کسی مقیم غم انگیز غارها شده بود *** که فصل پنجره هایش به عشق وا شده بود
رسید در شب سردی که اهل مکه به خواب *** نمازشان همه روزها قضا شده بود
ستاره ای که چهل سال نوری از عمرش *** رفیق لحظه تنهایی خدا شده بود
و کوچه های دلش غرق تشت خاکستر *** ولی همیشه لبش مثل غنچه، وا شده بود
کسی که گرچه ملاقات با خدا میکرد *** انیس خنده بازی بچه ها شده بود
علی، حسین و حسن، فاطمه؛ چه گلزاری *** به زیر سبز عبای دلش به پا شده بود!
برای دیدن او، پای جبرئیل از عرش *** به کوچه های غریب مدینه وا شده بود
چقدر از دهن این و آن شنیدم که *** همیشه با دل تو، جاهلانه تا شده بود!
خدا به خاطر تو آفریده دنیا را *** گمان کنم که خدا عاشق شما بود!
منبع : مجله اشارات ، اسفند 1385 ،شماره 94