از بدرود اشكبار كاروان، چهل غروب گذشته است و قصههاى سوخته، به چشمهاى فرات مىريزد.
چهل روز پيش، حوالى اندوه، نيزارها ضجه زدند و مثنوىها با گلهاى شيون، سرتاسر نينوا را پوشاندند.
هرگز نمىتوان به اربعين نگاه كرد و آن همه نغمههاى خاكسترى را به ياد نياورد.
امروز به جاى همه يتيمان قافله، اربعين سخن مىگويد.
اربعين، با بوى خون در مشام و آبله در پا، رسيده است تا بگويد همه اتفاقات سرخ، در راستاى شكيبايى زينب عليهاالسلام بود.
اربعين، شعرهايى با كلماتى خونرنگ در سوگ لالهها آورده است تا بگويد دلبستگىهاى زينب عليهاالسلام در آن دشت بلاخيز، يكى پس از ديگرى پرپر شد.
اربعين، با پيراهنى از گريه در فرات اشك، غسل كرده است و اينك، در كنار نام حسين عليهالسلام و جابر بن عبدالله نشسته است و به ياد خونهاى عاشورا، مقتل مىخواند.
خطبهاى بخوان!
چه سخت است چهل روز منزل به منزل، عاشقى را به دوش كشيدن و از ساحل، دريا را نظاره كردن! يا زينب! آه سينهسوز تو، هنوز از پشت حصار قرنها، شعله بر جان مىزند.
از آن روز به بعد، زمين، چهل بار چرخيد و در سوگ حسين عليهالسلام ، هر روز آفتاب، لباس سياه شب بر تن كرد تا در موج خونين خاطراتت، همدرد دل طوفانىات شود.
اينك، تمام شورهزاران، پابرهنه و تشنه لب به دنبال توانَد تا آيههاى عاشورايى را از چشمه زبان نينوايىات بنوشند.
زينب، اى وارث نجابت خاك! چهل روز است كه آسمان، غربتت را مىنگرد. باز هم خطبهاى بخوان تا به ابرها، اذن نزول داده باشى، اى رسول كربلا!
خدا با صابران است
گوش كه مىكنيم، از سوى مزار تو هر لحظه صداى هقهق فرشتگان مىآيد.
آمدهاند تا رسم گريستن بر حسين عليهالسلام را زنده بدارند كه به راستى رسول عشق فرمود: «بندهاى نيست كه محشور شود جز آنكه چشمانش گريان است؛ مگر گريهكننده بر حسين عليهالسلام كه با چشم روشن و بشارت و روى شاد محشور شود».
واى بر يزيديان كه پيراهن سرخ چشم عاشقان حسين عليهالسلام را حرمت نگه نداشتند و كوچههاى تاريخ ظلمت را تا ابد، غرق نفرين فرشتگان كردند؛ هر چند صابران، به رسم جاودانه عاشقى، همواره فرياد مىزدند كه «ما رأيت الاّ جميلاً».
هميشه پيروز
حسين جان! در قانون تو، فتح و ظفر به گونهاى ديگر معنا مىشود.
آنجا كه فرهنگهاى لغات ستم، واژهاى جز شمشير را نمىدانند، نام تو فتحالمبين نصر و پيروزى است.
سينه مىزنيم و گرد از غبار دل مىريزد. اشك مىريزيم و رودخانه مىشويم، تا قطره قطره به درياى تو بريزيم.
اى ناى بريده! سلام بر تو و بر راه سرخت!
بر دلها نشستى
ما، ميراثدار همان كاروانى هستيم كه بالهاى يا كريمهايشان را در نينوا شكستهاند.
حسين، اى تسليم محض! صراط مستقيم، از رد خون تو آغاز شد و پس از بيابانهاى سرگردانى زينب، ميان هلهله شاميان و سنگسار حقيقت، به قلب ما رسيد؛ زيرا تو از دل برخاسته بودى؛ از دل حقيقت، و لاجرم بر دل نشستى.
اى كسى كه ذرات عالم، زيارتنامهخوان تواَند، يا ابا عبدالله!
متن ادبی « اربعين با بوى خون در مشام »
- بازدید: 1942