خانه ‏ات، بوی پر جبرئیل می‏دهد

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)


آمدم خطوط پیشانی ‏ات را بخوانم؛ خندیدید، چند کلمه جا افتاد.
لبخند که می‏زنی، ردیفی از مرواریدهای سپید، گیجم می‏کند. بوی پرهای جبرئیل، در خانه‏ ات موج می‏زند.
تلاوت آیه ‏ای از خوی تو، برای بهشتی شدن کافی‏ست. وعده ما، روی پل صراط یا محمد صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله .
خدا به خاطر تو آفریده دنیا را  گمان کنم که خدا عاشق شما شده بود!
وقتی تو آمدی
صلوات که بر تو می‏فرستم، عطر چهارده شاخه گل محمدی از ذهنم عبور می‏کند. تو را می‏بینم که از کوه سرازیر می‏شوی؛ با سندی از حقانیت دخترکان زنده به گور شده؛ و چشم ‏هایت، چقدر صبور، پاسخ نانجیبی‏ های سنگ در دست کوچه را با لبخند می‏دهد! هنوز نیامده بودی که سقف دروغین بت‏ها ترک خورد و آتش آتشکده ‏های شرم، خاموش شد. این مقدمه ‏ای بود برای متن کتابی که تو در خلوتت، گزارش معاشرت با خدا را در آن شرح می‏دهی.
نام تو که می‏ آید...
قرآن، خلاصه شب‏ نشینی تو با خداست و قصه روزهایی که نبودی، ولی همه چیز به خاطر وجود تو بود؛ مگر نه این‏که حق فرمود: «لولاک لما خَلَقْتُ الافلاک»؟!
وقتی در صلوات ‏هایم نام تو به میان می ‏آید، فرشتگان، هرچه از گناهانم را که نوشته‏ اند، پاره می‏کنند؛ یا سفینة النجاة.

منبع : مجله اشارات ، اسفند 1385 ، شماره 94