ندبه های دلتنگی

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

آقايمان كه برسد...

مولاى من! براى آمدنت تنها دو پلكْ، پنجره داريم كه هر روز آن را به يادت مى‏ گشاييم؛ پنجره‏ هايى رو به حجم كبود اخبار هولناك تجاوز و اسارت؛ اخبار نشخوار كردن هنده اى جگرخوار كه دست‏ هاى يكديگر را براى جنايت مى‏ فشارند و براى بى‏ پناهى زنان و كودكان مسلمان، دوره ‏هاى شكنجه مى ‏بينند.
آقاى من! آنها كه گنبد سامرا را قطعه قطعه كردند، خواستند بى‏ كسى ما را در دورى از تو به رخمان بكشند؛ امشب، كودكانه و بغض ‏آلودتر از هميشه، تنها زمزمه مى‏كنيم: بگذار آقايمان برسد، خواهيم گفت!


وعده صادق خداوند
جمعه ‏هاى سوت و كور، در عبورند و زمزمه‏ هاى دعا، گلابدان دهانت را مى‏طلبد تا بزم ما را به حضور خويش معطر كنى.
جان ما، جام لبالب از نياز توست؛ آنجا كه سياست‏هاى تفرقه، ميل جدايى عاشقانت را در سر دارد.
ظالمان، آنجا كه از تنيدن پيله بر گردمان مأيوس مى‏شوند، به فكر حيله مى‏افتند تا رخنه در درد مشترك ما كنند؛ اما معجزه عشق تو، تسبيح وجودمان را دانه‏ دانه به هم متصل كرده است تا از اين جمعه به جمعه‏ اى ديگر، آن‏قدر بچرخيم تا به اجابت ديدارت نايل شويم. تو وعده صادق خدا در زمينى، يا اباصالح!
تو هستى؛ من نيستم!
محمدعلى كعبى
نگرانم و اين نگرانى، تا مغزِ استخوانِ وجدانم پيش‏رفته است.
از شعار خسته ‏ام و از دلگويه‏ هاىِ مكررى كه گفته ‏ام؛ از دلگويه ‏هاىِ مكررى كه شنيده ‏ام.
من حس مى‏كنم غفلت، جهل و فراموشى، چون ميله‏ هاىِ قفس، مرا در محاصره دوران غيبت، اسير كرده ‏اند.
تو آسمان منى؛ اما من به جرم خود از تو محرومم. آرى، تو نيستى كه مرا فراموش كرده ‏اى؛ منم كه سر در برف دارم و مى‏ پندارم غفلتم را نمى ‏بينى. منم كه سال‏هاست به دستِ خود، به فراموشى سپرده شده ‏ام و در باتلاقِ جنگ و نفرت و فقر و محنت دست و پا مى‏زنم!
آرى؛ انسانِ بى تو، انسانِ شكست‏ هاىِ تلخ است؛ انسانِ اعتراف‏ هاىِ دير و توبه‏ هاىِ ناگزير؛ انسانِ يتيم...
پس كى مى‏ خواهم آماده آمدنش شوم؟
سال‏هاست گمشده ‏اى دارم. بايد فريادهايم را عوض كنم! بايد فانوس بردارم و به عمقِ جنگلِ درونم قدم بگذارم! بايد به دنبالِ خودم بگردم؛ به دنبالِ اقرار به تنهايى‏ ام، به دنبالِ انسانى كه لياقتِ با تو زيستن داشته باشد.

در راهِ رسيدن به تو گيرم كه بميرم***اصلاً به تو افتاد مسيرم كه بميرم
يك قطره آبم كه در انديشه دريا***افتادم و بايد بپذيرم كه بميرم

اين‏بار به انتظار جمعه نيستم
اين‏بار بلند مى‏شوم براىِ رسيدن به جمعه‏ هاىِ اميد، جمعه‏ هاىِ انتظارهاىِ شايسته.
بى‏تابِ شنبه‏ام كه شروعِ مصممى را در پيش بگيرم.
مى‏روم، به بيرون از شهرِ هياهوىِ شعارى و تكرارى.
سمتِ آينه مى‏ ايستم و از لباس‏هاىِ مندرسِ روحم، از دست‏ هاىِ غل و زنجير شده به گناهم و از چشم‏هاىِ كم‏ سويم و از هيئت شكسته و ابر گرفته ‏ام مى‏پرسم:
پس كى مى‏ خواهى آماده آمدنش بشوى؟
نامه‏ هاىِ سرگردان
بيهوده نامه مى‏ نويسيم و به دستِ آب و باد مى‏ سپاريم.
بى‏آنكه جواب بخواهيم... بى‏ آنكه نامه‏ اى از آن‏كه برايش مى‏ نويسيم، خوانده باشيم و در دفتر باورمان گنجانده باشيم.
بايد نامه ‏هايم را هم پاره كنم و مدادِ خودسرم را بشكنم! بايد شروع كنم كه نامه ‏اى از او بخوانم و عاشقانه مرور كنم تا شايد روزى نامه ‏اى در جواب بنويسم. اما چه بنويسم در پاسخ امام‏ زمانم كه مى‏فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أشْياعَنا وَفِّقهُمُ اللّه لِطاعَتِهِ، عَلى اِجْتماعٍ مِنَ القُلُوبِ فى الوَفاءِ بالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمّا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ اليُمْنُ بِلِقائِنا...».
نگرانم...
نگرانِ اينكه دوباره فراموش كنم. اما آيا هيچ عاشقى را ديده‏ايد كه نامه معشوق را فراموش كند؟ و حتى نامه‏ اى بنويسد كه هيچ ارتباطى به نامه او نداشته باشد.
پس چگونه است كه نامه ‏هاىِ ما نامه‏ هاىِ خودسرند، نامه‏ هاى خنثى، نامه‏ هاىِ فراموش‏ شده، نامه‏ هايى كه جز حرف‏هاىِ تكرارى، چيزى براى گفتن ندارند،
نامه‏ هاىِ سرگردان...
روز آمدن تو
محبوبه زارع
باز هم نگاه بالغ جمعه بر پنجره‏ هاى انتظار شكوفا شده و باز هم عطر روحانى اميد، جان زمين را به تداوم واداشته است. جمعه، جمع تمامى شور و التهاب‏ هاست و روز تلفيق عشق و تعقّل؛ روز يگانگى خوف و رجا، و اينها همه يعنى روز آمدن تو.
بر پرگار انتظار
در دايره زمان، بر پرگار انتظار تو، حول درون خويش در گردشيم و بر مدار استغاثه تو در دَوَران!
اى مفهوم ازلى نجات! دل‏هاى بى‏ شكيب سرگردان در بسيطِ اشتياقت را درياب! درياب اين خستگان فراموش‏كار را! درياب اين ره‏ گم ‏كردگان بى‏ سايبان را!
اين فاصله ‏ها، از ماست
مى‏دانيم كه دليل اين فاصله ‏هاى تودرتو، چيزى جز غفلت ما نيست. ماييم پديدآورندگان جدايى و رقم زنندگان غيبت تو در تقدير تاريخ. ماييم همان‏ها كه خود را از شكوه بالغ تو محروم داشته‏ايم و در اين محروميت، تو را صدا مى‏زنيم؛ زيرا غير از كرامت تو، راهى براى رهايى از اين آسيمگى‏ ها وجود نخواهد داشت.
يا صاحب الزمان!
مپسند ما را چنين درمانده در مانداب تغافل! روا مدار نام تو بر زبانمان باشد و راهى به بلنداى مفاهيم مشرقى‏ات نبرده باشيم! اى صاحب زمان‏ها! اى صاحب دقايق انسان! اى منجىِ ثانيه‏ هاى عالم! ما را از شر خودمان نجات‏بخش و دست هدايتت را بر سر ما يتيمان نسيان‏زده سايبان كن!
پايان سياه‏ بختى ‏هاى زمان
جمعه آمدن تو، پايان سياه ‏بختى‏ هاى زمان است و آغاز تلألوى عدالت. تو، رساترين تفسير عدالتى و شيواترين ترجمه حقانيت. ما را براى درك عدالت خود مهيا كن و با گوشه چشمى از مصدر عنايت خويش، روشناى بالغ هدايت را بر ما نازل فرما!
از تو كه مى‏ گويم...
معصومه داوود آبادى
نيستى؛ بادها حنجره نيزار را به بازى گرفته‏ اند.
زمين، حوالى هيچ را مى‏گردد و سكوت است كه بر درها مى‏كوبد. من از رودخانه‏هاى گل‏آلود اين روزها مى‏ آيم و نفس‏هاى بهارى تو را به يارى مى ‏طلبم. با من بگو، كجاى جهان را به جست‏وجويت بگردم؟ كدام كوچه را به استقبالت بدوم؟ بر صندلى‏ هاى كدام ايستگاه به انتظارت بنشينم؟ از تو مى‏گويم و واژه ‏هايم از خاك برمى ‏خيزند. از تو مى‏گويم و آفتاب، قامت سپيدارها را به بلندا مى‏خواند.
تو مى ‏آيى
مى‏آيى و آسمان، دمادم خورشيد مى‏زايد. اى اتفاق بى ‏ترديد! بر دروازه‏ هاى زمين ايستاده ‏ايم؛ در انتظار روز بزرگ آمدنت. ما كه زندانى حصارهاى بى‏شماريم، به دريچه‏ هاى ظهورت فكر مى‏كنيم. من به چشم‏ه اى فقيرى مى ‏انديشم كه چشم‏انداز آبى آسمانت را مى‏ جويند.
بوى ندبه‏ هاى اشك
محمدكاظم بدرالدين
بى‏تو، داغ خنده بر دلِ جمعه‏ ها مانده است و دشت پهناور انتظار، بى ‏جرعه ‏هاى زيبايى ظهورت، بوى خزان‏زدگى مى‏دهد. بى ‏تو، دنيا درد كمى نيست.
چه بايد كرد كه ندبه‏ ها در بند غيبت مانده‏ اند و جز اشك، تكليف ديگرى ندارند؟ بى‏تو، شعر فراق، دل‏هاى ما را پر كرده است و غيبتت، از جمعه‏ هاى بى‏تاب، شاعرى دل‏سوخته ساخته است. باز هم بوى ندبه‏ هاى اشك.
دست‏بوسىِ ساعات ظهور
تنها آرزوى جمعه ‏ها، دست ‏بوسىِ ساعات ظهور است. هيچ گلى به اندازه زيبايى وقت ظهور قشنگ نيست. اصلاً بهشت، بودن در بُستانى از عشق است، با جذبه ‏هاى نگاهت.
آغوشى پر از ياد موعود
خوشا آن جمعه‏اى كه سر تا پايش از ياد عشق بهره برده باشد؛ چون چنين شد، روزهاى ديگر هفته هم به سوى خوش‏ترين مستانگى‏ ها كشيده مى‏شوند.
بياييم فاصله خويش را با آن جمعه ‏اى كه بايد داشته باشيم، به صفر برسانيم! بياييم در هاله ‏اى از اشك، ياد موعود را در آغوش بكشيم! «شايد اين جمعه بيايد شايد».
در انتظار طلوعت
سودابه مهيجى

از بس كه مرثيّه خوانديم در انتظار طلوعت***آوازها جان سپردند، در رهگذار طلوعت
لبخندها كوچ كردند از بس تو را گريه كرديم ***از بس كه يك عمر مانديم در گير و دار طلوعت
روشن‏ترين واژه‏ها را در انتظارت سروديم ***شايد سروشى بيايد از نوبهار طلوعت
اما بهارى نيامد، حتى غبارى نيامد***زرد و خزان‏وار مانديم بى‏برگ و بار طلوعت
گفتيم: «امروز اگر نه، فردا كه حتما مى‏آيى!»***تا بيش از اينها نمانيم ما سوگوار طلوعت...
اما صد امروز و فردا رفتند و باز آمدند و ***ما همچنان سر به زانو... وَ اشكبار طلوعت...
بر رهگذار زمانه در بستر سرد تقدير ***ما سرنوشتى نداريم جز انتظار طلوعت...
بيا تا اومدنش پاييز و دس به سر كنيم

سودابه مهيجى

بذار از پاييزِ بى‏اصل و نسب هيچى نگم***از سكوت سر به مُهرِ روز و شب هيچى نگم
بذار تا نگم كه پاييز، يه طلسم قُلدُره***نگم از باداى كولى‏ش، دل بى‏كسم پُره
پاييزاى خط خطى عمر منو به باد ميدن***به در و ديوارِ خونه غم و غصه ياد ميدن
برگاى بى‏زبونو تو كوچه‏ها سر مى‏بُرن***از رگِ درختاى بى‏سرنوشت خون مى‏خورن
بيا اصلاً به خزون حتى نگاهم نكنيم ***خم نشيم، بُق نكنيم، هوس آهم نكنيم
بشينيم و پشت كنيم به كوچه‏هاى پاييزى***نكنه از دورى بهار يه وقت اشك بريزى
اون بهارى كه منِ عاشق خسته مى‏دونم ***خودشم به انتظار ما نشسته، مى‏دونم
دلش از گريه روز و شبىِ ما مى‏گيره***ميادش گريه نكن كه دل دنيا مى‏گيره
بيا تا اومدنش پاييز و دس به سر كنيم***اسمشو داد بزنيم دنيا رو باخبر كنيم...

يا تو!
مهدى خليليان

خدا كند كه بميرم به پاى تو، با تو! ***خدا كند كه نمانى رها و تنها، تو!
تمامِ عمر شكستم شبيه مجنون، من***تمامِ عمر نشستى، شبيه ليلا، تو
هميشه پشت و پناهم تويىّ و پنجره ‏اى، ***كه داد مى‏زند هر صبح، با دلم: «يا تو»!
نيامدى و دلم مثل يك شقايق سوخت***ولى كنارِ تو نيلوفرم، و دريا، تو
غزل سروده ‏ام و مانده روىِ دستانم!***غزل سروده ‏ام و خوانده ‏ام، و حالا تو...
فقط نگاهِ خودت را، نكُن دريغ از من***تمامِ من، همه چشم و، همه تماشا تو
بيا كه طى بشود جاده‏هاى تنهايى ***چه‏قدْر فاصله مانده است بينِ من تا تو؟!

دیدگاه‌ها   

0 #1 انتظارامید میرزائی 1390-01-17 20:34
مولای من نگاه پرمهرشماتوان کلام از من میگیردوگرمای عشق زیبای منجی موعود دل را در سینه ام میسوزاندوهردم شوق وصل شما در وجودم افزون میگردد.
مولای من همیشه نفس لبریز از گناهم اکنده از پشیمانی غفلت بوده که سالها نور وجود شمارا در کنار خود حس نمیکردم و هم اکنون با کوله باری از معصیت به امید مغفرت ازسوی حاکم مطلق عالم به سوی موعود میایم
شاید که پذیرفته شوم.
انشاا...
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page