متن ادبی « اربعين لاله ها »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: اسفند 1386، شماره 106
نزهت بادی

بشير!
وقتى به مدينة‏ النبى رسيديم، مبادا كسى جلوى قافله اسراى كربلا، گوسفندى را سر ببرد! اين كاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بريده بر بالاى نى مى‏آيد.
نگذار هيچ لاله ‏اى را در رثاى شهدايمان پرپر كنند! سراسر خاك كربلا، پر بود از گلبرگ‏هاى خونين و پاره‏ اى كه از هر سو مرا صدا مى‏ زدند: «أخَىَّ اخَّى».
اجازه نده كسى بر سر و رويش خاك بريزد؛ هنوز باد، گرد و خاك كوچه‏ هاى كوفه و شام را از سر و روى زنان و كودكان عزادار نربوده است.
اين صورت‏هاى كبود و دست‏هاى سوخته، نيازى به گلاب‏ افشانى ندارند؛ هنوز اربعين گل‏هايى كه با تشنه‏ كامى بر خاك و خون افتادند، نگذشته است.
بگو پاى برهنه به استقبالمان نيايند؛ اين كاروان پر است از كودكانى كه پاى پرآبله دارند.
سفارش كن شهر را شلوغ نكنند و دور و برمان را نگيرند، ما از ازدحام نگاه‏هاى نامحرم و بيگانه بازگشته‏ ايم.
بگذار آسوده‏ ات كنم بشير!
دل زينب عليهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى‏كشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سكينه و سجاد عليه‏ السلام و اين كاروان داغدار، پيراهن كهنه و خونين حسين عليه ‏السلام را بر سر و روى خويش بنهد و گريه‏ هاى فرو خورده چهل روزه‏ اش را يك‏سره رها سازد.