رسالت عيسي عليه السلام

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

وقتي عيسي به سن سي سالگي رسيد،(2) جبرئيل بر او نازل گشت و رسالت او را به وي ابلاغ کرد و بدين ترتيب نبوت او آغاز شد، سپس از پروردگار خود انجيل را که تصديق کننده تورات بود دريافت کرد و رسالت خود را شروع و مردم را به شريعت خود خواند.
او همواره سعي مي کرد يهود را از انحراف و گمراهي دور ساخته و به راه راست هدايت کند. زيرا آنان از راه راست منحرف شده بودند، و تنها فکرشان جمع آوري سيم و زر و اندوختن ثروت بود و در اين راه فقرا و بينوايان را مجبور مي کردند تا مال و اموال خود را به صورت نذر و هديه تقديم معبد کنند، پس اين نذر و هدايا را به خود اختصاص مي دادند.
در بين يهود گروهي منکر رستاخيز بودند و قيامت را باور نداشتند و ثواب و عقاب را دروغ مي پنداشتند، گروهي بنده زر و زيور دنيا بودند و در لذات فاني خود غرق شده بودند، آنان دور از چشم مردم و در پنهان به انجام منکرات و مَنهيات مي پرداختند.
در همين هنگام بود که ستاره رسالت و خورشيد نبوت عيسي بدرخشيد و پروردگار او را فرستاد تا آنان را از ظلمت به سوي نور رهنمود کند، پس عيسي از هر طريقي که به نظرش مي رسيد براي هدايت آن قوم بکار مي گرفت و از هر مقدوري را که براي ارشاد آنان مفيد مي دانست، مضايقه نمي کرد. عيسي سنگ سخت را به جاي بالش استفاده مي کرد، و لباس هايي زبر و زُمُخت مي پوشيد. شبها گرسنه مي خوابيد، در زمستانهاي سرد، گوشه و کنار زمين مي خوابيد، چراغ شب هايش نور ماه بود. همسري نداشت، کودکي نداشت، آزمند نبود تا به خواري بيافتد.
عيسي مَرکبي و چهارپايي نداشت و همواره پياده با پاهاي خويش به جايي مي رفت. خدمتکاري نداشت و همواره مي گفت، دستانم خدمتکار من هستند، پاهايم مرکب من و زمين سرد بسترم مي باشد. گرمابخش بدنش در زمستانها، چاهاي گرم زمين بود. همواره مي فرمود؛ شب به بسترم مي روم، در حالي که چيزي ندارم و صبح سر از خواب برمي دارم و باز در کنارم ثروتي نيست. با اين حال بر روي زمين هيچ کس را از خود ثروتمندتر نمي بينم. ترس از پروردگار چادر شبم مي باشد.
1 - قصه هاي قرآن، ترجمه زماني، ص 327؛ قصه هاي قرآن، رضوي، ص 442.2 - از امام باقر عليه السلام نقل شده است که هنگامي عيسي به هفت سالگي رسيد خداي تعالي به او وحي کرد و نبوت و رسالت خويش را اظهار فرمود. (اصول کافي، ج 1، ص 382)