شهادت عون بن على

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

از عقب وى عون بن عى كه جوانى بود خوب صورت زيبا سيرت صافى نيت پاكيزه طويت نزد امام حسين آمد و گفت: اى برادر مرا صرفه نيست كه مبارز طلبم كه در آن تاخير و توقفى مى‏رود و من در قتال اعادى تعجيل دارم اجازت فرماى و همت ارزانى دار.
امام حسين گفت: اى برادر لشگر دشمن بسيار است و مخالف ما از سواره و پياده بى‏شمار عون جواب داد كه يابن رسول الله شير را از هجوم روباه انديشه نيست و شهباز را از بسيارى كبك دغدغه نه
بكوشم در اين حرب مردانه وار

دل و دست و بازو به كار آورم
‏   چه انديشه از لشگر بى‏شمار
جهان بر عدو تنگ و تار آورم‏
اين بگفت و مركب برانگيخته بر قلب سپاه دشمن حمله كرد و در درياى هيجا به پشتى بازوى توانا غوطه خورد و ابن الاحجار با دو هزار پياده و سوار گرداگرد او را فرو گرفتند عون على به شمشير يلى آن قوم را از هم بدرانيد و لشگر را از پيش خود برمانيد و عنان به جانب خيمه منعطف گردانيد.
امام حسين عليه‏السلام بر او آفرين كرد و فرمود كه مى‏بينم كه مجروح شده‏اى برو به خيمه و زخم‏هاى خود را ببند و زمانى بياساى عون گفت: اى برادر بزرگوار به روان جدت احمد مختار عليه صلوات الملك الجبار كه مرا از حرب باز مدار كه از تشنگى به هلاكت نزديكم و مى‏بينم كه ساقى كوثر جامى پر از شربت بهشت در دست دارد و به من اشارت مى‏كند و من زود مى‏خواهم كه خود را از تشنگى برهانم به مدد رفيق طريق شهادت كه قافله‏سالار كاروان سعادتست جگر تشنه خود را به آب زلال فردوس رسانم پس امام حسين عليه‏السلام فرمود: كه اسب ادهم را كه حضرت امير در حال حيات به تو حواله كرده بود بفرماى تا زين كنند و برگستوانى بر افكنند و سوار شو عون بفرمود: تا آن مركب را مكمل كرده بياوردند و سوار شده زره داودى پوشيده و پيراهن سفيد مصقول بر بالاى زره در بر افكنده و تيغ يمانى حمايل كرده و نيزه رومى به دست گرفته روى به ميدان نهاد و از زبان زمان اين صدا به عرصه‏گاه افتاد.

چه آفت است كه باز اين سوار پيدا شد
‏   كدام سرو ز بالاى زين برون آمد 
صالح بن يسار را كه چشم بر وى افتاد به لرزه درآمد و كينه ديرينه او صمت تجديد پذيرفت و سبب عداوت او آن بود كه در زمان خلافت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام او را مست به محكمه عليه ايشان آوردند و آن حضرت پسر خود عون را گفت: كه او را هشتاد تازيانه بزن تا از حق سبحانه مزد يابى عون او را به حسب شرع و به حكم پدر هشتاد تازيانه زده بود و كينه آن جناب در سينه آن شقى مخفى مانده تا در اين وقت كه عون به ميدان آمد صالح نام طالح انجام به انتقام آن صورت تيغ از نيام كشيده و زبان شوم به فحش و دشنام گشوده بر عون حمله كرد عون از كلمات سفاهت‏آميز او خشم گرفته به يك طعن نيزه از اسبش در گردانيد برادرش بدر بن يسار كه برادر را بدان خوارى افتاده ديد به كينه او بر عون حمله كرد و در برابرش آمده خواست كه زبان به فحش بگشايد كه عون او را مجال نداد و نيزه بر دهنش زد كه سر سنان از قفا نمودار شد عاقبت هزار سوار از ميمنه و هزار از ميسره به چپ و راست وى در آمدند و طعن و ضرب بر او روان كردند و آن سوار نامدار و نقد صاحب ذوالفقار با ايشان به نبرد درآمد و هر سو كه حمله مى‏كرد دمار از سوار و پياده بر مى‏آورد تا زخم بسيار بر وى زدند و به طعن نيزه خالد بن طلحه از مركب در افتاد و گفت: بسم الله و بالله و على ملة رسول الله يابن رسول الله به هوادارى تو در معركه دنيا آمديم و در وفادارى تو به ميدان آخرت رفتيم رضوان الله عليه.

گر سرم خاك گشت بر در تو
‏   باد جانا سعادت سر تو