به روی سینهی تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیكرت، در این جا نیست
چه فكر میكند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ بركهی كوچك، حریف دریا نیست
به روی مشك نوشتی كه آب میخواهی
به گوش علقمه گفتی كه آب آیا نیست؟
نگاه سرد تو میگفت، ناامید شدی
وَ خون سرخ تو میگفت، زرد، زیبا نیست
چرا فرات به پای تو، راه باز نكرد؟
نفوذ حرف تو، كمتر ز امر موسی نیست
كسی برای دو دست تو، ختم میگیرد
كسی كه گریهی او، مثل گریهی ما نیست
جعفری، رضا"
---------------------------------
سواد آینه، ص 6 ـ 115.
شعر «ختم دو دست»
- بازدید: 3662