من شير سرخ بيشه فتح المبينم
من ناز شصت غزوه هاي خون و عشقم
من ترجمان لا فتي الا عليم
من برق شمشير شه خيبر گشايم
من ساقي عشق مدينه تا فراتم
من فارغ التحصيل فرهنگ وفايم
من باغبان اله هاي داغدارم
من قافله سالار اردوي حسينم
من خاتم انگشتر نهر فراتم
من حيدر خيبر گشاي كربلايم
من دستهايم را به زهرا هديه دادم
زان بوسه هايي كه به دستم مرتضي زد
من كاتب بي دست دربار حسينم
عباسم و غرق غم عشق حسيني
رزمنده بي سنگر لشگر گشايم
دست مرا در دست او بگذاشت حيدر
زد بوسه بر دستم امير فتح خيبر
از كودكي من با حسيم عهد كردم
من نسخه درمان درد سينه هايم
من زينبم را چون حسينم دوست دارم
من اشكها را قطره قطره مي شمردم
من كاتب غمهاي طفلان اسيرم
من همستفر بودم به هر جا با اسيران
من واسطه بين فرات و كربلايم
من روزه تشنه بحر فراتم
هر مشكلي را مي كنم مشكل گشائي
از خود گذشتن را به عالم ياد دادم
مشق عطش را در مدينه مي نوشتم
با خون دل بر ساحل دريا نوشتم
من دردهاي بي دوا بسيار دارم
------------------------------
شعری از داود يداللهي