خواهر بخدا باب من زار چه مى گفت در دشت بلا با صف اشرار چه مى گفت
قربان زبان تو شوم در دم آخر برگو على اكبر به من زار چه مى گفت
روزى كه شدى وارد شام الم آن روز زينب بسر كوچه و بازار چه مى گفت
آنشب كه تو بودى بفغان كنج خرابه با تو سر باب از سر ديوار چه مى گفت
در طشت چو بنهاد يزيد آن سر انور وقت زدن چوب به حضار چه مى گفت
فاطمه عليله مى پرسيد
- بازدید: 4712