متن ادبی «لالایی شمع... مرثیه پروانه»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

لالا، لالا ... گل پرپر... لالا... لالا... علی اصغر...
چی داریم این‏جا شیرینم... بجز به مشت خون و پر
مادر بخواب!
امشب بوی کربلا می‏دهد لالایی‏ هایم.
مادر بخواب؛ نمی‏خواهم امشب خون دلم را ببینی.
مادر بخواب... علی کوچکم بخواب!
چرا این همه زاری می‏کنی مادر؟
نکند تو هم فهمیده ‏ای امشب ستاره‏ ها برای که جشن تولد گرفته ‏اند؟
چرا ضجّه می‏زنی مادر؟
آسمان امشب دارد خودش را سبک می‏کند روی شانه‏ های زمین.
این باران نیست؛ اشک‏های ملایک است برای تطهیر خاک. می‏دانی کودکم، امشب عشق به دنیا می ‏آید؛ با همه کودکی‏ اش، با همه کوچکی‏ اش. امشب، شیرین‏ ترین خواب دنیا آشفته است.
می‏دانم که فهمیده ‏ای مادر، بگذار قصه تشنه‏ ترین لب‏های کوچک دنیا را برایت نگویم!
بگذار اندوهم را خواب کنم!
بگذار از ماهی‏ های بیرون از آب چیزی نگویم!
لالا... لالا... بغضم چرا شکست مادر؟
تشنگی‏ ات را پنهان کن! امشب تشنگی تازه به دنیا می‏ آید.
امشب آب برای همیشه تلخ می‏شود
فرشته‏ ها این پایین، گهواره یکی را نشان هم می‏دهند و برایش از همین امشب، بهشت را آذین می‏ بندند.
فرشته ‏ها می‏دانند طولی نخواهد کشید که عشق از گلوی کوچک این پروانه طلوع کند.
ماهی‏ های بیرون از آب، قدر اشک‏های او را بهتر از ما می‏دانند، مادر!
لالایی امشب از من نخواه کودکم! این‏که می ‏بینی نمی‏توانم آرامت کنم، از ضعف نیست؛ نمی‏توانم آهنگ منظّم نفس ‏هایت را بشنوم امشب.
امشب شش ماهه ‏ترین خورشید، بیدار می‏شود، امشب که ماه، خودش را بر آسمان می‏کشد، چطور می‏توانم تو را آرام کنم؟ کودکم، شیرین، علی کوچک! می‏دانی چرا تو را علی اصغر نام نهادم؟ آخر این ستاره‏ای که امشب طلوع می‏کند، چهارده قرنی است
معصومیت را می‏توان در قنداقه خونی نوزادها هم دید، می‏توان از گلوی شکفته، تصویر خُدا در چشم‏ها جاودانی کرد.
می‏توان به خُلود اندیشید، به جذبه رسید و دور گاهواره‏ ای چرخ زد که تمام ستاره‏ ها دور آن می‏چرخند... لالایی کودک شیرینم، لالایی!
این لالایی امشب برای سکوت خوانده می ‏شود.
این لالایی برای اشک است.
این لالایی خون است، لالایی پروانه‏ ها،
لالا لالا، گل بی‏سر.
لالا لالا علی اصغر...
----------------------------------
منبع: مجله اشارات، شماره 64، شهریور1383
امیر مرزبان