حجله حضرت زهرا (سلام الله علیها)

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

زنان پيغمبر فاطمه را زينت كردند، عطر و بوى خوش بر او پاشيدند. پيغمبر على عليه‏السلام را احضار كرد و در جانب راست خودش نشانيد. فاطمه (عليهاالسلام) را نيز در طرف چپ نشانيد. سپس عروس و داماد را به سينه‏ى خودش چسباند. پيشانى هر دو را بوسه داد. دست نوعروس را گرفت و در دست داماد گذاشت. به على (عليه‏السلام) فرمود: فاطمه همسر خوبى است. و به فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: على شوهر خوبى است.
سپس به زنان فرمود: عروس و داماد را با شور و شادى به حجله ببريد ولى چيزى نگوييد كه خدا ناراضى گردد.
زنان پيغمبر با شور و شادى، اللَّه‏اكبرگويان، فاطمه و على را تا حجله‏ى عروسى مشايعت نمودند. رسول خدا نيز از عقب رسيد و وارد حجله شده دستور داد ظرف آبى حاضر كردند، قدرى از آبها را بر بدن فاطمه پاشيد و دستور داد با بقيه‏ى آن وضو بگيرد و دهانش را بشويد. بعدا ظرف آب ديگرى طلبيد، قدرى از آنرا بر تن مبارك على عليه‏السلام پاشيد و دستور داد با بقيه‏ى آن دهانش را بشويد و وضو بگيرد. سپس روى عروس و داماد را بوسيد. دست به جانب آسمان برداشت و گفت: خدايا اين عروسى را مبارك گردان و نسل پاك و پاكيزه‏اى از ايشان بوجود آورد.
وقتى خواست از حجله خارج شود فاطمه عليهاالسلام دامنش را گرفت و گريه كرد. فرمود: دختر عزيزم! من ترا به بردبارترين و دانشمندترين مردم تزويج كردم.
سپس برخاست و تا درب حجله آمد. چوب در را با دو دست مبارك گرفت و فرمود: خدا شما و نسلتان را پاك و پاكيزه گرداند. با دوستان شما دوست هستم و با دشمنانتان دشمن. اكنون وداع مى‏كنم و شما را به خدا مى‏سپارم.
زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند. تمام زنها متفرق شدند.

بجاى مادر در شب عروسى حضرت زهرا(سلام الله علیها)

زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند.
تمام زنها متفرق شدند.
وقتى پيغمبر خواست خارج شود ديد يكى از زنها باقى مانده است. پرسيد كيستى مگر نگفتم بايد همه خارج شويد؟.
عرض كرد: من اسماء هستم. شما فرموديد خارج شويد، اما من در اين جهت معذورم. زيرا هنگام رحلت خديجه در خدمتش بودم، ديدم گريه مى‏كند. عرض كردم: آيا شما هم گريه مى‏كنيد؟ با اينكه بهترين زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و بتو وعده‏ى بهشت داده است. فرمود: گريه‏ى من از اين جهت است كه مى‏دانم هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است كه محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف سازد. من از دنيا مى‏روم ولى مى‏ترسم فاطمه‏ام در شب زفاف محرم راز و كمك حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خديجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه (عليهاالسلام) زنده ماندم قول مى‏دهم كه نزدش بمانم و برايش مادرى كنم. وقتى پيغمبر نام خديجه را شنيد بى‏اختيار اشكش جارى شد و فرمود: ترا به خدا براى همين جهت مانده‏اى! عرض كرد: آرى. پيغمبر فرمود: پس به وعده‏ات عمل كن.(1)

__________________________________________________
1 ـ بنابر بعضى روايات، در روز چهارم كه پيغمبر به خانه فاطمه تشريف برد اسماء را ملاقات نمود. در هر صورت داستان اسماء را بسيارى از تاريخ‏نگاران نوشته‏اند و آن را به اسماء بنت عميس نسبت داده‏اند. ولى اگر اصل داستان صحت داشته باشد، درباره‏ى اسماء بنت عميس صحيح نيست. زيرا اسماء بنت عميس همسر جعفر بن ابى‏طالب بوده. و جعفر يكى از كسانى است كه به اتفاق همسرش به حبشه هجرت نمود و بعد از جنگ خيبر مراجعت كرد. بنابراين مسلماً در شب زفاف فاطمه در مدينه نبوده است. پس آن زن يا اسماء بنت يزيد بن سكن انصارى بوده يا سلمى بنت عميس خواهر اسماء و زن حمزه بن عبدالمطلب بوده است. به هر حال، چنانكه صاحب كشف‏الغمه مى‏نويسد در نقل اين داستان براى روات اشتباهى رخ داده است.