شعر: مرد ظهور

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

ما منتظريم از سفر، برگردي

يکروز شبيه رهگذر برگردي

با کاسه ي آب و مجمري از اسپند

ما آمده ايم پشت در، برگردي

وقتي سر شب که رفتنت را ديديم

گفتيم نمي شود سحر، برگردي؟؟

ما منتظر تو ايم آقا، نکند

يک جمعه غروب بي خبر برگردي

من گوشه نشين کوچه ي برگشتــم

اي کاش که از همين گذر برگردي

پرواز نمي کنيم از اينجا، بايد

در فصل نبود بال و پر برگردي

وقتش نرسيده است اي مرد ظهور

با سيصدو سيزده نفر، برگردي؟

---------------------------
علی اکبر لطیفیان