متن ادبی «غرق در شادی»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

خدیجه پنجی
از همان دقایق که لبخندت را به هوای راکد حوالی پاشیدی، گل‏ها، عطر نفس‏هایت را معطر شدند و خواب تمام درخت‏های سیب، به شکوفایی رسید.
طراوت صدای لطیف کودکانه‏ات، بهار را به باغ‏ها بخشید و تمام پنجره‏های جهان را غرق در شادی کرد!
پلک گشودی و نگاهت، پرنیان آرامش بر سر جهان کشید.
از آن روز که بهشت حضورت، دامان «رباب» را به شکوفایی نشاند، تمام جاده‏ها، خواب تو را دیدند؛ تمام دقیقه‏ها، سرشار از آبی نگاهت، به آرامش رسیدند، تمام ستاره‏های بازیگوش به شوق دیدارت، به خانه «اباعبداللّه‏» سرک کشیدند.
همین که بوی تو در مشام خاک وزید، همین که خاطره‏ات از حوالی ذهن کربلا عبور کرد، ناگهان، خاک نینوا، دلش بهانه تو را گرفت؛ تو را که در تقدیر این خاک بسیار روشن و نورانی رقم خورده‏ای.
تو آمدی تا با دست‏های کوچکت، سرنوشت‏های بزرگ را رقم بزنی!
تو آمدی و فرشته‏ها، هم‏بازی لحظه‏های کودکی‏ات شدند.
بهار، تمام شکوفه‏هایش را به گهواره‏ات دخیل بست، تا هرگز از حوالی‏ات فاصله نگیرد.
دنیا برایت لالایی می‏خواند.
چقدر حضورت در آغو ش جهان لذت‏بخش است!
تو آمدی تا کوچک‏ترین سوره شهادت باشی در حسرت نگاه غریبانه کربلا.
آمدی تا شش ماهگی‏ات را در محرابی سرخ، به جاودانگی پیوند بزنی.
علی جان!
تو آمدی تا شاه‏بیت غزل عاشقانه سیدالشهدا باشی.
-------------------------------------------------
منبع: اشارات، مرداد 1385، شماره 87 .