زينب (سلام الله علیها) بانوى حيا، پاسدار عفت و پاكدامنى

(زمان خواندن: 11 - 22 دقیقه)

پاسدار عفت و پاكى منم   ***  با حيا در چادر خاكى منم
من حيا را مرزدارى كرده‏ام   ***  بانوان را جمله يارى كرده ‏ام
زينب; بانوى حيا و عفت، مرزبان پاكى و پاكدامنى، دختر على عليه السلام و زهرا عليها السلام; در روز پنجم جمادى الاولى، سال پنجم يا ششم هجرت در مدينه منوره، خواستگاه حيا و پاكى، ديده به جهان گشود .

هرچند مادر بزرگوارش را در پنج ‏سالگى از دست داد، ولى رهتوشه‏ هايى گران بها از حيا و پاكى در همين مدت كوتاه از مكتب مادر فرا گرفت . در دوران زندگى بابركت‏خويش، مشكلات و رنج هاى فراوانى متحمل شد و بى‏شك مهمترين و تلخ‏ترين آن، واقعه كربلا و داستان اسارت بود . در تمام اين سختيها و حوادث تلخ، در كنار صبورى و بردبارى; درس حيا و عفت را به همه آموخت (1) .
او را; ام‏كلثوم كبرى، صديقه صغرى، محدثه، عالمه و فهيمه مى‏ناميدند . او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطيبه و عفيفه بود . نسب نبوى، تربيت علوى و فاطمى، همراه با لطف خداوندى، از او فردى با خصوصيات و صفات برجسته ساخته بود، طورى كه او را «عقيله بنى هاشم‏» مى‏خواندند .
مراسم نام‏گذارى
معمولا مرسوم است كه پدر و مادر، نام فرزند را انتخاب مى‏كنند، ولى در ولادت حضرت زينب عليها السلام، والدين او اين كار را به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، جد بزرگوار آن بانو واگذار نمودند; پيامبر صلى الله عليه و آله در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنيدن خبر تولد، مشتاقانه به خانه على عليه السلام رفت . نوزاد را در بغل گرفت و بوسيد، بعد از مدتى جبرائيل بر پيامبر نازل گرديد و نام زينب (زين + اب) را كه به معناى «زينت پدر» است، براى اين دختر انتخاب نمود (2) .
آن بانوى بزرگ، سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با كوله‏بارى از اندوه، محنت و رنج و با يادگار گذاشتن درسهاى زيادى از صبورى، حيا، عفت و پاكى، دار فانى را وداع گفت .
در اين مقام برآنيم تا گوشه‏هايى از حيا، عفت و پاكدامنى زينب را به تصوير كشيم و رهتوشه گرانبهايى براى بانوانى كه مى‏خواهند زينب گونه زندگى كنند و به افتخار و سربلندى ابدى برسند مهيا سازيم .
ضرورت بحث‏ حيا
امروزه در سرتاسر جهان، مخصوصا كشورهاى اسلامى و على الخصوص جامعه تشيع، تلاش استعمارگران و مهاجمان فرهنگى بر آن است كه حيا و عفت‏بانوان را نشانه روند و جامعه را از اين راه به بى‏بند و بارى و بى‏دينى سوق دهند و در نتيجه به مطامع شيطانى خود برسند; چرا كه آنها به خوبى دريافته‏اند اگر دين و مذهب تشيع را بخواهند نابود كنند، بايد حيا، عفت و پاكدامنى را از بين ببرند .
هرگاه از جامعه حيا رخت‏بربست و عفت در آن لگدكوب شد; دين هم بساط خويش را جمع خواهد كرد . على عليه السلام به زيبايى مى‏فرمايد: «احسن ملابس الدين الحياء (3) ; نيكوترين لباس دين حيا است .» ، امام صادق عليه السلام فرمود: «لا ايمان لمن لا حياء له (4) ; ايمانى نيست‏براى آن كس كه حيا ندارد .» و امام باقر عليه السلام فرمود: «الحياء والايمان مقرونان فى قرن فاذا ذهب احدهما تبعه صاحبه (5) ; حيا و ايمان با هم بر يك شاخه قرار گرفته‏اند، پس هرگاه يكى از آن دو برود، ديگرى نيز از او تبعيت كند .» و زيباتر از همه، امام حسين عليه السلام - آن كس كه زينب عليها السلام، حيا را در مكتب او آموخت - فرمود: «لا حياء لمن لا دين له (6) ; آن كه دين ندارد، حيا هم ندارد .»
از روايات فوق به خوبى استفاده مى‏شود كه بين ماندگارى دين در جامعه و وجود حيا; رابطه تنگاتنگى وجود دارد . مهاجمان فرهنگى، بخوبى اين رابطه و ملازمه را دريافته‏اند، از اين رو صهيونيست معروف «نتانياهو» اين گونه القاء مى‏كند كه «برنامه‏ هاى ماهواره‏اى، به مثابه يك نيروى شورشى بسيار مؤثرى عمل مى‏كنند; بچه‏ هاى ايرانى مسلما لباسهاى زيبايى را خواهند خواست كه در شوهاى تلويزيونى مى‏بينند . آنها استخرهاى شنا و شيوه زندگى فانتزى خواهند خواست . (7) »
از طرف ديگر، هواداران استكبار جهانى در داخل كشور با قلمهاى زهرآگين، رفتارهاى زننده، لباسها و فيلمهاى مبتذل، در نابودى حيا و عفت، استعمار را يارى مى‏رسانند .
نگاهى به جايگاه حيا در فرهنگ غنى اسلام
اشارتى مختصر و بيان نكاتى درباره جايگاه حيا در اينجا مناسب مى‏نمايد:
الف) حياى دختران شعيب در قرآن:
قرآن كريم، با اين‏كه غالبا مسايل را به صورت كلى بيان مى‏دارد، ولى گاهى بجهت‏حياتى بودن مسئله، جزئيات و نمونه‏هايى را بيان مى‏كند . مثلا ماجراى حضرت موسى و برخورد او با دختران شعيب را چنين بيان مى‏كند: «و هنگامى كه [موسى] به [چاه] آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مى‏كنند; ودر كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند و به چاه با بودن مردان نزديك نمى‏شوند . موسى از آنان پرسيد: كار شما چيست؟ گفتند: آنها را آب نمى‏دهيم تا چوپانها همگى خارج شوند . . . . موسى براى گوسفندان آن دو آب كشيد و . . . ;
در ادامه اين داستان درباره نحوه آمدن يكى از دختران شعيب و گفتگوى او با حضرت موسى عليه السلام مى‏فرمايد:
«. . . فجاءته احداهما تمشى على استحياء قالت ان ابى يدعوك ليجزيك اجر ما سقيت لنا . . .» (8) ; ناگهان يكى از آن دو [زن به سراغ او آمد، در حالى كه با نهايت‏ حيا گام برمى‏داشت . گفت: پدرم از تو دعوت مى‏كند تا مزد آب دادن [به گوسفندان] را كه براى ما انجام دادى، به تو بپردازد .»
از اين آيه مى‏توان حيا را به زيبايى دريافت; چرا كه:
1 . تا زمانى كه مردان كنار چاه بودند، دختران شعيب عليه السلام نزديك چاه نمى‏رفتند .
2 . آن‏گاه اقدام به آب دادن گوسفندان مى‏كردند كه تمام مردان پراكنده شوند .
3 . سرا پا حيا نزد موسى عليه السلام آمد . نگفت ما مزد تو را مى‏پردازيم; بلكه گفت پدرم از تو دعوت مى‏كند تا مزد تو را بپردازد .
ب) حيا تمام دين است:
على عليه السلام مى‏فرمايد: «الحياء هو الدين كله (9) ; حيا تمام دين است .»
ج) حيا بازدارنده از زشتيها:
على عليه السلام فرمود: «الحياء يصد عن فعل القبيح (10) ; حيا [انسان را] از كار زشت‏باز مى‏دارد .»
امام هفتم عليه السلام مى‏فرمايد: «ما بقى من امثال الانبياء عليهم السلام الا كلمة; اذا لم تستحى فاعمل ما شئت . . . (11) ; مثالها [و كلمات قصار] از انبياء باقى نمانده است مگر يك كلمه [و آن اين است كه] هرگاه حيا نداشتى، هر كارى مى‏خواهى انجام بده .»
د) عاقبت ‏بى‏ حيايى:
على عليه السلام فرمود: «. . . من قل حياؤه; قل ورعه ومن قل ورعه; مات قلبه، ومن مات قلبه; دخل النار . . . (12) ; كسى كه حيا و شرمش اندك باشد; پرهيزكارى او نيز اندك خواهد بود، و كسى كه ورعش كمتر باشد; قلبش مى‏ميرد و آن كس كه دلش مرده باشد; در آتش جهنم داخل خواهد شد .»
ه) سرپوش عيب ها:
على عليه السلام فرمود: «من كساه الحياء ثوبه; لم ير الناس عيبه (13) ; آن كس كه با لباس حيا خود را بپوشاند كسى عيب او را نبيند .»
و) سرچشمه خوبي ها:
و آن حضرت فرمود: «من لا حياء له; لا خير فيه (14) ; كسى كه حيا ندارد، خيرى در او نخواهد بود .»
نمونه‏ هايى از حياى زينب عليها السلام
1 . فرزند بي حيا و عفت:
تاثير وراثت و خانواده در رفتار و كردار انسان ترديدپذير نيست . امروزه به روشنى ثابت‏شده است كه بخشى از صفات خوب و بد، از راه وراثت، از نسلى به نسلى منتقل مى‏شوند و به همين جهت‏خانواده‏هايى كه پيامبران در آن متولد شدند، عموما پاك و اصيل بودند، بهمين جهت در منابع اسلامى نيز از ازدواج با زنان زيبايى كه در خانواده‏هاى ناپاك و عارى از حيا به بار آمده‏اند نهى شده است . در كنار وراثت، تربيت مطرح است; زيرا بخشى از فضايل و كمالات، با تربيت صحيح به فرزندان منتقل مى‏شود .
در زندگى زينب عليها السلام اين دو عامل (وراثت و تربيت) در بالاترين حد خويش وجود داشت; چنانكه در زيارت نامه آن بانوى بزرگوار مى‏خوانيم: «السلام على من رضعت‏بلبان الايمان; سلام بر كسى كه از پستان ايمان شير نوشيد .»
آن كه پا تا به سر ايمان و حياست   ***  خونش آميخته با خون خداست
عشق را همسفر كرببلاست   ***  مظهر عصمت و پاكى، تقواست
به يقين زينب كبرى باشد   ***  زاده حيدر و زهرا باشد
آرى! زينب كبرى عليها السلام در خانه وحى و ولايت، از پدر و مادر معصوم به دنيا آمد و در آغوش نبوت، مهد امامت و ولايت و مركز نزول وحى الهى نشو و نما نمود و از يگانه مادر معصوم جهان هستى «فاطمه زهرا عليها السلام‏» شير نوشيد و از ابتداى شيرخوارگى در آغوش پر مهر مادر; عفت، حيا، شهامت و عطوفت را فرا گرفت و هم زمان با دوران شيرخوارگى در محضر بزرگترين استادان جهان انسانيت; يعنى رسول الله صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام و دو برادر بزرگوارش امام حسن و امام حسين عليهما السلام تربيت‏يافت .
«يحيى مازنى‏» كه از علماى بزرگ و راويان حديث است، چنين نقل مى‏كند: «مدتها در مدينه، در همسايگى على عليه السلام در يك محله زندگى مى‏كردم . منزل من در كنار منزلى بود كه «زينب‏» دختر على عليه السلام در آنجا سكونت داشت، حتى يك بار هم، كسى حضرت زينب را نديد و صداى او را نشنيد، او هرگاه مى‏خواست‏به زيارت جد بزرگوارش برود، در دل شب مى‏رفت; در حالى كه پدرش على عليه السلام در پيش و برادرانش حسن و حسين عليهما السلام در اطراف او بودند . وقتى به نزديك قبر شريف رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏رسيدند، اميرالمؤمنين عليه السلام شمع هاى روشن اطراف قبر را خاموش مى‏كرد . يك روز امام حسن عليه السلام علت اين كار را سؤال كرد، حضرت فرمود: «اخشى ان ينظر احد الى شخص اختك زينب (15) ; از آن مى‏ترسم كه كسى خواهرت زينب را ببيند .»
به قول «شيخ جعفر نقدى‏» ، زينب عليها السلام تربيت‏شده پنج تن آل عبا است: «فالخمسة اصحاب العباء هم الذين قاموا بتربيتها وتثقيفها وتهذيبها وكفاك بهم مؤدبين ومعلمين (16) ; پنج تن آل عبا به تربيت و فرهنگ سازى و تهذيب زينب همت گماردند و همين بس كه آنها ادب كننده و آموزگار باشند .»
و راستى كجا رفته اين مرزبانيهاى حيا؟ ! و چرا در جامعه شيعه علوى، مى‏بينيم كه مردان با همسران آرايش كرده و دختران بى‏بهره از حجاب، در پاركها و خيابانها و . . . ظاهر مى‏شوند؟ !
2 . حيا در آغاز جوانى
دكتر «عائشه بنت الشاطى‏» ، بانوى نويسنده و اهل تحقيق اهل سنت، چنين مى‏گويد: «زينب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟ مراجع تاريخى از وصف رخساره زينب در اين اوقات خوددارى مى‏كنند; زيرا كه او در خانه و روبسته زندگى مى‏كرد . ما نمى‏توانيم مگر از پشت پرده وى را بنگريم، ولى پس از گذشتن دهها سال از اين تاريخ، زينب از خانه بيرون مى‏آيد و مصيبت جانگداز كربلا او را به ما نشان مى‏دهد . (17) »
تاريخ او را نديده، چرا كه حياى او مانع از آن شده است و مادرش فاطمه توصيه كرده است كه: «خير للنساء ان لا يرين الرجال ولا يراهن الرجال (18) ; براى زنان بهتر است كه آنان مردان را نبينند، و مردان [نيز] آنها را نبينند .»
و اگر دستور الهى و آسمانى نبود كه «ان الله شاء ان يراهن سبايا; به راستى كه خدا خواسته كه آنها را اسير ببيند» حسين عليه السلام هرگز به خود اجازه نمى‏داد خواهر را در سفر كربلا به همراه ببرد .
بردن اهل حرم دستور بود و سر غيب   ***  ورنه اين بى‏حرمتى را كى روا دارد حسين
3 . نمايش شكوه حيا هنگام حركت از مدينه
مدينه، شبى را به ياد مى‏آورد كه كاروان حيا با تمام شكوه و جلال به سوى مكه روانه شد . آن شب از شبهاى ماه رجب بود كه كاروانى مجلل از مدينه بيرون رفت; در حالى كه دو بانوى «حيا» و عفت را جوانان بنى‏هاشم و در راس همه سيد جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند . در قطعه‏اى تاريخى، راوى چنين نقل مى‏كند:
«چهل محمل را ديدم كه با پارچه‏هاى حرير [ابريشم] و ديباج زينت‏ شده بودند . در اين وقت امام حسين عليه السلام دستور داد بنى هاشم زنهاى محرم خود را سوار بر محملها نمايند، پس در اين حال من نظاره مى‏كردم كه ناگهان جوانى از منزل حسين عليه السلام بيرون آمد در حالى كه قامت‏بلندى داشت و بر گونه او علامتى بود و صورتش مانند ماه مى‏درخشيد و مى‏فرمود: بنى‏هاشم كنار رويد و آن‏گاه دو زن از خانه حسين عليه السلام خارج شدند، در حالى كه دامانشان بر اثر حياى از مردم به زمين كشيده مى‏شد و دور آن دو را كنيزانشان احاطه نموده بودند . پس آن جوان به سوى يكى از محمل ها پيش رفت و زانوى خود را تكيه قرار داد و بازوى آنها را گرفت و بر محمل سوار نمود . من از بعضى پرسيدم; آن دو بانو كيستند؟ ! جواب دادند: يكى از آنها زينب عليها السلام و ديگرى ام‏كلثوم; دختران اميرالمؤمنين عليه السلام . پس گفتم: اين جوان كيست؟ ! گفته شد: او قمر بنى هاشم، عباس فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام است . سپس دو دختر صغير را ديدم كه گويا امثال آنها آفريده نشده است . پس يكى را همراه زينب و ديگرى را همرام ام‏كلثوم سوار نمود . پس از [اسم] آن دو دختر پرسيدم . گفته شد: يكى سكينه و ديگرى فاطمه; دختران حسين مى‏باشند .
آن‏گاه بقيه بانوان به همين جلالت و عظمت و حيا و متانت ‏سوار شدند و حسين عليه السلام ندا داد: كجاست عباس، قمر بنى هاشم! عباس عرض كرد: لبيك، لبيك، اى آقاى من! فرمود: اسبم را بياور . اسب آقا را حاضر كرد . آنگاه حضرت بر آن سوار شد و بدينسان كاروان حيا، عفت، متانت و نجابت مدينه را ترك گفت (19) .
4 . زيورآلات فداى حيا و عفت!
پس از غارت لباسهاى امام حسين عليه السلام، سپاهيان كوفه و شام به سوى خيمه‏ها هجوم بردند . لحظاتى تلخ و جانكاه بود . زينب كبرى بيش از همه، تلخى و مخاطرات اين تهاجم وحشيانه را احساس مى‏كرد; چرا كه از يك سو پاسبان خيمه‏هاى حيا و عفت‏بود و از طرف ديگر حفظ جان امام زمانش را به عهده داشت . دختر على عليه السلام كه منش و خوى كوفيان را مى‏شناخت، براى حفظ عفت و حياى بانوان و قبل از آمدن آنها، تمام زيورآلات زنان را جمع كرده خطاب به عمر سعد فرمود: اى عمر بن سعد! سپاهيان خود را از تعجيل و شتاب در غارت خيمه‏ها باز دار! خود آنچه اسباب و زيور آلات است‏به شما واگذار مى‏كنم . مبادا دست نامحرمان به سوى خاندان رسول خدا دراز شود [و بر قامت‏حيا و نجابت غبارى بنشيند] .
تمامى وسايل و زيورآلات، حتى گوشواره‏هاى فاطمه بنت الحسين عليه السلام نيز كه يادگار امام بود در محلى جمع شد و پس از آن كه زنان و كودكان در گوشه‏اى اجتماع كردند، دختر شجاع على عليه السلام فرياد زد: هر كس ميل دارد; وسايل و زيورآلات را بردارد! عده‏اى پيش آمدند و هرچه بود غارت كردند . . . . (20) »
5 . فرياد بانوى حيا بر بى‏ حياها:
كاروان حيا وارد كوفه شد، مردم در حالى كه خاندان رسالت را به سوى عبيدالله بن زياد مى‏بردند، اسيران را تماشا مى‏كردند . در اين لحظه صداى بانوى حيا بلند شد: «يا اهل الكوفة، اما تستحيون من الله ورسوله ان تنظروا الى حرم النبى صلى الله عليه و آله (21) ; اى مردم كوفه! از خدا و فرستاده او شرم نمى‏كنيد كه به خانواده پيامبر چشم دوخته‏ايد .»
6 . تجلى حيا در دارالاماره كوفه:
زينب كبرى عليها السلام در دوران اسارت، وقتى به دارالاماره رسيد، بغض راه گلويش را بست; چرا كه او همه اين خانه را مى‏شناخت، اينجا روزى خانه زينب بود، روزگارى كه اسم پدرش على، با عظمتى بى‏مانند جهان را پرساخته بود . اشك در ديدگانش حلقه زد، ولى خوددارى كرد، مبادا گريه خوارش كند . در آن دم به اتاق بزرگى رسيد و ديد عبيد الله ابن زياد در جايى نشسته كه پدرش در آنجا مى‏نشست و از ميهمانان پذيرايى مى‏كرد .
زينب كه بى‏ارزش‏ترين لباسهايش را بر تن و كنيزانش دورش را گرفته بودند، حيا را به عرصه نمايش گذاشت و بدون آن كه به امير سركش خون‏خوار اعتنايى كند، به صورت ناشناس در گوشه‏اى نشست در حالى كه سراپاى وجود او را شرم، حيا، نجابت و پاكى احاطه كرده بود (22) . ابن‏زياد پرسيد: اين زن كيست؟ (سه بار اين سؤال را تكرار كرد)، حيا و نجابت زينب از يكطرف، علم حضرت به قصد ابن زياد براى تحقير اهل بيت عليهم السلام از طرف ديگر، اجازه نداد زينب جواب او را بدهد . تا آنجا كه ابن زياد ملعون با نيش زبانش نمك به زخم زينب پاشيد و براى آزردن او گفت: «كيف رايت صنع الله باخيك واهل بيتك (23) ; كار خدا را با برادر و خانواده‏ات چگونه يافتى؟»
زينب جوابى كوتاه، ولى بسيار زيبا داد كه ريشه در كمال حياى او داشت . حضرت با آرامشى كه از حيا و رضاى قلبى او حكايت داشت آن جمله به يادماندنى را فرمود: «ما رايت الا جميلا (24) ; جز زيبايى چيزى نديدم .»
7 . مجلس يزيد; اوج تقابل حيا با بى‏حيايى
يزيد، بزرگان اهل شام و سفراى خارجى را دعوت كرده بود، آن‏گاه دستور داد كه اسيران را وارد كنند . مجلسيان به دختران و دودمان پيامبر نگاه مى‏كردند; كه تا ديروز در پس پرده عزت و احترام قرار داشتند و بيگانه‏اى رخسار آنان را نديده بود .
هنگامى كه مدعوين; بزرگوارى و ارجمندى اين دودمان را به خاطر آوردند، همه از شرم و خجالت چشم بر هم نهادند، ولى در آن جمع، مرد تنومند شامى سرخ رويى، با چشمانى از حدقه درآمده به فاطمه دختر حسين عليه السلام مى‏نگريست و با نگاه هاى آزمندانه خود مى‏خواست او را ببلعد . فاطمه هراسان و لرزان به عمه‏اش زينب پناه برد .
مردك شامى برخاست و به يزيد گفت: يا اميرالمؤمنين! اين دوشيزه را به من ببخش! فاطمه در حالتى كه از وحشت مى‏لرزيد، دامن عمه‏اش زينب را گرفت . زينب او را در آغوش گرفت و فرمود: «گمان دروغ بردى و فرومايگى كردى! نه تو چنين حقى دارى و نه يزيد! (25) » يزيد خشمگين گشت و سخنانى بين او و زينب عليها السلام رد و بدل شد، تا آنكه زينب عليها السلام فرمود: اكنون كه سرتاسر زمين و آسمان را بر ما تنگ گرفته‏اى و ما را مانند اسيران به هر سو مى‏كشانى به گمانت كه پيش خدا براى ما پستى و براى تو شرف و منزلت است؟ !
آن‏گاه فرياد آهنين حيا بر فرق مجسمه بى‏شرمى فرود آمد كه: «امن العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك وامائك وسوقك بنات رسول الله صلى الله عليه و آله سبايآ قد هتكت‏ستورهن وابديت وجوههن تحدوا بهن الاعداء من بلد الى بلد يستشر فهن اهل المناهل والمناقل ويتصفح وجوههن القريب والبعيد والدنى والشريف، ليس معهن من رجالهن ولى ولا من حماتهن حمى وكيف ; اى پسر آزاد شدگان (27) ; آيا از عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را در پرده بنشانى و دختران [پرده‏نشين] رسول خدا را اسير كنى [و شهر به شهر بگردانى] ؟ ! ! پرده آبروى آنها را بدرى و صورت آنها را نمايان سازى تا دشمنان، آنان را از شهرى به شهرى ببرند، و بومى و غريب چشم به آنها بدوزند و نزديك و دور، و شريف و فرومايه تماشايشان كنند، در حالى كه از مردان آنها يارى كننده‏اى همراهشان نباشد، و از يارى كنندگان آنان مددكارى نباشد . چگونه مى‏توان اميد بست‏به دلسوزى كسى كه [مادرش] جگر پاك مردان خدا را جويد و گوشت او از خون شهدا روييد . ؟ !»
كو اسارت؟ خصم تو در بند بود   ***  هر كلامت صدهزاران پند بود
زينب آرام گرفت، سخنان سراپا درد و حياى زينب، باعث‏شد يزيد سر به زير افكند و هر كس در آنجا بود، چنان سر به زير و خاموش شد كه گويى مرغ مرگ بر سر همه سايه افكنده است . نقل مى‏كنند كه هنده دختر عبدالله عامر و «زن يزيد» آنچه را در مجلس شوهرش رخ داد شنيد، پيراهن را نقاب كرده و به درون مجلس رفت و از آن همه نامردى و بى‏حيايى بر سر او فرياد كشيد (28) .
نكته مهمى كه زينب به آن تصريح مى‏كند و از آن سخت آزرده است اين است كه زنان يزيد پوشيده‏اند، و حرمت و حياى آنها محفوظ، ولى او و زنان اهل بيت در معرض ديد نامحرمان، به همين جهت نمى‏گويد زنان تو در كاخ و اسيران در كوخند يا زنان تو سير و اسيران گرسنه‏اند، بلكه تنها و تنها بر حجاب و حفظ حرمت و حيا اصرار دارد كه اين خود مى‏تواند بزرگترين درس براى بانوان جامعه ما باشد كه در هر حال مرز حيا را حفظ و حريم حرمت‏خويش را پاس دارند، و بر مهاجمان مرز حيا و عفت فرياد بزنند و در مقابل آنها در هيچ حالى ساكت نباشند، حتى اگر در بند و اسير باشند .
8 . عفت و پاكدامنى، دست‏آورد حياى زينب(س)
عفت و پاكدامنى; برازنده‏ترين زينت زنان و گران‏قيمت‏ترين گوهر براى آنان است . زينب عليها السلام از يك سو، به زيبايى درس عفت را در مكتب پدر آموخت; آنجا كه فرمود: «ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف يكاد العفيف ان يكون ملكا من الملائكة (29) ; مجاهد شهيد در راه خدا، اجرش بيشتر از كسى نيست كه قدرت دارد، اما عفت مى‏ورزد، نزديك است كه انسان عفيف فرشته‏اى از فرشتگان باشد .»
و از طرف ديگر، حياى ذاتى زينب عليها السلام مى‏طلبيد كه در اوج عفت و پاكدامنى باشد; چرا كه بارزترين ثمره و پى‏آمد حيا; عفت و پاكدامنى است . چنان كه على عليه السلام فرمود: «سبب العفة الحيا (30) ; علت عفت و پاكدامنى شرم و حيا است .»
و در جاى ديگر فرمود: «على قدر الحياء تكون العفة (31) ; به هر اندازه كه حيا باشد، عفت و پاكدامنى خواهد بود .» تربيت‏خانوادگى، و حياى ذاتى زينب كبرى عليها السلام باعث‏شد تا او عفت‏خويش را، حتى در سخت‏ترين شرايط به نمايش گذارد . او در دوران اسارت و در مسير كربلا تا شام، سخت‏بر عفت‏ خويش پاى مى‏فشرد . مورخين نوشته‏ اند: «وهى تستر وجهها بكفها لان قناعها اخذ منها (32) ; او صورت خود را با دستش مى‏پوشاند، چون روسريش از او گرفته شده بود .»
اين نشانه عفت اوست كه هنگام ورود به شام، شمر را - كه زمانى سرباز على عليه السلام بود و در آن راه مجروح نيز شده بود، ولى ناپاكي ها و بى‏ حيايي ها او را به آنجا كشانده كه قاتل فرزند على عليه السلام گردد - احضار كرد و از او خواست كه براى حفظ مرز بلند حيا و عفت، كاروان اسرا را از خلوت‏ترين درب شهر وارد شام نمايد و سرهاى شهدا را نيز از بين زنها بيرون ببرد، ولى آن ملعون حيا از دست داده و در نتيجه دين را باخته عكس فرمايش آن حضرت عمل كرد و اسيران را از شلوغ‏ترين و پر جمعيت‏ترين دروازه شهر; يعنى «درب ساعات‏» وارد نمود و سر شهدا را نيز بين اسرا جاى داد .
راوى مى‏گويد: زينب (ويا ام‏كلثوم) را ديدم كه چادرى كهنه برسركشيده و روى خود را گرفته بود . امام سجاد عليه السلام نيز به سهل بن ساعد صحابى فرمود: اگر مى‏توانى چيزى به اين نيزه‏دار بپرداز تا سر امام را كمى جلوتر ببرد كه ما از تماشاچيان در زحمت و اذيت هستيم . سهل مى‏گويد: رفتم و يكصد درهم به نيزه‏دار پرداخت كردم تا از بانوان دور شود، كار بدين منوال بود تا سرها را نزد يزيد بردند (33) .
----------------------------------------------
1) شيخ ذبيح الله محلاتى، رياحين الشريعه، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج‏3، ص‏46 .
2) همان، ج‏3، ص‏39 .
3) محمدى رى‏شهرى، ميزان الحكمه (بيروت، دارالحديث)، چاپ دوم، 1419، ج‏2، ص‏716، روايت 4544 .
4) همان، ص‏717، روايت 4570 .
5) همان، روايت 4565; بحارالانوار، ج‏78، ص‏309 .
6) همان، ج‏78، ص‏111، حديث‏6; ميزان الحكمة، همان، ج‏2، ص‏717، روايت 4569 .
7) روزنامه جمهورى اسلامى، 23/6/1381; به گفته يك مقام آگاه در حال حاضر 97 ماهواره متعلق به 15 كشور جهان براى مردم ايران برنامه‏هاى تلويزيونى پخش مى‏كنند كه برخى از اين ماهواره‏ها بيش از 200 كانال تلويزيونى را به طريق ديجيتال پخش مى‏كنند . اين منبع آگاه افزود از اين تعداد 600 شبكه تلويزيونى در سازمان صدا و سيما و برخى نهادهاى نظامى، فرهنگى و اطلاعاتى مونيتور مى‏شود، بنابر اين گزارش از اين تعداد شبكه 11 شبكه به زبان فارسى است و اكثر آنها عليه نظام جمهورى اسلامى ايران و هنجارهاى فرهنگى و اجتماعى برنامه پخش مى‏كنند× .
× هفته نامه بصيرت، سال نهم، شماره‏26، 10/2/82، ص‏4 .
8) قصص/23 - 25 .
9) ميزان الحكمة، ج‏2، ص‏717، روايت 4567 .
10) همان، ص‏717، روايت 4556; امالى طوسى، ص‏301 .
11) همان، ص‏718; خصال صدوق، ص‏20 .
12) نهج البلاغه، محمد دشتى، ص‏712، حكمت‏349 .
13) همان، ص‏676، حكمت‏223 .
14) عبدالواحد آمدى، غررالحكم، ترجمه على انصارى، ص‏646 .
15) شيخ جعفر نقدى، كتاب زينب كبرى، ص‏22، و رياحين الشريعه، ج‏3، ص‏60 .
16) زينب كبرى، ص‏20 .
17) عائشه بنت الشاطى، بانوى كربلا، مترجم: سيد رضا صدر (قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چاپ سوم 1378)، ص‏58 - 59 .
18) وسائل الشيعه، ج‏14، ص‏43، حديث 7 .
19) موسوعة كلمات الامام حسين عليه السلام، معهد تحقيقات باقرالعلوم، قم، مؤسسه الهادى، چاپ اول، صص‏297 298 .
20) احمد بن يحيى البلاذرى، انساب الاشراف، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1349 (ه . ق)، ج‏3، ص‏204 .
21) سيد عبدالرزاق الموسوى المقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص‏310 .
22) با نگاهى به: بانوى كربلا حضرت زينب، صص 138 - 139 .
23) بحارالانوار، ج‏45، ص‏179 .
24) همان، ج‏45، ص‏116 .
25) بانوى كربلا، حضرت زينب، ص‏144 .
26) بحارالانوار، ج‏45، ص‏133 . و ر . ك: ابوعلى طبرسى، الاحتجاج، ج‏2، ص‏122 .
27) روز فتح مكه، بزرگان قريش نزد رسول خدا آمدند . رسول خدا صلى الله عليه و آله از آنها پرسيد: «گمان مى‏كنيد با شما چگونه رفتار مى‏كنم؟ ! گفتند: آنچه در اندازه برادرى و بزرگوارى برادرزاده‏اى بزرگ است . پيامبر فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء; برويد كه شما آزاد هستيد .» از همان تاريخ بزرگان قريش به طلقا «آزاد شدگان‏» معروف شدند، ر . ك: سيره ابن هشام، ج‏4، صص‏54 - 55; مغازى واقدى، ج‏2، ص‏835 .
28) بانوى كربلا، ص‏147 .
29) نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 466 .
30) ميزان الحكمة، ج‏2، ص‏717، روايت 4557 .
31) همان، روايت 4559 .
32) جزائرى، الخصائص الزينبيه، ص‏345 .
33) بحارالانوار، ج‏45، ص‏127; زفار قمقام، ص‏556; از عاشورا تا اربعين، ص‏122 .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page