دورنمايى از زندگى
حضرت زينب - سلام الله عليها - در پنجم ماه جمادى الاولى سال پنجم و يا ششم هجرى (1) - يعنى دو يا سه سال پس از ولادت برادر بزرگوارش امام حسين عليه السلام - در شهر مدينه ديده به جهان گشود، او سومين ثمره ى پيوند فرخنده ى امام على عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام بود، كنيه ى آن حضرت. ام كلثوم و ام الحسن بوده است. (2)
لقب هاى حضرت زينب (س)
1- عقيله. عقيله ى بنى هاشم. عقيلة الطالبين. عقيلة النساء. عقيله ى قريش.
2- زينب كبرى 3- صديقه صغرى 4- عالمه غير معلمه 5- عارفه 6- عامله 7- شريكة الحسين 8- شجاعة 9- محبوبه مصطفى 10- زاهده 11- باكيه.
زينب كبرى در سال هفدهم هجرى با پسر عموى خود، عبدالله بن جعفر بن ابى طالب ازدواج كرد و اين ازدواج بر اساس اشاره اى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله داشت، صورت گرفت زيرا كه حضرت فرمود: «بناتنا لبنينا وبنونا لبناتنا» (3) .
و ثمره اين ازدواج چهار يا پنج فرزند به نامهاى محمد، جعفر، عون، على و ام كلثوم بود كه دو تن از فرزندان آن حضرت به نامهاى «عون» و «محمد» در ركاب دايى گرامى شان امام حسين عليه السلام شهيد شدند.
حضرت زينب در طول سالهاى زندگى خود با حوادث و مصيبتهاى بسيار تلخى رو به رو شد تا آنجا كه به «ام المصائب» شهرت يافت.
برخى از آن حوادث عبارتند از:
1- رحلت جد بزرگوارش، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، در سال دهم هجرى - در سن پنج سالگى - .
2- پيدايش اختلاف درباره جانشينى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، در سال دهم هجرى كه اين خود از بزرگترين مصايب جهان اسلام است.
3- شهادت مادرش زهراى اطهر عليها السلام در سال دهم هجرى.
4- مشكلات و مصايب دوران خلافت على عليه السلام (جنگ جمل، صفين و نهروان در سالهاى سى و پنج تا چهلم هجرى) .
5- شهادت پدر بزرگوارش، على عليه السلام در سال چهلم هجرى.
6- شهادت برادر بزرگوارش امام حسن عليه السلام و جريان دفن آن حضرت در بقيع در سال پنجاهم هجرى.
7- جريان عاشورا در سال شصت و يكم از هجرت و شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش و شهادت فرزندانش در كربلا.
8- اسارت.
فضايل و مناقب حضرت زينب (س)
زينب كبرى داراى فضايل و مناقب بسيارى بود، برخى از القاب آن حضرت خود گوياى فضيلتهاى بى شمار آن بانوى بزرگوار است. تا آنجا كه يكى از بزرگان در اين باره مى گويد:
«فان فضايلها وفواضلها وخصالها وجلالها وعلمها وعملها وعصمتها وعفتها ونورها وضيائها وشرفها وبهائها تالية امها صلوات الله عليها» (4) .
فضائل و برترى هاى او و خصلت هاى جلالت قدر و علم و عمل و عصمت و عفت و نورانيت و روشنايى و شرف و زيبايى اش همچون مادرش زهرا عليها السلام است.
مقام علمى
يكى از فضايل و خصايص حضرت زينب (س) مقام علمى اوست، او زنى دانشمند، سخنور، فصيح و بليغ بود و نايب خاص امام حسين عليه السلام در بيان حلال و حرام الهى بود و روايت است كه در اسارت هنگامى كه امام سجاد عليه السلام بيمار بودند مردم در حلال و حرام به زينب (س) مراجعه مى كردند و او هم پاسخ آنان را مى داد (5) .
امام صادق عليه السلام براى جواز چاك دادن گريبان در مصيبت فقدان پدر و برادر و... به فعل و عمل زينب عليها السلام در جريان كربلا استناد مىكند (6) .
و از اين سخن امام سجاد عليه السلام كه در خطاب به عقيله ى بنى هاشم مى فرمايد:
«يا عمه انت بحمد الله عالمه غير معلمه وفهمه غير مفهمه» (7) .
«عمه جان تو بحمد الله عالمه اى هستى بدون اين كه معلم داشته باشى و تو فهميده اى هستى بى آن كه كسى مطالب را به تو ياد داده باشد» . پى مى بريم كه زينب كبرى (س) علم و دانش خود را از طريق ديدن استاد و معلم به دست نياورده، بلكه از جانب خداى تعالى به آن حضرت اعطاء شده است.
درباره ى پايان زندگى آن شيرزن كربلا اختلاف است و روشن نيست كه در كجا به جوار حق رفته است در مدينه؟ دمشق؟ يا قاهره؟ ولى آنچه مسلم است اين است كه پس از بازگشت از شام مدت زيادى زنده نبود و در غروب روز پانزدهم رجب سال 62 هجرى به جوار حق شتافته است. (8)
شيوه ها و سياست هاى تبليغى زينب عليه السلام
چنانچه عاشورا را پديده اى بدانيم كه به وجود آورنده آن حسين بن على عليهما السلام باشد پرورش دهنده اين پديده زينب دختر على عليهما السلام خواهد بود.
وظيفه ى مهم او پس از عصر عاشورا، پاسدارى از نهضت خونين امام حسين عليه السلام و رساندن پيام «هيهات منا الذله» او براى جهانيان است.
او راه سخت و دشوارى را در پيش دارد. او بايد در بين جمعيتى سخن بگويد كه گويى گوششان ناشنوا و چشمانشان نابيناست و در حماقت و نادانى كامل به سر مىبرند.
او بايد از اين پس آگاهانه بيانديشد و تصميم بگيرد و بايد از هر حال و شرايط و از هر وضعيت و موقعيت خوب استفاده كند و با زبان حال و قال آنان را از غفلت بيدار كند و به آنان آگاهى و شناخت بدهد تا احساس مسئوليت كنند و آنگاه خواه ناخواه شورش و انقلاب پديد آيد.
خطبه هاى آتشين و بلند پايه ى حضرت زينب (س) همه نقشه هاى شوم يزيديان را بر آب كرد و همچون رعد و برق، روشنگر و كوبنده بود كه تمامى بافته هاى سى و چند ساله ى بنى اميه را از بين برد و شورشى بنيادين عليه بنى اميه برنامه ريزى كرد و كاخ امويان را براى هميشه لرزاند و واژگون كرد.
سياستها و شيوه هاى تبليغى آن بانوى بزرگوار:
1- گريه و فغان و برپايى مجالس عزادارى و سوگوارى:
پس از اينكه امام عليه السلام و اصحاب باوفايش به شهادت رسيدند زينب (س) به سرعت به طرف ميدان حركت كرد و وقتى كه بدن خونين و پاره پاره برادر را ديد شيوه كنان گفت:
«وا اخاه وا سيداه وا اهل بيتاه و سپس گفت: ليست السماء اطبقت على الارض وليت الجبال تدكدكت على السهل» (9) .
«اى كاش آسمان بر زمين ويران مىشد و اى كاش كوهها از هم مىپاشيدند و به بيانانها مىريختند.» و زمانى كه به پيشنهاد شمر لعين كاروان اسيران را از كنار بدنه اى قطعه قطعه شده ى شهيدان عبور مى دادند و زينب (س) پيكر شهدا و بدن پاره پاره شده برادرش را ديد خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روى حلقوم بريده برادر نهاد و مى بوسيد و مى گفت:
«يا اخى لو خيرت بين الرحيل والمقام عندك لاخترت المقام عندك ولو ان السباع تاكل من لحمى» (10) .
«برادرم، اگر مرا بين سكونت در كنار تو - كربلا - و بين رفتن به سوى مدينه مخير مىنمودند، سكونت در نزد تو را برمى گزيدم، گرچه درندگان بيابان گوشت بدنم را بخورند.
و در برخى از مقاتل آمده است: در اين هنگام رو به مدينه كرده و مى گويد:
«وا محمداه صلى عليك ملائكة السماء، هذا حسين مرمل بالدماء مقطع الاعضاء وبناتك سبايا» (11) .
فرياد اى محمد صلى الله عليه و آله درود فرشتگان آسمان بر تو باد اين حسين تو است كه در خون غوطه ور است، اعضايش قطع شده و دختران تو به عنوان اسير عبور داده مىشوند...» راوى مى گويد: زينب كبرى - سلام الله عليها - به گونه اى روضه خواند و گريه كرد كه:
فابكت والله كل عدو وصديق (12) «سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گريه و گفتار زينب (س) گريه كرد» .
محتشم كاشانى در دوازده بند معروف خود در اين باره چنين سروده است:
«ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميدان بر پيكر شريف امام زمان فتاد
بى اختيار نعره ى «هذا حسين» از او سر زد چنان كه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پرگله آن بضعة الرسول رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول
اين كشته فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست
اين نخل تر كز آتش جان سوز تشنگى دود از زمين رسانده به گردون حسين توست
اين ماهى فتاده به درياى خون كه هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست
اين خشك لب فتادهى دور از لب فرات كز خون او زمين شده جيحون حسين توست
اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه خرگاه زين جهان زده بيرون حسين توست
اين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين شاه شهيد ناشده مدفون حسين توست» (13)
آنچه از اين گونه اقدامات آن حضرت به دست مىآيد. اين است كه او مى خواهد با اين ناله هاى جان سوز ولى آگاهانه و بيدار كننده.
درسهاى آموزنده به لشكريان فرومايه دشمن دهد او بايد به آنان بفهماند كه چه جنايت هايى كردهاند و بايد به آن لشكر جنايتكار كوفه بفهماند كه جنگشان، جنگ با قرآن، آورنده قرآن، و ايمان آورندگان به قرآن بوده است.
او مىخواهد با اين ناله هاى جان سوز عواطف و احساسات مردم را تحريك نمايد و آنان خود به خود عليه استبداد و يزيديان قيام و شورش كنند و مىبينيم كه چنين كرد.
مدتى كه در شام اقامت داشت در محل هاى به نام «دار الحجارة» مراسم عزادارى برپا كرد و آن چنان عزادارى و نوحه سرايى و گريه و زارى مىكردند كه مردمى كه در آنجا شركت مىكردند تصميم گرفتند به خانه يزيد هجوم برند و او را به قتل برسانند (14) .
و باز آن بانوى ستمديده را مىبينيم كه پس تحمل آن همه مصيبت ها و رنج ها به مدينه بازگشته و در شهر پيامبر صلى الله عليه و آله و در خانه خود به سوگوارى بر امام عليه السلام و ديگر ياران او مىپردازد، در اين مراسم عزادارى، هر روز گروه گروه از زنان مدينه به خدمت آن حضرت آمده، ضمن تسليت به ايشان، به ندبه و گريه مىپردازند تا آنجا كه به تدريج زنان قبايل و عشاير، تصميم به خونخواهى شهداى كربلا مىگيرند و قيام مىكنند (15) .
2- خطابه و سخنرانى
هنگامى كه كاروان اسيران، در آن جو پر از ظلم و خفقان به كوفه رسيد، زنان، مردان و كودكان كوفه همه به معابر آمده تا مغلوبين و اسراء را تماشا كنند، برخى ناراحت و برخى بهت زده و گروهى از شدت تاثر اشك مىريختند.
حضرت زينب (س) موقعيت را تشخيص داد و نگاهى به مردم كرد و با اشاره خواست همه سكوت كنند و با انتخاب بهترين فرصتها و زيباترين كلمات و جملات و با شجاعتى بىنظير و علىوار بر مسند خطابه ايستاد.
فرازهايى از خطبههاى آن مظلومه را در اين قسمت نقل نموده و به تحليل برخى از نكات آن مىپردازيم:
«الحمد لله والصلوة على ابى محمد و آله الطيبين الاخيار، اما بعد يا اهل الكوفه، يا اهل الختل والغدر ا تبكون؟ فلا رقات الدمعة و لا هدات الرنة، انما مثلكم كمثل التى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم، الا و هل فيكم الا الصلف و النطف و الصدر الشنف و ملق الاماء و غمز الاعداء و هل انتم الا كمرعى على دمنة او كفضة على ملحودة..» . (16) .
«حمد و سپاس مخصوص خداوند است و درود بر پدرم محمد و اهل بيت پاك و برگزيده او باد، اما بعد هان اى مردم كوفه اى اهل نيرنگ و فريب، گريه مىكنيد؟ اى كاش هيچ گاه اشك چشمهايتان تمام نشود و هرگز نالههايتان خاموش نگردد، همانا مثل شما مثل زنى است كه رشتهى خويش را پس از خوب تابيدن، باز مىكرد، شما سوگندهاى خود را دست آويز فساد، در ميان خويش قرار دادهايد، آيا در شما جز چاپلوسى و آلودگى و سينههاى پركينه و تملقگويى كنيزان و خريدن ناز دشمنان دين، خصلتى هست؟ مثل شما، مثل گياه و علفى است كه در مزبله مىرويد يا نقرهاى آلايش قبيرى به آن عوده مىشود...
او در ابتداى خطبه از پيامبر صلى الله عليه و آله تعبير به پدر مىكند و با انتخاب اين كلمه، مىخواهد خود و قافله اسيران را معرفى كند و نسبتخويش را با پيامبر روشن سازد تا همگان دريابند اهل اين قافله از كدام دودمان و قبيلهاند و از اين راه افكار و احساسات مردم را در اختيار بگيرد و مردم آنان را با ديده اسير ننگرند و سپس به بزرگترين نقطه ضعف كوفيان يعنى سست عنصرى و پيمان شكنى آنان اشاره مىكند و با اين كلمات و جملات مىخواهد آنان را بر اين خصلت آگاه سازد.
و در فرازى ديگر از خطبه با نگرش دقيق و ظريف با صفاتى همچون «درمان دردها» ، «چراغ راه امت» ، «پناهگاه جمع» و... به معرفى شخصيت امام عليه السلام مىپردازد تا جاى شك و ترديدى براى آن قوم سست عهد باقى نماند. او همچنان با مردم سخن مىگفت و آنان را كشنده حسين عليه السلام و خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى مىكرد. سخنان او كاملا صحنه را تغيير داد تا آنجا كه صداى مردم كوفه به گريه بلند شده بود. زنان موهاى خود را افشان كرده بودند و خاك بر سر و روى خود مىريختند.
او صحنهى ديگرى از قيامت را در برابر مردم قرار داد، در آن روز مردم كوفه از شنيدن اين سخنان، همچون ستمكاران در قيامت، حيران و سرگردان شده و دستهاى خود را به دهان مىگزيدند (17) .
آن استاد بىمعلم نه تنها با مردم كوفه سخن گفت و آنان را بر آن كار زشتى كه مرتكب شده بودند ملامت و سرزنش كرده، در دار الاماره ابن زياد نيز چنان نيرومندانه ايستاد و پرخاش گرانه سخن گفت و او را حقير و كوچك شمرد كه توان سخن گفتن را از او گرفت.
و پس از ورود به شام و حضور در مجلس يزيد با سخنان على گونه اش چنان او را رسوا كرد و او را به گريه واداشت كه توان پاسخ گفتن از او سلب شد.
3- سياه پوشى
يكى از عواملى كه سبب موفقيت زينب (س) شد عقل و تدبير او بود، اصلا قبل از اينكه عاشورايى و اسارتى در كار باشد، زينب به عقل و تدبير معروف و مشهور بود به طورى كه به او القاب، عقيله بنى هاشم عقيلة النساء و... لقب داده اند.
عقل و تدبير زينب به گونهاى بود كه توانست در كارهايش بيشتر موفق شود و در غير اين صورت نمى توانست در برابر يزيد و اطرافيان حيله باز و مزورش موفق شود.
از جمله كارهاى مدبرانه حضرت زينب (س) برگزارى مجالس سوگوارى و عزادارى در شام و مدينه و دستور وى مبنى بر سياهپوش نمودن محملها بود كه فرمود:
«اجعلوها سوداء حتى يعلم الناس، انا فى مصيبة وعزاء لقتل اولاد الزهراء (س)» .
«محمِل ها را سياهپوش كنيد تا مردم بدانند كه ما در مصيبت و عزادارى براى كشته شدن فرزندان زهرا هستيم» .
هر چند اين گونه امور از نظر دشمنان ساده و بىارزش بود ولى در حقيقت همين كارهاى باارزش زمينه ساز قيام و انقلاب مردم عليه قاتلان امام حسين عليه السلام بود كه توانست كاخ يزيديان را متزلزل كند.
4- رفتارهاى عالمانه
يكى از عوامل موفقيت زينب (س) در رساندن پيام حسين عليه السلام به جهانيان، تبليغ با عمل بوده است او همواره تلاش مىكرد كه به وظيفه الهى خود عمل كند و در رعايت حلال و حرام الهى هيچ گونه سهل انگارى نمى كرد و از هيچ وظيفه شرعى فروگذار نمى كرد.
نقل است كه وقتى اسرا را وارد كوفه كردند، مردم كوفه از روى ترحم به اطفال و اسيران نان و خرما مى دادند، ام كلثوم (18) فرياد مى زد: اى اهل كوفه! صدقه بر ما حرام است و آنان را از دست و دهان بچه ها مىگرفت و به سوى مردم مى انداخت (19) .
حتى حاضر مى شود نان و غذاى خود را بين بچه ها تقسيم كند و سه روز يا بيشتر چيزى نخورد ولى اجازه نمى دهد كه ذره اى از صدقه را تناول كنند.
يكى از موارد عملى تبليغ حضرت زينب (س) حفظ حجاب است، او نه تنها در حالت عادى، بلكه در بحرانى ترين لحظات زندگى اهتمام زيادى در حفظ خود از انظار و ديده هاى مردم داشت.
راوى مى گويد: وقتى از حج بر مى گشتم، وارد كوفه شدم، ديدم اسرا را وارد كوفه كرده اند امام سجاد عليه السلام را ديدم كه بر شترى بدون روپوش سوار بوده و از پاهايش خون جارى بود در اين هنگام بانويى را ديدم كه بر شترى برهنه سوار است، سؤال كردم، او كيست؟
گفتند: زينب كبرى است. فرياد مى زد: اى مردم چشم هاى خود را از ما بپوشانيد آيا از خدا و رسولش حياء نمى كنيد كه به حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه پوششى ندارند مى نگريد (20) .
او مى خواهد با عمل و رفتار خود به جهانيان بفهماند كه حسين عليه السلام و يارانش براى احياى احكام الهى شهيد شده اند و زنان و كودكانش به همين دليل به اسارت مىروند و بنى اميه و دستگاه حاكمه يزيد نسبت به احكام الهى نه تنها بى اعتنا هستند بلكه احكام الهى را واژگون كرده اند.
5- دعا و عبادت
يكى ديگر از شيوه هاى تبليغى حضرت زينب - سلام الله عليها - دعا و عبادت است. او همواره مى دانست كه دشمنان در انتظارند تا كوچكترين واكنش يا كلامى را جستجو كنند كه نشانه اى از ضعف خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله باشد و از اين رو او براى اين كه دشمنان را مايوس كند در روز يازدهم وقتى كه در كنار جسد برادر آمد توقف كرد و با خلوصى خاص متوجه خدا گرديد و عرض كرد:
«اللهم تقبل منا قليل القربان» (21) خداوندا اين قربانى كوچك را از ما قبول كن.
از دعايى كه حضرت زينب (س) نمود مى توان دريافت كه با همه اين مصايب و مشكلات باز هم در برابر توفان هاى كوبنده ايستاده است و با خداى خود مى گويد: «يا عماد من لا عماد له ويا سند من لاسند له يا من سجد لك سواد الليل وبياض النهار وشعاع الشمس وحفيف الشجر ودوى الماء يا الله، يا الله، يا الله» (22) .
اى پناهگاه آن كه جز تو پناهى ندارد، اى تكيه گاه آن كه جز تو پشتوانه اى نمى شناسد، اى خدايى كه سياهى شب و سپيدى روز و روشنايى خورشيد و صداى آرام درخت و آب بر تو سجده مىكنند، اى خدا، اى خدا، اى خدا. و نيز در خطبه اى كه در مجلس يزيد بيان كرد اين گونه دعا مىكند:
«... اللهم خذ بحقنا وانتقم من ظالمنا واجعل غضبك على من سفك دمائنا ونقض دماؤنا وقتل حماتنا وهتك عنا سدولنا» (23) .
خدايا حق ما را باز گير و از آن كس كه به ما ستم كرد انتقام بگير و خشم خود را بر كسى كه خونهاى ما را ريخت و عهد ما را شكست، و ياران ما را كشت و از ما پرده درى كرد فرود آر.
6- بكارگيرى اصول روانشناسى
لازم به ذكر است گرچه اصول روانشناسى در تبليغ به صورت كلاسيك از ابتكارات علوم معاصر است ولى در تبليغات اصيل آسمانى نيز مورد توجه قرار گرفته است و سيره رهبران و ائمه اطهار عليهم السلام نشان مىدهد كه آنان در تبليغ به اصول روانشناسى فردى و اجتماعى توجه كامل داشته اند.
حضرت زينب (س) نيز، در امر رساندن پيام امام حسين عليه السلام به جهانيان از اين اصول از جمله تحقير دشمنان، تكريم دوستان، تحريك عواطف و مخاطب شناسى استفاده نموده است.
وقتى كه با كوفيان سخن مى گويد، در آغاز خطبه بر اصالت خاندان خودش تاكيد مى ورزد و از پيامبر صلى الله عليه و آله تعبير به پدر مىكند تا عواطف و احساسات مردم را در اختيار بگيرد و آنان خود بخود آماده قيام و شورش شوند.
و در فراز اول خطابه خود به بزرگترين نقطه ضعف كوفيان يعنى سست عنصرى و عهد شكنى اشاره مىكند و آنان را از اين راه تحقير مىكند.
و باز آن بانوى بزرگوار را مىبينيم كه در كاخ ابن زياد، او را «پسر مرجانه» مى خواند كه براى عبيدالله توهين آميزترين و رسوا كننده ترين القاب است كه حاكى از نامشروع بودن وجود وى و بدنام بودن مادرش مى باشد و آن چنان ضربه بر پيكر لرزان عبيدالله مىزند كه تصميم به قتل زينب (س) مى گيرد.
و در فرازى از خطبه آتشين خود در خطاب به يزيد به معرفى يزيد، پدر، جد و جده اش مى پردازد و بر اصالتخاندان خود تاكيد مى ورزد و مى فرمايد:
«وكيف يرتجى مراقبة من لفظ فوه اكباد الاذكياء ونبت لحمه من دماء الشهداء..» . (24) .
«و چگونه توقع و اميد دلسوزى از آن كسى باشد كه دهانش جگر پاكان را جويد و بيرون انداخت و گوشتش از خون شهيدان روئيد. ..» و نيز از مقايسه بين دو خطب هاى كه در كوفه و شام بيان فرمود به اين نتيجه م ىرسيم كه اصل مخاطب شناسى را كاملا رعايت كرده است، زيرا كه در كوفه اكثر مخاطبين او عموم مردمند كه در جهل و ناآگاهى به سرمى برند و به مقتضاى حال، سخن را در خور فهم مخاطبين بيان مى نمايد. و آنان را از جنايتى كه مرتكب شده اند و نيز از شخصيت شهيدان آگاه مى سازد. ولى در شام در مجلس يزيد، چون خواص حضور دارند و همه داراى آگاهى نسبت به امور هستند لحن خطاب فرق مى كند و در نتيجه به رسوا كردن و مايوس نمودن يزيديان مى پردازد.
آنچه اشاره شد اجمالى از سياستها و شيوه هاى تبليغى آن بزرگوار بود. شيوه هاى ديگرى از قبيل شجاعت، شهامت، فصاحت و بلاغت و وقت شناسى از ديگر روشهاى تبليغى آن بزرگوار بوده است.
__________________________________________________________
1) اخبار الزينبات، ابوالحسن يحيى بن حسن علوى، ص23 .
2) زينب كبرى (س)، عقيله بنىهاشم، حسن الهى (بوته كار)، ص62 .
3) من لا يحضره الفقيه، ج3، ص293 .
4) طراز المذهب، ص6 به نقل از كتاب زينب كبرى (س) عقيلهى بنىهاشم، حسن الهى، ص84- 83 .
5) زينب كبرى، نقدى، جعفر، ص35 .
6) جواهر الكلام، ج4، ص307 .
7) بحار الانوار مجلسى، ج45، ص64 .
8) زندگانى فاطمه زهرا، شهيدى، جعفر، ص262- 261 .
9) بحار الانوار، ج6، ص54 .
10) معالى السبطين، ج2، ص55 .
11) سوگنامه آل محمد، ص393 .
12) معالى السبطين، ص31; بحار ج45 ص59; نفس المهموم، ص210.
13) ديوان محتشم، بند 8 و 9 .
14) جزايرى، سيد نور الدين، خصايص زينبيه، ص296 .
15) عمادزاده، حسين، حضرت زينب كبرى (س)، ص150 .
16) ترجمه لهوف ص146- 148 .
17) فرقان 25: «ويوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا» روزى كه ستمگر دستان خود را به دندان گزد و مىگويد: اى كاش راهى را كه رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم.
18) برخى بر اين باورند كه ام كلثوم در اينجا همان زينب (س) است.
19) بحار الانوار، ج4، ص114 .
20) مقتل مقرم، ص371 .
21) همان ص307 .
22) آل بيت النبى فى مصر، ص53- 52 به نقل از كتاب پيام آور عاشورا، ص288 .
23) بحار الانوار، ج45، ص135- 133 .
24) بحار، ج45، ص133- 135 .