براى حسن ختام اين مقاله را با دو مثال برجسته، از فهم قرآن با قرآن، به پايان مى برم.
يك مثال يا مورد، مساله لا اقسم است كه صورت ظاهر آن يعنى سوگند نمى خورم. ولـى ملاحظه معانى آيه يا آياتى كه پس از كلمه لا اقسم آمده نشان مى دهد كه مراد حق تعالى سوگند خوردن است، نه سوگند نخوردن. بعضى از مترجمان، حتى مترجم فاضل نامدارى چون مرحوم مهدى الهى قمشه اى نيز در ترجمه اين آيه، حيران بوده اند و دوگونه و دوگانه عمل كرده اند. لا اقسم در قرآن كريم هشت بار به كار رفته است و ما فقط دو مثال را با ترجمه مرحوم قمشه اى مى آوريم: 1) لا اقسم بهذا البلد. و انت حل بهذا البلد. (بـلد 1 ـ 2) (قسم به اين بلد (مكه معظمه و مسجد كعبه محترم) ياد نكنم و حال آنكه تو (اى رسول گرامى) در اين بلد منزل دارى). اتفاقا حقيقت بر عكس اين است كه مرحوم قمشه اى تصور كرده اند. زيرا منزل داشتن حضرت پيامبر (ص) حرمت افزاى مكه است. لذا بايد دليلى براى سوگند خوردن باشد، نه سوگند نخوردن. مـؤيـد ايـن قـول و اين برداشت اين است كه خداوند در جاى ديگر به مكه سوگند مى خورد: و التين و الزيتون. و طور سينين. و هذا البلد الامين. (التين، 1 ـ 3) كه مراد از البلد الامين مكه است. چـنـانـكه خود مرحوم قمشه اى چنين ترجمه كرده است: قسم به تين و زيتون... و قسم به اين شهر امن و امان (مكه معظمه). ما خود ايشان لا اقسم را در آغاز سوره قيامت، مثبت ترجمه كرده است. لا اقسم بيوم القيامة. و لا اقـسـم بالنفس اللوامة... (قيامة، 1 و 2) (چنين نيست كه كافران پنداشتند) قسم به روز (بزرگ) قيامت. و قسم به نفس پر حسرت و ملامت). الـبته بسيارى از مفسران و قرآن پژوهان و مترجمان صاحبنظر لا اقسم را به درستى شناخته و مثبت ترجمه كرده اند.
در تـرجمه كهن تفسير طبرى آمده است: و محمد بن جرير [طبرى] چنين همى گويد كه هر كجا در قرآن لا اقسم است، چنان است كه همى گويد سوگند مى خورم. (ترجمه تفسير طبرى، ج 7، ص 2021 در ترجمه سوره بلد). اما با اقوال صاحبنظران و مفسران كارى نداريم. زيرا بناى كار در اين مقاله و همه مثالهاى ما اين است كه خود آيات قرآنى، روشنگر كلمات و آيات مبهم باشند. فـصـل الـخـطاب در اين بحث، آيه صريحى از قرآن كريم است كه به دقت رياضى وار، و به نحوى قاطع و قطعى، نشان مى دهد كه معناى لا اقسم برابر است با اقسم. و آن آيات 76 و 77 سوره واقعه است كه مى فرمايد: فلا اقسم بمواقع النجوم. و انه لقسم لو تعلمون عظيم. (سوگند مى خورم به منزلگاههاى ستارگان و آن اگر بدانيد سوگندى عظيم است.) آخرين مورد يكى از صريحترين موارد فهم قرآن با قرآن است. در قرآن مجيد بارها كلمه قريه به معناى شر به كار رفته است يا حتى منطقه. پيامبران همواره رسالت براى هدايت اهل قريه و قرى داشته اند و پيداست كه هرگز مامور به ده نبوده اند. اين استنباط تجربى - تاريخى است كه با آن كارى نداريم، اما مؤيد قرآنى هم دارد. در داستان موسى و خضر كه در سوره كهف است، در جايى مى فرمايد آن دو را به نزد اهل قريه اى رفتند و آنان از مهمان كردن اينان خوددارى كردند. ولى خضر يك ديوار كج شده را بدون دستمزد تعمير كرد، و رفتند (كهف، 77) سپس در دنباله هـمين داستان كه خضر راز و تاويل كارهاى غريبش را براى موسى (ع) شرح مى دهد، در اشاره به اين قريه مى گويد: و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينة... (اما ديوار متعلق به دو جـوان يـتـيـم در شهر بود) (كهف، 82) يعنى در اشاره به قريه، از مدينه استفاده مى فرمايد كه روشن مى دارد: قريه - شهر.
----------------------------
بهاء الدين خرمشاهى
براى حسن ختام
- بازدید: 2282