را مى كند در دهر تار و مار عشق
اى بنازم بر چنين ازاد مردى كز شرف
گوى سبقت برده در ايثار با اقرار عشق
آفرين بر همت مردانه اش كز يك نگه
چون على وا مى كند صدها گره از كار عشق
رحمت حق باد بر شير تو اى ام البنين
اين چنين شيرى نمودى هديه بر دادار عشق
تا كه او باب الحوائج هست دست حاجتى
شاعر ژوليده را نبود بر اغيار عشق
-------------------------------------
شعری از ژوليده نیشابوری