متن ادبی « شايد اگر اشك نبود »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

شايد ريختن و آويختن كمترين كارى است كه اشك براى جبران آبروى از دست رفته آب مى‏كند؛ مى‏ريزد و مى‏ريزد و مى‏ريزد... تا فرات، بيش از اين شرمنده نباشد!
شايد اگر اشك نبود، تمام فرات‏ها از خجالت خشك شده بودند!
شايد اگر اشك نبود، سيلاب غم و غصه، در كربلا مرداب شده بود!
شايد اگر اشك نبود، عشق و عطش، همان‏جا دفن شده بود!
شايد اگر اشك نبود، با بغض‏هاى اسيران در آن روز، جهنمى بر پا شده بود!
شايد اگر اشك نبود، كينه آتش مى‏گرفت و محشر همان‏جا بر پا مى‏شد و قيامت مى‏شد و تمام مى‏شد!
شايد اگر اشك نبود، غم در گلوى زينب مى‏ماند و كسى را خبردار نمى‏كرد!
و شايد اگر اشك نبود، آن وقت «يا حسين» را با هق‏هق ضعيف و در دل سر مى‏داديم!
آن وقت «يااباالفضل» را ديگر به واسطه چه چيز مى‏خوانديم؛ وقتى كه شورى اشك، شورى را به دامانمان نمى‏ريخت؟
... و چهل روز گذشت و چهل سال و صدها سال.
و اشك هنوز در سوگ و ماتم آن يكه‏تاز عرصه عشق و ايمان، سيد و سالار شهيدان، امام حسين عليه‏السلام همچنان مى‏ريزد و مى‏ريزد و مى‏ريزد... .
و شايد اگر اشك نبود، شور حماسه عاشورا را هيچ شور ديگرى ايجاد نمى‏كرد... .