١ـ فاجعه بئر معونه
٢ـ ورود كاروان حسینى به کربلا
٣ـ اربعین حسینى
1ـ فاجعه بئر معونه
در بیستم صفر سال سوم هـ .ق. فاجعه بئر معونه رخ داد و تعداد زیادی از مبلغان اسلام به شهادت رسیدند. عامر بن مالك از بزرگان طایفه بنى عامر بود. او روزى به خدمت رسول اكرم (صلی الله علیه و اله) شرفیاب شد و براى پیامبر هدایایى آورد. نبى گرامى اسلام (صلی الله علیه و اله) فرمودند در صورتى هدایا را قبول مىكند كه او اسلام آورد؛ او نیز قبول دین اسلام را منوط به فرستادن مبلغان اسلامى از جانب پیامبر براى قوم خویش و تبلیغ دین اسلام و قوانین آن در میان طایفهاش دانست.
خاتم رسولان(صلی الله علیه و آله) چهل تن از صحابه را به تبلیغ دین اسلام در میان قوم او مامور كردند. رسانندگان پیام نجات بخش اسلام در بین راه در كنار چاههایى معروف به معونه كه میان بنى عامر و بنى سلیم مشترك بود، فرود آمدند تا عامر بن مالك خبر آمدن آنان را به بنى عامر اطلاع دهد و آنان را آماده استقبال از مبلغان نماید. یك نفر از مبلغان نامه مبارك نبى اكرم (صلی الله علیه و آله) را نزد بنى سلیم برد. آنها با ناجوانمردى تمام، پیك پیامبر را كشتند و به بقیه مبلغان نیز كه در كنار چاه منتظر بازگشت عامر بودند، یورش بردند و تمامى آنان را به شهادت رساندند و تنها یك نفر از این فاجعه، جان سالم به در برد.
حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) زمانى كه این خبر را شنید به شدت ناراحت و محزون شدند و تا مدت پانزده روز و به روایتى چهل روز هر بار پس از نماز بر قاتلان مبلغان اسلام لعن مىكردند. بعضى از مفسران شأن نزول آیه وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أمْوَ اتًا بَلْ أحْيَاء عِندَ رَ بــِّــهِمْ يُرْزَقُونَ را درباره این فاجعه اندوه بار دانستهاند .
2 ـ ورود كاروان حسینى به کربلا
بنا بر روایتی،كاروان حسینى (علیه السلام)، پس از افشاى ماهیت كفر آمیز یزید و اثبات حقانیت پیشوای شهیدان، حضرت امام حسین(علیه السلام)، در روز بیستم صفر سال 61 هـ .ق وارد كربلا شدند.
اهل بیت(علیهم السلام) در بازگشت از شام به سفارش یزید، به آهستگى و مدارا و با كمال احترام و عزت در حالى كه فرستادگان یزید همانند نگهبانان گرداگرد آنان بودند به سوى مدینه روانه شدند. وقتی قافله به دوراهى حجاز و عراق رسید با درخواست داغداران حسینی(علیه السلام) مسیر حركت به طرف عراق تغییر كرد و اهل بیت سیدالشهدا (علیه السلام) به سوى كربلا رفتند. وقتی به كربلا رسیدند با صحابى نبى اكرم (صلی الله علیه و آله)، جابر بن عبدالله انصاری روبه رو شدند،كه با تنى چند از بنى هاشم و اصحاب براى زیارت امام حسین(علیه السلام) به آن جا آمده بود.
با پیوستن صاحبان عزا به جمع عزاداران طنین عزادارى و ماتم صحراى كربلا را پر كرد. صحنههایى به وجود آمد كه قلم یارای نوشتن ندارد. كودكان و زنان داغدار هریك چون پروانه گرد شمع عزیز خود سوگوارى مىكردند. آنان كه هنگام حركت به طرف كوفه اجازه عزادارى نداشتند و با تازیانه تسكین داده شده بودند، اكنون در كنار مزار عزیزانشان فرصت برای گریههاى فرو برده خویش پیدا كرده بودند؛ بر صورت خود سیلى مىزدند و مویه كنان خود را روى قبرهاى شهدا مىانداختند.
عقیله عرب زینب كبرى(سلام الله علیها) كه مدّتها از برادر عزیزش جدا شده بود و تنها با سر بریده، او در طول این سفر همراه بود، گریبان چاك زد و با صدایى حزین به گونهاى نوحه سرایى مىكرد كه دلها را جریحه دار مىكرد. ام كلثوم (سلام الله علیها) در حالى كه بر صورت خود سیلی مىزد با صدایى بلند فریاد زد: «امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا (علیهم السلام) از دنیا رفتند». دیگر زنان روستاهاى مجاور كه به آنان پیوسته بودند نیز بر صورتهاى خود سیلى مىزدند و شیون و ناله سر مىدادند .
در مورد حضور اهل بیت طاهرین (علیهم السلام) در اربعین سال 61 هـ .ق. در كربلا اختلاف نظرهایى وجود دارد. عدهاى از بزرگان عقیده دارند كه با توجه به دورى راه، ایشان در اربعین سال بعد به كربلا آمدهاند. برخى دیگر نیز حضور آنان را در روزهاى بعد از اربعین سال 61 هـ .ق. دانستهاند .
3ـ اربعین حسینى
جابر بن عبدالله انصاری از یاران حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و مرید فرزندان گرامی ایشان بود. او آخرین صحابه پیامبـر بود که در مدینه وفـات کرد و سلام رسول اکرم را به پنجمین وصی ایشان، حضرت امام محمد باقر علیه السلام رساند. او به قولی در 94 سالگی در مدینه در حالی که نابینا شده بود در گذشت. او اولین زایر اربعین حسینی است و کسی که به فوز عظیم زیارت مخصوص سیدالشهداء در بیستم صفر 61 هـ.ق نایل شد.
شیخ جلیل القدر عماد الدین، ابوالقاسم آملى، در كتاب «بشاره المصطفى» مىنویسد: «عطیه عوفى از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) مىگوید: "با جابر بن عبدالهی انصارى براى زیارت قبر شریف سالار شهیدان راهى كربلا شدیم. زمانى كه به كربلا رسیدیم، جابر در نهر فرات غسل كرد؛ لباسى چون لباس احرام پوشید؛ خود را خوشبو ساخت و با قدمهاى آرام به طرف قربآن گاه حسینى راهى شد و در هر قدم ذكر خدا را بر زبان مىآورد. چون نابینا بود، از من خواست تا دست او را روى قبر مولا قرار دهم؛ پس از این کار از شدت غصه بىهوش شد و افتاد. او را به هوش آوردم. وقتى به هوش آمد، سه مرتبه فریاد زد: «یا حسین!» سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه! اى عزیز دلم، آیا جواب دوست خود را نمىدهی؟» و در پاسخ به خویشتن گفت: «چگونه حسین(علیه السلام) كه در خون خودش آغشته شده و بین سر و پیكر نازنینش جدایى انداختهاند، جواب تو را بدهد؟!»
سپس با ادب خطاب به حضرت گفت: «گواهى مىدهم كه تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگ مؤمنان هستی،تو فرزند سلاله هدایت و تقوایى و پنجمین نفر از اصحاب كسا؛ تو فرزند سرور پیشوایان و فرزند فاطمه سید بانوان هستى؛ چرا چنین نباشد؟ چرا كه دست سيّد المرسلین(صلی الله علیه و آله) تو را غذا داده و در دامن پرهیزگاران پرورش یافتى و از سینه ایمان شیر خوردى و پاك زیستى و پاك رخت بربستى و قلب مؤمنان را از فراق خود اندوهگین كردى؛ پس سلام و رضوان پروردگار بر تو باد! گواهى مىدهم كه تو بر همان راهى رفتى كه برادرت یحیی بن زكریا رفت و شهید گشت».
آن گاه دیگر شهیدان دشت نینوا را مخاطب قرار داد و گفت : «سلام بر شما اى ارواحى كه در كنار حسین نزول كرده و آرمیده اید! گواهى مىدهم كه شما نماز را برپا داشتید و زكات را ادا نمودید و امر به معروف و نهى از منكر كردید و با ملحدان جهاد كرده، خدا را تا هنگام مردن عبادت نمودید».
جابر در ادامه زیارت پر فیض خود مىگوید:
«سوگند به آن خدایى كه پیامبر را به حق مبعوث كرد، ما در آن چه شما شهدا در آن وارد شدید شریك هستیم».
عطیه با تعجّب به جابر گفت: «اینان به فوز شهادت در ركاب اباعبدالله الحسین(علیه السلام) رسیدند، اما ما كارى نكردیم!» او پاسخ داد: «اى عطیه! ازحبیبم خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله) شنیدم كه مىفرمود: «من احب قوماً حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك فى عملهم هر كه گروهى را دوست داشته باشد با همانان محشور مىشود، و هر كه عمل جماعتى را دوست داشته باشد، در عمل آنان شریك خواهد بود"».