سوال: چرا امام حسين عليه السلام با وجود علم به شهادتش به کربلا رفت و حتي خانواده اش را با خودش همراه کرد؟

(زمان خواندن: 25 - 49 دقیقه)

پژوهشگر:سيداسماعيل حسيني ليلابي

پژوهشگر:سيداسماعيل حسيني ليلابي

چکیده:

چکیده:
با توجه به اين باور که امام حسين عليه السلام سرنوشت خونين حرکتشان را مي دانستند و اين مطلب در متون شيعه و سني به وضوح وارد شده است اين سوال مطح مي شود که آيا طبق حکم عقل و شرع حرکت آگاهانه به طرف مرگ منهي عنه نيست؟ سه نوع پاسخ به اين سوال وجود دارد که علماء بزرگ که در حوزه هاي متفاوت تفسير ،تاريخ و کلام  تخصص دارند به مناسبتي به مساله پرداخته و پاسخ هايي ارائه کرده اند که مي توان اين پاسخها را در سه پاسخ خلاصه کرد :
1.اين مساله از قبيل قضيه في الواقعه است اسرار قيام امام حسين7براي ما روشن نيست يعني اگر چه حرکت امام حسين عليه السلام با موازين شناخته شده فقهي مطابقت ندارد ولي چون به عصمت و مقام معنوي ايشان باور داريم ويقينا ايشان به وظيفه و تکليف خود عمل کرده اند اگر چه  سر آن براي ما روشن نيست.
2. علم غيب  تکليف آور نيست يعني اگر آگاهي امام عليه السلام  به شهادت از طريق عادي بود تکليف وجوب حفظ نفس متوجه شان بود ولي چون اينگونه نيست و علمشان از طريق غيب حاصل شده تکليفي متوجه شان نيست.
3. اقدام امام حسين عليه السلام با موازين شرعي تطابق کامل دارد  اينطور نيست که اقدام به امري که به کشته شدن مي انجامد هميشه مورد نهي عقل و شرع باشد بلکه در مواردي عقلا و شرعا اقدام به اين امر واجب است موقعيت هايي است که از طريق علم غيب يا از طريق عادي براي انسان علم حاصل شود که اين کارش به مرگ منتهي مي شود ولي مجوز عقلي و شرعي داريم که بايد بدان اقدام نمود و نهيي که در آيه قرآن که از القاء نفس در تهلکه نهي مي کند متوجه حرکت استشهادي امام حسين عليه السلام نيست .

مقدمه

مقدمه
عظمت قيام سيدالشهداء عليه السلام در طول تاريخ توجهات انديشمندان را به خود مشغول ساخته است و اشخاص مختلف از ابعاد گوناگون به نهضت حسيني نظر کرده اند اما آنچه در اين پژوهش در صدد بررسي آن هستم سوالي است که در طول تاريخ اسلام همواره مطرح بوده ( اگر انسان بداند که سرانجامش کشته شدن ،مظلوميت و اسارت اهل و عيال باشد القاي نفس در تهلکه است که عقلا و شرعا بر حسب آيه کريمه وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيکُمْ إِلَي التَّهْلُکَةِ جايز نيست پس چرا امام حسين عليه السلام به کربلا رفت و حتي خانواده اش را با خودش همراه کرد؟)
پاسخهاي مختلفي به اين سوال داده شده است و چون سوال جنبه هاي مختلف تفسيري ،فقهي،کلامي ،تاريخي و ... دارد و جهت رسيدن به يک پاسخ تحقيقي لازم است همه جوانب مورد توجه قرار گيرد جنبه هاي مختلف سوال مورد توجه و بررسي قرار گرفته است.
با توجه به اينکه عده اي در مواجهه با سوال فوق علم و آگاهي امام حسين عليه السلام  به سرانجام حرکتش را منکر شده اند لازم ديديم قبل از بيان حکم عقلي و شرعي القاء در تهلکه،  قرائن و دلايل آگاهي امام عليه اسلام به سرانجام خونين حرکتش را بيان کنيم پس پژوهش خود را در دو بخش تقديم مي داريم :

بخش اول؛ بررسي آگاهي امام حسين عليه السلام به شهادت خود و ياران

بخش اول؛ بررسي آگاهي امام حسين عليه السلام به شهادت خود و ياران
علم غيب ائمه عليهم السلام
بايستي  قبل از اينکه به طور خاص به علم و آگاهي امام حسين عليه السلام  درباره شهادتش  بپردازيم درباره علم غيب امامان سخني گفته باشيم البته بحث در مورد علم غيب و اينكه آيا اين علم منحصر به خداوند متعال است و ديگران از آن بهره اى ندارند و يا اينكه ديگران نيز مى توانند داراى اين علم باشند بحثى گسترده است . در کتب شيعه و سني فراوان از علم غيب پيامبر و حضرت امير عليه السلام و پيشگويي هاي آنها سخن گفته شده است مطالعه پيشگويي هاي حيرت آور امير مومنان در جريانات مختلف نظير جنگ نهروان ، جنگ جمل و ... کافي است که انسان به اين باور عميق برسد كه خداوند متعال اين علم را بطور يقين در اختيار اميرالمؤمنين عليه السلام قرار داده است و هيچ دغدغه و ترديدى در آن نيست اما سوالاتي  که در باره چند و چون علم غيب ائمه معصومين عليهم السلام گفته شده موضوعي است که بايد مفصل در يک تحقيق جداگانه مورد بررسي دقيق قرار دهيم  و ما در اين مقاله در صدد تعريف و بحث معناشناسي علم غيب و تبيين کم و کيف آن نيستيم  اما اجمالا عرض مي کنيم؛
بر اساس باور جهان تشيع  ائمّه عليهم السّلام علوم و آگاهي هايي نزد ائمه عليهم السلام بوده که براي ديگران آن علوم غيب و دست نيافتني بوده است .و بسيارى از بزرگان و معاريف اهل تسنّن به اين معنى معترف اند [1]،.درکتب معتبر اهل سنت فراوان ديده مي شود که از علوم خاصه اميرمومنان عليه السلام سخن گفته شده است فقط يک مورد به عنوان نمونه ذکر مي کنيم ؛ ابن مغازلى شافعى از ابن عباس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:«لما صرت بين يدي ربّي كلّمني وناجاني، فما علمت شيئاً إلّاعلّمته عليّاً فهو باب علمي».چون شب معراج به مقام قرب رسيدم، خداوند با من حرف زد و نجوى نمود. پس هر چه را ياد گرفتم به على عليه السلام نيز آموختم؛ لذا على باب علم من است.»[2]
بر اين مطلب اضافه کنيم بيان ساده صاحب تفسير اطيب البيان را که مي فرمايند :« اينكه مى گوييم پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و ائمّه عليهم الصلاة و السلام داراى علم غيب بودند يعنى علومى كه بر ما مخفى است آنها ميدانستند پس نزاع در اينكه علم غيب مختصّ بخدا است يا اينها هم دارا بودند بى موضوع است زيرا اگر مراد علمى است كه مختصّ باو است مثل علم ذات بذات، احدى جز او ندارد و اگر علومى است كه بر غير اين خاندان مخفى است آنها عالم بودند»[3]
تذکر:چنانچه گفته شد مساله علم غيب داراي مباحث کلامي گسترده مي باشد که مي بايست در پژوهشي مستقل مورد بررسي قرار گيرد .

علم امام حسين عليه السلام  به شهادت خود و ياران
اينکه امام عليه السلام  به شهادت خود و اصحابشان آگاهي  داشتند از مسلمات نزد اغلب مسلمانان مي باشد اما عده اي منکر علم امام حسين عليه السلام به سرانجام خونين حرکتشان شده اند  و آنچه موجب  تعجب است سخن  علامه طبرسي مفسر گرانقدر شيعه مي باشد که به مناسبت تفسير آيه «لا تلقوا ...» با ادبياتي سخن گفته که   انتقاد سيره نويسان را برانگيخته است کلام ايشان عبارت است از اين که  « اما در داستان حسين بن على عليهماالسلام و جنگش با طرفداران يزيد که احتمال كشته شدن داشت  ميتوان گفت روى چند جهت بود:1- او فكر ميكرد كه مردم نسبت او را با رسول اكرم در نظر دارند حضرتش را نميكشند.2- حضرت ميدانست و يا ظن قوى داشت كه اگر جنگ هم نكند او را ميكشند هم چنان كه پسر عمش مسلم بن عقيل را كشتند در اين صورت كشته شدن با عزت و در راه خدا و جهاد برايش آسان تر و گواراتر بود[4]
نگارنده به عنوان يکي از معتقدين به امامت معصومين عليهم السلام   و با توجه به تتبعي که در اين باره در کتب معتبر شيعه داشته است هيچ ترديدي ندارد بر اينکه امام عالم به شهادتش با جزئياتش بودند.
اخبار غيبي که توسط پيامبر در مناسبتهاي مختلف درباره شهادت امام حسين عليه السلام بيان شده است موجب شده است که بسياري از اصحاب و اهل بيت پيامبر آگاهي هايي درباره شهادت امام حسين عليه السلام داشته باشند  در کتب معتبر اهل سنت هم اين از اين قبيل اخبار فراوان ديده مي شود .دراين بخش نخست به عنوان نمونه چهار مورد از روايات اهل سنت نقل را مي کنيم و سپس پنج مورد از سخنان امام حسين عليه السلام مبني بر آگاهي کامل از شهادت خود و يارانش را نقل خواهيم کرد  :
1.اسما بنت عميس مي گويد: وقتي امام حسين عليه السلام متولد شد، رسول خداصلي الله عليه وآله آمد فرمود: اسما!پسرم را بياور من کودک را در پارچه سفيدي پيچيدم و به حضرت دادم.
حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت، بعد در حالي که او را در دامن خود گذاشته بود، گريست.گفتم: پدر و مادرم فدايت چرا گريه مي کني؟.فرمود: براي اين پسرم.گفتم: او در همين ساعت متولد شده و تو برايش گريه مي کني؟فرمود: آري اي اسما! گروه سرکشي او را مي کشند، خدا شفاعتم را نصيبشان نکند.بعد فرمود: اين خبر را به فاطمه نرسان که تازه فرزندش به دنيا آمده .[5]
2.روزي ام الفضل همسر عباس عموي پيامبر، خدمت آن حضرت رسيد و عرض کرد: «يا رسول اللّه! من امشب خواب بدي ديدم، ديدم گويا قطعه اي از بدن مبارک شما جدا شده در دامن من افتاد.
فرمود: خير است، فاطمه پسري مي آورد که تو او را پرورش خواهي داد خدمت پيامبر رسيدم وکودک را در دامنش نهادم و چند لحظه از آن حضرت چشم برداشتم، وقتي دوباره نگاهش کردم، ديدم اشک از چشمانش سرازير است.
گفتم: پدر و مادرم فدايت يا رسول اللّه چرا گريه مي کني؟.فرمود: هم اکنون جبرئيل آمد و به من خبر داد که امت من اين پسرم را مي کشند» .[6]
3.هنگامي که اميرالمؤمنين صلي الله عليه وآلهبه طرف صفين مي رفت در راه از کربلا گذشت در آن جا توقفي کرد وچنان گريست که زمين را از اشک خيس کرد آنگاه فرمود: «روزي خدمت رسول خدا رسيدم ديدم حضرت گريه مي کند، گفتم: پدر و ماردم فدايت يا رسول اللّه! چرا گريه مي کني؟فرمود: هم اکنون جبرئيل اين جا بود، او به من خبر داد که پسرم حسين در کنار شط فرات در زميني به نام کربلا کشته خواهد شد و مشتي از خاک آنجا را برايم آورد تا ببويم و من نتوانستم از گريه خودداري کنم.و همان جا بود که اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اين جاست اقامتگاه و بارانداز ايشان، اين جاست که خونشان را مي ريزند، گروهي از آل محمد در اين صحرا کشته مي شوند که زمين و آسمان به حالشان گريه خواهد کرد.[7]
4.چنانچه اشاره رفت سرگذشت لاله گون امام حسين عليه السلام بر مردم آن زمان واضح و مسلم بود و شخصي مثل عبدالله بن عمر هم اين را مي دانست که امام حسين عليه السلام  شهيد خواهد شد که گفتگوي او با سيدالشهداء عليه السلام در مکه بدين گونه نقل شده است :
ابن عمر گفت: اباعبدالله، خدايت رحمت کند. از خدايي که بازگشت تـو بـه سـوي او اسـت پـروا کـن! تـو نسبت به دشمني و ستم اين خـانـدان بـر خودتان آگاهي. مردم، اين مرد ـ يزيد بن معاويه ـ را بـه حکومت برگزيده اند. من ايمن نيستم از اينکه مردم به خاطر اين زرد و سـفـيـدها [زر و سيم] به او بگروند و تو را بکشند و شمار بـسـيـاري در راه تـو، بـه هـلاکـت بـرسـنـد. مـن از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم که فرمود: «حسين کشته مي شود، چنانچه او را بـکشند و از او دست بکشند و ياري اش ندهند، خداوند نيز تا روز قـيـامـت آنان را رها خواهد کرد». من به شما پيشنهاد مي کنم که شما نـيـز هـمـانـند مردم با او صلح کنيد و همانند دوران معاويه شکيبايي بورزيد؛ باشد که خداوند ميان شما و قوم ستمگر قضاوت کند! حـسـيـن عليه السلام گـفت: اباعبدالرحمن، آيا من با يزيد بيعت مي کنم و در صـلح بـا او وارد مي شـوم، در حـالي کـه رسول خدا صلي الله عليه وآله درباره او و پدرش، گفت آنچه را که گفت!؟[8]
چنانچه روشن شد پيشکويي پيامبر در شهادت امام حسين عليه السلام مطلبي نبود که کسي از آن غافل بماند و عبد الله بن عمر هم بدان وقوف کامل داشت که گفت : « مـن از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود: «حسين کشته مي شود، چنانچه او را بـکشند و از او دست بکشند و ياري اش ندهند، خداوند نيز تا روز قـيـامـت آنان را رها خواهد کرد». پس اين سخن که امام عاقبت کار خود را نمي دانست مردود است و آنچه مسلم است هم خود سيدالشهداء عليه السلام و هم مسلمانان صدر اسلام شهادت امام حسين عليه السلام  آنهم در عراق را مي دانستند .
سخنان امام حسين عليه السلام در باره سرانجام خونبار خود و يارانش
ازسخنان سيدالشهداء عليه السلام که به مناسبتهاي مختلف بيان شده است معلوم مي گردد  آن حضرت به سرنوشت محتوم خود و يارانش با همه جزئيات نظير محل قبر و کيفيت شهادت وقوف داشتند و بر اساس آگاهي هايي که توسط جد گرامي و پدر مکرمشان به ايشان رسيده بود کاملا آگاهانه به سمت شهادت گام برداشتند پنج مورد که در کتب مختلف نقل شده است را ذکر مي کنيم :
1.بنابه نقل مرحوم راوندي وقتي  ام سلمه همسر رسول خداصلي الله عليه و آله از حرکت حسين بن علي عليهما السلام با خبر شد  به حضورش آمده و عرضه داشت:«لا تحزني بِخُروجِکَ اِلَي الْعِراقِ...؛ با حرکت خود به سوي عراق مرا غمگين نکن ؛ زيرا من از جدت رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده ام که مي فرمود فرزندم حسين در خاک عراق و در محلي به نام کربلا کشته خواهد شد.امام در پاسخ وي فرمود:«يا اُمّاه وَاَنَا اَعْلَمُ اَنِّي مَقْتُولٌ مَذْبُوحٌ ظُلْماً وَعُدْواناً وَقَدْ شاءَ عَزَّوَجَلَّ اَنْ يَري حَرَمي وَرَهْطِي مُشَرَّدينَ وَاَطْفالي مَذْبُوحينَ مَأْسُورِينَ مُقَيَّدينَ وَهُمْ يَسْتَغِيثُونَ فَلا يَجِدُونَ ناصِراً»مادر! من  نيز مي دانم که با  ظلم وستم و از  عداوت و دشمني کشته خواهم شد و سرم از تنم جدا خواهد شد و خداوند بزرگ چنين خواسته است که   اهل بيت من آواره و فرزندانم شهيد و به زنجير اسارت کشيده شوند و صداي استغاثه آنان طنين انداز گردد ولي کمک و فريادرسي پيدا نکنند[9]
2. ابن قولويه در کامل الزيارات نقل مي کند که: حسين بن علي عليهما السلام از مکه به سوي برادرش محمد بن حنفيه و ساير افراد از بني هاشم اين نامه را نوشت:بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيم مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ اِلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَمَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِي هاشِمٍ،اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ مَنْ لَحِقَ بِي اِسْتَشْهَدَ وَمَنْ تَخَلَّفَ لَمْ يُدْرِک الْفَتْحَ، وَالسَّلامُ از حسين بن علي به محمد بن علي و اشخاص ديگر از بني هاشم. اما بعد: هر کدام از شما به من ملحق شود شهيد خواهد شد و هر کس از همراهي من تخلف کند به پيروزي را نخواهد يافت .[10]در اين بيان امام حسين عليه السلام کاملا روشن است که امام نه تنها به شهادت خود و يارانش آگاه بودند بلکه اين را هم خوب مي دانستند که بازماندگان هم نخواهند توانست بني اميه را ساقط کرده و به پيروزي نايل شوند .
3. سيدالشهداء عليه السلام در مکه خطابه بي نظيري ايراد فرمودند که به «خط الموت» مشهور است اين خطبه يکي از کرامات ظاهرات و معجزات باهرات آن حضرت است که شهادت خويش و ياران و ظلم هايي که بدو  رود باز نموده مي فرمايد:«اَلْحَمْدُللَّه وَماشاءَاللَّه وَلا قُوّة اِلاّ بِاللَّه وصَلّي اللَّه عَلي رَسُولِهِ، خُطَّ الْمَوْتُ عَلي وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقلادَةِ عَلي جِيدِالفَتاةِ وَما اَوْلَهَنِي اِلي اَسْلافي اِشْتِياقِ يَعْقُوبَ اِلي يُوسُفَ وَخَيَّرلي مَصْرَعاً اَنَا لاقِيِه کَاَنَّي بِاَوْصالِي تَتَقَطَّعها عُسْلان الْفَلَواتِ بَيْنَ النّواويس وَکَرْبَلا فَيَمْلأنَّ مِنِّي اَکْراشاً جوفاً وَاَجْرِبَة سُغْباً لامَحيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَااللَّه رِضانا اَهْل البَيْتِ نَصْبِرُ عَلي بَلائِهِ وَيُوَفِّينا اُجُورَالصّابِرِينَ لن تشذ عن رسول الله لحمته، وهي مجموعة له في حظيرة القدس، تقربهم عينه و ينجزبهم وعده، من کان باذلافينا مهجتة و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا انشاء الله تعالي فرزندان آدم را از مرگ گزير نيست که بسان قلاده بر گردن آدميان محيط است، و من به ملاقات اسلاف طاهره خويش همان اشتياق دارم که حضرت يعقوب رابه يوسف صديق بود، باري تعالي عزاسمه براي مشهد مقدس من زميني اختيار فرموده که مرا از آن ناگزير است، پنداري که همي بينم در زمين کربلا گرگان بدن شريف و پيونداعضاي پاک مرا از يکديگر بگسلند تا شکمهاي خويش بدان انباشته کنند، و ما اهل بيت عصمت و طهارت به رضاي خداوندي خشنوديم، و بر بلاي او شکيبا تا بما اجر صابران عطا فرمايد، هرگز پاره تن حضرت رسول صلي الله عليه وآله از او جدا نيفتد، و در بهشت برين با آن حضرت در يک جاي گرد آيد، و باري جلت کلمته البته وعده خود وفا فرمايد، و چشم پيغمبر خود را درباره اولاد او روشن نمايد، آنکه آرزومند بهشت جاويدان باشد و سر و جان در راه محبت ما همي دهد بسيج سفر کند تا چون سعادت ملازم رکاب من باشد که من نيز بامدادان نهضت خواهم فرمود انشاء الله تعالي.[11]
4.محمد حنفيه که براي انجام مناسک حج و ديدار حسين بن علي عليهما السلام به مکه وارد شده بود و بنابه نقل مرحوم علامه حلي (ره) شديداً مريض بود ، شبانه و قبل از حرکت امام به حضور وي رسيد و عرضه داشت:برادر! تو که بي وفايي و پيمان شکني مردم کوفه را نسبت به پدرت علي و برادرت حسن عليهما السلام ديده اي، من مي ترسم اين مردم با تو نيز پيمان شکني کنند، پس بهتر است به سوي عراق حرکت نکني و در همين شهر مکه بماني؛ زيرا تو در اين شهر و در حرم خدا بيش از هر شخص ديگر عزيز و مورد احترام مردم هستي.امام در پاسخ وي فرمود: خوف اين هست که يزيد مرا در حرم خدا با مکر و حيله به قتل برساند و بدين وسيله احترام خانه خدا درهم شکسته شود.محمدبن حنفيه پيشنهاد نمود که در اين صورت بهتر است به جاي عراق به سوي يمن يا منطقه مورد امن ديگري حرکت کني.امام فرمود: پيشنهاد و نظريه تو را نيز مورد توجه قرار مي دهم.
ولي حسين بن علي عليهما السلام اول صبح به سوي عراق حرکت نمود و چون خبر به محمدبن حنفيه رسيد با عجله هرچه بيشتر خود را به امام رسانيده افسار شتر آن حضرت را در دست گرفت و عرضه داشت برادر! مگر تو ديشب وعده ندادي که درخواست و پيشنهاد مرا مورد مطالعه قرار بدهي؟
امام در پاسخ وي چنين فرمود:« بَلي ولکن بَعْدَما فارَقْتُکَ اَتاني رَسُولُ اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم وَقالَ يا حُسَيْنُ اُخْرُجْ فَاِنّ اللَّهَ تَعالي شاءَ اَنْ يَراکَ قَتِيلاً »آري ولي پس از آنکه از هم جدا شديم رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به خواب من آمد و فرمود: حسين حرکت کن؛ زيرا خدا خواسته است که تو را کشته ببيند.محمد حنفيه با شنيدن اين سخن امام گفت:«اِنَّاِ للَّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ سپس انگيزه حرکت دادن اطفال و زنان را در چنين شرايط حساس و خطرناک جويا گرديد. امام در پاسخ آن هم چنين فرمود:«وَقَدْ شاءَاللَّه اَنْ يَراهُنَّ سَبايا؛ خدا خواسته است آنها را نيز اسير ببيند.[12]
5. روز دوّم محرم الحرام سال شصت و يكم هجري هنگام ورود به کربلا وقتي از نام آن وادي سوال فرمود وقتي در جواب گفته شد که  اينجا کربلا ست چون امام مظلوم آن نام محنت انجام را شنيد، آب حسرت از ديده هاى مباركش فرو ريخت و فرمود:اللّهمّ انّى اعوذبك من الكرب والبلاء.پس فرمود كه: هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا[13] اين موضع كرب و بلا و محل محنت و عنا است. فرود آييد كه اين جا منزل و محل خيام ما است، و اين زمين جاى ريختن خون ما است. در اين مكان واقع خواهد شد قبرهاى ما، خبر داد جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به اين ها، پس در آن جا فرود آمدند .

بخش دوم : پاسخ کلي به سوالات فروان

بخش دوم : پاسخ کلي به  سوالات فروان
از آنچه گفته شد روشن گرديد که اين ادعا که امام ازشهادت خود اطلاع نداشتند بي اساس است و همه قراين و شواهد دلالت مي کند بر اينکه سيدالشهداء عليه السلام به طور دقيق از شهادت خود آگاه بودند با پذيرش اين مطلب سوالا ت مختلفي متولد مي شوند و يکي از برجسته ترين سوالات(غير از سوال اصلي پژوهش حاضر) عبارت است از اينکه اگر مساله شهادت امام حسين عليه السلام به دست سپاه يزيد معلوم بود آيا اين موجب آن نمي شود که گفته شود امام حسين عليه السلام  و يزيد مجبور بودند پس هيچکدام پاداش و مجازات ندارند؟
بايد گفت اين سوال ظرفيت آن را دارد که در پژوهش مستقلي مورد بررسي قرار گيرد اما در اين مقاله به طور مختصر عرض مي کنيم:علم الهي و مساله جبر از مسائل مهم کلامي است که از دير باز مطرح بوده است و توسط علماء کلامي پاسخ هاي مختلفي به اين سوال داده شده است اگر شبهه «علم ازلي الهي و جبر» حل شود ، اينكه خداوند متعال با علم ازلى خود مى دانست كه امام حسين عليه السلام با حسن اختيار خود اين حرکت عظيم را انجام خواهند داد  و يزيد با سوء اختيار خود اين ننگ ابدي را براي خود رقم مي زند واين علم غيبي  را به پيامبرش و به امامان اطلاع داده بود  خود به خود مرتفع خواهدشد
تاکيد مي کنيم که حقيقتا اين سوال را نمي توان در چند سطر پاسخ داد فقط نکته اي را سربسته عرض مي کنيم و متذکر مي شويم که جهت مطالعه مفصل مطلب مي توان به کتابهاي که در اين خصوص نوشته شده اند نظير کتاب انسان و سرنوشت شهيد مطهري مراجعه کرد : علم الهي با علم انسانها تفاوت ماهوي دارد مثلا زمان و مکان براي علم الهي مدخليت ندارد و همانطوري اطلاع بعدي انسانها در يک حادثه اي مدخليت ندارد اطلاع و علم الهي در وقوع حادثه مدخليت ندارد .
و سوالات مختلف ديگر نيز  پيش مي آيد مثلا اين سوالها  که :1. چرا خانواده خود را همراه کردند؟ 2 . حالا که مي دانستند شهيد مي شوند چرا همه فنون نظامي و لوازمات تدافعي را جهت زنده ماندن  به کار مي گرفتند ؟3.چرا در طول مسير و در شب عاشوراء يارانش را به رفتن ترغيب مي کردند؟4. چرا امام عليه السلام در سرزمين کربلا عمر سعد و لشکر يزيد را موعظه مي کردند که ازجنگ با او بازگردند ؟و ...
اگر چه جا دارد در مورد هر يک از سوالات پژوهش مستقلي ارائه شود تا عظمت حسيني آشکارتر گردد ولي در اين بخش به پاسخ کلي بسنده مي کنيم ؛ امام حسين عليه السلام در مراحل مختلف قيام نوراني و حرکت شجاعانه و سرشار از ايمانشان همه جوانب و زوايا را در نظر داشتند تا همه مصالح را تامين کرده باشند و براي آنکه شهادت و مظلوميتش حداکثر فائده را براي بقاي اسلام و احياي دين داشته باشد تمام دقايق و نکات را مراعات کرد. از مکه بيرون آمدند براي اينکه در مکه او را نکشند و حرمت حرم هتک نشود ،خانواده را همراه کردند تا جلوه نوراني و قدوسي قيام حسيني با حرکت هاي گردنکشان و قدرت طلبان مستکبر متمايز شود ،اشخاص مختلف از طبقات و اقشار مختلف را در نهضت خود سهيم کردند تا در طول تاريخ همه بدانند که در قبال حقيقت مسوليت دارند و مي توانند نقشي ايفاء کنند . پيوسته  سرانجام خونين نهضت را به ياران گوشزد مي کردند تا کساني که با اهداف و غرضهاي پست او را همراهي مي کردند از او جدا شوند
در پاسخ اين قبيل سوالها شيخ شوشتري (ره) بيان کاملي دارند  ايشان با تبيين دو نوع تکليف به حضرت سيدالشهداء عليه السلام مطالب فاخري دارند که بايد مورد توجه قرار گيرد  اگر چه طولاني است ولي به جهت اشتمال بر مطالب فاخر و عالمانه ترجمه کلامشان را از کتاب اشک روان بر اميرکاروان که يکي از ترجمه هاي خصايص الحسينيه است نقل مي کنيم:« اما تکليف واقعي   باعث شد که او   خود ، اصحاب، اهل و اطفالش را در معرض شهادت و  اسيري و ذلت،قرار دهند با اينکه همه را ميدانست و اما تکليف ظاهري، اقتضاء مي کرد آنحضرت سعي تمام در حفظ و حمايت عيال پيغمبر نمايند، اما از براي او ممکن نشد، تمام دنيا را بر او سخت گرفتند، يزيد عنيد به عامل مدينه نوشت که آنحضرت را شهيد کند، حضرت فرار نمود به مکه در حالتي که اين آيه تلاوت مي نمود: (فخرج منها خائفا يترقب) [ترسان و نگران از آن بيرون رفت.] پس به حرم خدا پناه برد که آن را خدا مأمن قرار داده است، حتي از براي کفار، و قاتل نفس محترمه، و وحوش، و طيور و اشجار، و نباتات، بازخواستند که او را در آنجا به قتل آورند، پس از احرام حج عدول به عمره نمود، محل گرديد، و تکليف ظاهرش توجه به کوفه بود، چون اهل آن تماما مکاتيب بسيار و عرائض بيشمار به خدمتش نوشتند: که ما همه سامع و مطيع امر توايم ، و حضرت مسلم هم نوشت که مردم بيعت نمودند ، پس حجتي از براي آن جناب نماند، و چون به نزد ايشان آمد و نقض بيعت نمودند، متمکن از رجوع نگرديد، و اگر برمي گشت کجا مي رفت؟! هيچ مأمني از برايش نبود، و اگر بيعت مي کرد او را به ذلت مي کشتند، و شاهد بر اين امور آن است که چون برادرش محمد بن حنفيه به خدمتش عرض کرد که به سوي يمن برو، يا به صحراها و کوهها فرار کن، حضرت فرمودند: اگر در سوراخ جانوري بروم هر آينه مرا بيرون آورند و بکشند ، و چون فرزدق عرض کرد که: يابن رسول الله چرا حج را تمام نفرمودي؟ فرمودند: اگر مانده بودم مرا مي گرفتند و ابوهره ازدي در منزل ثعلبيه عرض کرد: چرا از حرم خدا و حرم جدت مفارقت نمودي؟ فرمودند: اي اباهره، بني اميه مالم را بردند صبر کردم، و سب و شتم عرضم نمودند صبر کردم، حال مي خواهند خونم را بريزند پس فرار کردم ، و عمرو بن لوذان که شخصي بود از بني عکرمه به آن حضرت عرض کرد: در بطن عقبه که کجا مي رويد؟ فرمود: به کوفه مي روم، عرض کرد: تو رابه خدا قسم مي دهم برگرد که نميروي مگر به سوي شمشيرها، ونيزه ها و اگر اهل کوفه امر را صاف نموده بودند از برايت ضرري نداشت، حضرت فرمودند: رأي صواب بر من مختفي نيست، و لکن حکم خدا لابد مجري است، و ايشان البته دست از من برنخواهند داشت تا اينکه اين دل خون شده را از سينه ام بيرون آورند. و اين کلام که فرمود: حکم خدا بايد مجري شود اشاره به تکليف واقعي است، و اينکه فرمود: مرا نخواهند گذاشت اشاره به حکم ظاهري و اضطرار آن جناب است، و اينکه فرمود: اين دل خون شده اشاره است به شدت مصيبت آنسرور در آن خاک، که هنوز اول امر بوده، و شاهد بر آنکه گفتيم: اگر بيعت مي کرد باز او را مي کشتند، آن است که ابن زياد لعين نوشت که بايد بر حکم من و حکم يزيد نازل شود و بيعت کند و شمر لعين گفت: حسين (عليه السلام) بيعت کند بعد رأي خود را در حق او خواهيم ديد ، واگر خيال کشتنش را نداشتند چنين نمي گفتند، و آنحضرت غرض ايشان دانست، اين بود که فرمود: براي شما اقرار نخواهم نمود مانند غلامان و دست ذلت به شما نخواهم داد ،[14]
نتيجه اينکه: امام مي دانست که کشته خواهد شد و اين علم هم از مجراي عادي قابل درک بود و هم از مجراي علم غيب اما مي بايست کاري مي کردند که هم به تکليف ظاهري عمل مي کردند و هم به تکليف واقعي و اگر در مدينه يا مکه با دشمنان خدا مي جنگيدند باز هم شهيد مي شدند آنچه هم با تکليف ظاهري و هم با تکليف واقعي مطابقت داشت حرکت به سمت کوفه بود

بخش سوم؛ پاسخ هاي مختلف به شبهه اي که مطرح شد

بخش سوم؛ پاسخ هاي مختلف به شبهه اي که مطرح شد
بخش اول فقط در صدد اثبات اين حقيقت  که امام حسين عليه السلام نسبت به سرانجام حرکتشان علم داشتند گذشت و بخش دوم يک پاسخ کلي براي سوالات مطرح شده بود اما  در اين بخش به بررسي دقيق شبهه وارد مي شويم همه پاسخهايي که به سوال مطرح شده ارائه گرديده است را  در سه  نوع تقسيم مي کنيم :
1. اسرار قيام امام حسين علیه السلام براي ما روشن نيست
يکي از پاسخهايي که توسط دانشمندان اسلامي به سوال فوق داده شده است پاسخي است که در مورد موارد خاص ارائه شده است و از آنها با عنوان قضيه في الواقعه ياد مي شود .  همانطوري که در داستان شگفت انگيز ملاقات حضرت موسي و حضرت خضر اتفاقاتي مي افتد که با موازين فقهي شناخته شده  سازگاري ندارد و اسرارش براي شخصي مثل حضرت موسي هم روشن نبود، در رفتار معصومين عليهم السلام  هم  مواردي هست که در چهارچوب قواعد فقهي شناخته شده نمي گنجد و فقهاءاز اين موارد با عنوان «قضيه في الواقعه» ياد مي کنند در مورد قيام آگاهانه امام حسين عليه السلام  هم  گفته شده است که در قيام امام عليه السلام  هم اسرار زيادي وجود دارد که براي ما آشکار نيست که اگر بر حسب ظاهر با دستوري از دستورات مکلفين سازگار نيست علتش اين است که از اين قبيل موارد ميباشد .سخن مرحوم صاحب جواهر را در اين باره نقل مي کنيم :« آنچه از امام حسين عليه السلام سر زده است  از امور غيبيه و اسرار نهفته ربوبيه است که  ميان وي و خداي متعال وجود داشته است و فهم آن از توان ما بيرون است و با توجه به اينکه دشمنان در صدد قتلش بودند و تکليف ويژه اي متوجهش بود که با عمل به آن دين جدش را حفظ کند  و همچنين معصوم ازخطاء و اشتباه هست هيچ راهي براي اعتراض به گفتار و رفتارشان نيست»[15]
حضرت آيت الله صافي در اين باره مي فرمايند: فعل و قول و تقرير (سنّت) امام نيز مانند پيغمبر از ادله احکام شرعيه است و در شأن ما نيست که با اجتهاد خود، وظيفه ي امام را معين کنيم. بلي، از نظر فقهي و استنباط و تعيين تکليف خودمان، تعقيب اين بحث مفيد و سودمند است. به هرحال در اعمال و روش انبيا و ائمه ـ عليهم السّلام ـ اسرار و حکمي از امتحان عباد و اتمام حجت و تکميل نفوس و استصلاح بندگان و... مندرج است که آشنائي في الجمله به آن حکمتها و مصالح، محتاج به غور و دقت بسيار در آيات و احاديث و حالات و رفتار ايشان است و آنچه ما بنويسيم، نيست مگر اندکي از بسيار و قطره اي از دريا.[16]
شيخ شوشتري(ره) در اين باره مي فرمايند: همچنان که از براي حضرت پيغمبر احکام خاصه بود از تکليف وضعيه، و از براي هر يک از ائمه نيز حکم مخصوصي بود در مقام امامت، و سلوک با رعيت که در آن صحيفه ي مهر شده ثبت بود، و هر يک عمل به تکليف خود نمودند و اعتراض بر ايشان نبوده، همچنين آنجناب مأمور بود به همين قسم که عمل نمود، پس نبايد اعتراض نمود که: چرا اقدام کردند بر کاري که قطع داشتند در آن به ضرر و اتلاف نفوس، زيرا که ايشان رسيدند به مقام کمال به سبب تسليم اوامر الهي، و حضرت حسين عليه السلام  مخصوص شد به اينکه در تکليف خود جمع نمود بين تکليف ظاهري که موافق تکليف ساير عباد است، و بين تکيف واقعي که خاص آن جناب بود، و اين جمع مختص به آن جناب است.[17]
2.امام حسين علیه السلام نسبت به علم غيبشان تکليفي نداشتند
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله  إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار[18]همانا من قضاوت مي کنم ميان شما به شاهد و يمين و برخي از شما در اثبات ادعاي خود زيرک تر است پس هر مردي که از مال برادرش چيزي را به سود او گرفتم و به او دادم ، آن مال همانند پاره اي از آتش است .
چنانچه در اين روايت بيان شده است معصومين اگر چه به بسياري از امورآگاهي داشتند ولي از آن دانش غيبي جهت قضاوت بهره نمي گرفتند عده اي از بزرگان در پاسخ سوال مطرح شده نيز به اين پاسخ بسنده کرده اند که چون علم ائمه معصومين عليهم السلام به شهادتشان از طريق عادي نبوده است و ايشان نسبت به علمي که از مجراي غير عادي (غيب) برايشان حاصل مي شود ملکف نشده اند پس اگر چه مي دانستند شهيد مي شوند ولي حکم حرمت  القاء نفس در تهلکه ، حرکت آنها به سمت شهادت را شامل نمي شود.
علامه مجلسي بعد از طرح اين سوال که حفظ نفس به حكم عقل و شرع واجبست و جايز نيست كه انسان خود را به هلاكت اندازد، پس چرا على عليه السلام آن شب به مسجد رفت، آنگاه در مقام جواب ميفرمايد: كسى كه مقدرات خدا و علل اسباب آنها را نميداند، ميتواند از آنها دورى و اجتناب ورزد و باجتناب مكلف شود، اما كسى كه به جميع حوادث و پيش آمدها عالمست، چگونه ممكن است او را باجتناب و دورى از آن مكلف نمود. اگر چنين تكليفى ممكن باشد، لازم آيد كه هيچ يك از مقدرات نسبت باو واقع نشود، پس امامان ما عليهم السلام به جميع حوادث و بلاهائى كه بر آنها واقع مى شود عالمند و تكليف هم ندارند كه طبق اين علم عمل كنند و از آن بلاها اجتناب و دورى ورزند، چنان كه پيغمبر و اميرالمومنين صلّى اللَّه عليهما منافقين را ميشناختند و از عقايد فاسد آنها آگاه بودند، ولى مكلف نبودند كه از آنها دورى كنند و با آنها معاشرت و ازدواج ننمايند يا آنها را بكشند و يا طرد كنند تا زمانى كه عمل موجب قتل و طرد از آنها مشاهده نشود.
همچنين امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه با آنكه ميدانست كه در ظاهر بر معاويه ظفر نميكند و ميدانست كه معاويه پس از وى خلافت ميكند، ولى از جنگيدن با او كوتاهى نفرمود، بلكه نهايت كوشش را بكار برد تا شهيد گشت و خود آن حضرت خبر ميداد كه من كشته ميشوم و پس از من معاويه بر شيعيانم تسلط پيدا ميكند و همچنين امام حسين عليه السلامميدانست كه اهل عراق با او پيمان شكنى ميكنند و خود او با اولاد و اصحابش كشته مى شود و بارها از اين مطلب خبر ميداد ولى از جانب خداوند متعال مكلف نبود كه بعراق نرود و جان خود را حفظ كند. [19]
3. اقدام امام حسين علیه السلام با موازين شرعي کاملا مطابقت دارد
آنچه در اين بخش گفته مي شود در واقع پاسخ اصلي  به سوال پژوهش مي باشد و اگر پاسخ هاي قبلي را ناديده بگيريم و مساله را از باب قضيه في الواقعه محسوب نکنيم و علم و آگاهي امام حسين عليه السلام  را نه از طريق غيب بلکه از طرق عادي در نظر بگيريم يعني قرائن و نشانه هاي فراواني از قبيل شرايط حاکم بر کوفه ،سستي اراده مومنين در دفاع از حريم دين و حاکميت اعتقاد غير شيعي و ... وجود داشت که سرانجام حرکت را بر هر انسان تيز بين مشخص مي کند و دانايي امام حسين عليه السلام نسبت به اين مسايل بر کسي پوشيده نيست و چنانچه در بخش اول و در سخنان سيد الشهدا عليه السلام اشاره رفت امام به اين مسايل وقوف داشتند و شکي نيست که امام نه براي حکومت کوفه بلکه براي آبياري درخت اسلام با خون پاک خود و ياران قدم در اين راه گذاشته بودند .
حال بايد ديد آيا چنين اقدامي از نظر شرع و عقل مجاز مي باشد؟کاري که در اين بخش بايد صورت بگيرد طرح دلايلي است که ادعا شده است که به عدم جواز حرکت استشهادي دلالت مي کند نظير آيه شريفه «لا تلقوا بايديکم الي التهلکه » و سپس دلايلي که مي توان به جواز حرکت استشهادي استدلال کرد خواهيم پرداخت.
آيه لا تلقوا بايديکم الي التهلکه در صدد بيان چه مطلبي است ؟
با توجه به اينکه مهم ترين دليل که از آن جهت استدلال به عدم جواز حرکت استشهادي استفاده کرده اند آيه شريفه اي است که مي فرمايد:«وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيکُمْ إِلَي التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»در راه خدا، انفاق کنيد، خود را به هلاکت نيفکنيد، احسان کنيد که خدا احسان پيشگان را دوست مي دارد.نخست بايد به اين آيه و معني و مفهوم آن بپردازيم   بايد ديد اين آيه در صدد بيان چه مطلبي است ؟ مي فرمايد انفاق کنيد و خودتان را به هلاکت نياندازيد و اگر چه انفاق ظهور در انفاق مالي دارد ولي بالاترين انفاقها انفاق  جان و شهيد شدن است . آيه در صدد بيان اين است که اگر از انفاق سرپيچي کنيد خود را به هلاکت واقعي انداخته ايد زيرا ناديده گرفتن دستورات خدا کيفر سختي را به همراه دارد پس مي توان گفت کساني که شهيد شدن را القاء نفس در تهلکه گرفته اند درست عکس معناي آيه را به اين آيه بخشده اند .قرائن و شواهدي نيز بدين معنا دلالت مي کند از جمله ماجرايي که در الدر المنثور [20]به چند طريق از اسلم ابى عمران روايت شده است كه گفت: در قسطنطنيه مى جنگيديم، فرمانده نيروى مصر عقبة بن عامر، و فرمانده نيروى شام فضالة بن عبيد بود (روزى) لشكر عظيمى از روم در برابر ما صف آرايى كرد، ما نيز در برابر آنها صف آرايى كرديم، مردى از مسلمانان بر صف روم حمله كرد بطورى كه داخل در صف ايشان شد، مردم صدايشان به گفتن سبحان اللَّه و اينكه چرا اين مرد خود را به تهلكه افكند بلند شد، ابو ايوب صحابى رسول خدا ص برخاست و فرياد زد هان اى مردم: چرا شما اين آيه را تاويل مى كنيد، و مساله جهاد در راه خدا را از مصاديق آن مى شماريد؟ اين آيه در باره ما انصار نازل شد، كه وقتى خدا دين خود را غلبه و عزت داد، و ياوران آن بسيار شدند، بعضى از ما پنهانى از رسول خدا ص به بعضى ديگر گفتند: فعلا كه خدا دين خود را عزت داد، و يارى كرد ما به سر وقت اموالمان برويم، كه بى صاحب مانده است، و چرا نبايد اين كار را بكنيم و به اصلاح آنچه از اموال كه فاسد شده بپردازيم؟ اينجا بود كه خداى تعالى در رد گفتار ما اين آيه را نازل كرد:"وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ"پس (بر خلاف آنچه شما پنداشته ايد) تهلكه جهاد در راه خدا نيست، بلكه عبارت است از ترك جهاد و پرداختن به اصلاح اموال.[21]
فخر رازي در تفسير خود ذيل آيه 195 سوره بقره در اين که نهي در «لا تلقوا...» هر حرکت اسشهادي را شامل نمي شود 4 دليل ذکر مي کند واز جمله مي گويد: زماني پيامبر در اوصاف بهشت سخن مي گفت ، مردي از انصار به او گفت :اجازه مي دهي در جنگ خود را به کشتن دهم . فرمود: بهشت براي تو خواهد بود پس برخاست و خود را به قلب دشمن زد و حمله برد تا در برابر رسول خدا صلي الله عليه وآله کشته شد.
و مردي ديگر پس از آن که پيامبر بهشت را توصيف کرد، زره خود را بيرون آورد و دور انداخت و خود را در انبوه دشمن انداخت و به آنان حمله برد تا کشته شد.
فخر رازي در ضمن بيان اين روايات جمله خوبي دارد : «اي لا تقتحموا في الحرب بحيث لا ترجون النفع، و لا يكون لكم فيه إلا قتل أنفسكم» يعني اگر بگوييم آيه از به هلاکت انداختن جان نهي مي کند مراد آن است که در جنگي که درآن اميد هيچ نفعي نباشدونتيجه اي  جز هلاکت جانتان ندارد اقدام نکنيد .[22]
مطلب ديگر اينکه اگر اطلاق آيه را به آن صورت که  ادعا شده يعني هرجا القاء در هلاکت باشد نبايد اقدام کني،بپذيريم اين معنا با آيات فراواني که دستور به جهاد و استقامت تا حد مرگ و شهادت مي دهد معارض خواهد بود بر اين اساس است که فقهاء بزرگ، قايل شده اند به اينکه اساساً تعارضی بین اطلاق دو آیه مبارکه«اذا لقیتم فئة فاثبتوا» و «ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکة»که عده ای توهم کرده اند، نیست چون  استقامت در ميدان جنگ تا سر حد مرگ» نه تنها هلاکت نیست بلکه رسیدن به حیات جاویدان اخروی است بزرگاني نظير شهيد ثاني فتواي به وجوب استقامت در ميدان جنگ تا سر حد کشته شدن داده است و دلالت آيه لا تلقوا را در اين موارد قبول نکرده اند .[23]
بررسي حکم شرعي و عقلي حرکت به سوي مرگ
در سيره معصومين از پيامبر عظيم الشان صلي الله عليه وآله و جانشينان معصومش موارد زيادي از تاييد حرکت هاي استشهادي وجود دارد که شايد اين فراواني موجب شده است که اهل اجتهاد و فقاهت بر اساس معياري که دارند و قول و فعل و تقرير معصوم را دليل بر جواز مي گيرند در اين مورد هم حکم به جواز بدهند نمونه اي از اين تقرير از مذهب تسنن در قول فخر رازي گذشت و فقط يک نمونه  از متون شيعه در اين باره ذکر مي شود :
امير مومنان در جنگ جمل به يارانش فرمود: من يأخذ هذا المصحف فيدعوهم إليه و هو مقتول كيست كه اين قرآن را بگيرد و آنها را به قرآن دعوت كند در حاليكه (بر اثر انجام اين رسالت ) كشته خواهد شد، و من ضامنم بر خداوند بهشت را براى او! هيچكس برنخاست جز جوانى كم سن و سال بنام مسلم ، از قبيله عبدالقيس كه قباى سفيدى بر دوش داشت ! برخاست و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين من قرآن را بر آنها عرضه مى كنم و جانم را به حساب خدا مى گذار!حضرت به او توجهى نكرد، گويا بر او دلسوزى نمود و براى بار دوم ندا در داد: كيست كه اين قرآن را بگيرد و بر اين گروه عرضه كند و بداند كه كشته خواهد شد و بهشت براى اوست آن نوجوان دوباره برخاست و گفت: من مى برم و عرضه مى كنم .اميرالمؤمنين عليه السلام براى بار سوم ندا نمود ولى جز آن جوان كسى برنخاست ! حضرت امير عليه السلام قرآن را به او داد و فرمود: برو بطرف آنان و قرآن را بر آنها عرضه كن و آنها را به حكم قرآن دعوت نما. آن جوان سعادتمند آمد تا در مقابل صفهاى لشكر قرار گرفت ، قرآن را گشود و گفت: هذا كتاب اللّه عزّ و جل، و أمير المؤمنين يدعوكم إلى ما فيه. اين کتاب خداست و اميرمومنان شما را بدان دعوت مي کند . عايشه فرياد برآورد که او را هدف تير قرار دهيد خدا او را زشت گرداند پس او را از هر طرف آماج تيرها قرار دادند [24]
از آنجايي که حکم به وجوب حفظ نفس، حکم ارشادي و تأييد حکم عقل به قبح «القاي در تهلکه» است بايد گفت که استنکار عقل در موردي است که مصلحت مهمتر در بين نباشد ولي اگر حفظ مصلحت بزرگتري توقف بر آن يافت، عقل به جواز و گاه به لزوم و حسن القا حکم مي نمايد.
و بر اساس يک قاعده عقلي که در علم اصول فقه ، نيز پذيرفته شده است که امر اهم در مقام معارضه با امر مهم ، تقدم وترجيح پيدا مي کند. طبق اين قانون ، مي گوييم درست است که صيانت جان از خطرات مهم است ، ولکن دفاع از کيان اسلام و قرآن به نوبه خوداز آن مهمتر است .بنابراين صيانت اسلام بر حفظ بدن تقدم مي يابد، گرچه اين صيانت از طريق هلاکت بدن محقق شود.محقق توانا عبدالرزق مقرم در اين باره مي نويسد: ائمه عليهم السلام عالم به زمان شهادت خودشان بوده اند يعني با قدرتي که خداوند در آنها به امانت گذاشته است تا با آن حوادث را کشف کنند، مي دانند در چه زماني و به دست چه کسي شهيد خواهند شد، علاوه بر علمي که خداوند به آنها داده است، حوادث را در صحيفه اي که خداوند از آسمان بر جدّ بزرگوارشان، منجي انسانها فرستاده مي خوانند و مي فهمند.
و اقدام آنها بر شهادت، اقدام بر خودکشي و از بين بردن نفوس قدسيه، و به ديگر سخن، القاء در تهلکه که به نصّ صريح قرآن مجيد ممنوع اعلام شده است نمي باشد. زيرا حفظ نفس و پرهيز از هلاکت وقتي واجب است که مقدور شخص باشد، يا در برابرش مصلحتي مهمتر از حفظ نفس نباشد، اما وقتي که در برابر آن مصلحتي مهمتر وجود داشته باشد و يا با آن برابري کند مانند جهاد و دفاع از جان، اگر چه عده اي از مجاهدين هم کشته شوند و در اين گونه موارد نمي توان گفت؛ القاء در تهلکه يا خود هلاکتي، مگر نه اين است که خداوند انبياء و مرسلين و مؤمنين را امر به جهاد کرده و آنها نيز با خاطري آرام، اقدام بر امتثال آن نموده اند که چه اندازه از آنها شهيد شده و جزء سعدا گرديده اند. و چه اندازه از پيامبران که مردم را دعوت به آن کرده و خود نيز مطابق با تبليغاتشان عمل نموده و جان پاک خود را در اين راه داده اند.[25]

با توجه به آنچه گذشت دو مطلب را به طور مختصر باز گويي مي کنيم:

با توجه به آنچه گذشت  دو مطلب را به طور مختصر باز گويي مي کنيم:
1. چنانچه اثبات گرديد اينطور نيست که اقدام به امري که به کشته شدن مي انجامد هميشه مورد نهي عقل و شرع باشد بلکه در مواردي عقلا و شرعا اقدام به اين امر واجب است .يعني اگر دو تکليف متضاد با هم درگير شوند و يکي اهم باشد مسلما بايد اهم را مقدم داشت و در مانحن فيه حفظ اسلام اهميتش به مراتب بيشتر از حفظ جان انسان است و شعر مشهور که  گاها در برخي کتابها کلام امام حسين عليه السلام انگاشته شده است ولي به واقع زبانحال امام حسين عليه السلام است در اين باره بسيار گويا مي باشد :« وان کان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني» اگر دين جدم پيامبر     صلوات الله عليه و آله استوار نمي ماند مگر به کشته شدن من، پس اي شمشيرها مرا دريابيد.
سيدالشهدا عليه السلام  در نامه خود به به جمعي ازاهالي کوفه( سليمان بن صرد و ديگران )حديث پيامبر را متذکر مي شوند که فرمود :مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ [26]هر کس ببيند که سلطان ستمگري در بين مردم حدود خدا را پايمال کرده است، به مردم ظلم مي کند، منکر را احيا و معروف را لگدمال کرده است، حاکم ضد دين و ضد عدالتي بر مردم مسلط است و ساکت بنشيند و در برابرش حرکت و قيام نکند، بر خداست که آن شخص ساکت و سازشکار را به همان درکي ببرد که آن سلطان ستمگر را مي برد و همانجا جاي دهد که آن سلطان خائن را جاي مي دهد.
پس اگر گفته شود که حفظ نفس واجب بود و امام حسين عليه السلام نبايد واجب را ترک مي کرد مي گوييم حفظ دين خدا اوجب همه واجبات است و به حکم قاطع عقل و شرع بايد در  معارضه دو واجب جايي که جمع هر دو ممکن نيست واجبي که از اهميت بيشتري برخوردار است بايد مقدم داشته شود .
حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني در کتاب پرتويي از عظمت امام حسين عليه السلام مي نويسند:اينطور نيست که مطلقا القاي نفس در تهلکه حرام باشد، بلکه گاهي هم واجب مي شود، و اگر فرضاً اين آيه عموم داشته باشد با ادله ديگر تخصيص مي خورد.اگر اسلام در تهلکه بيفتند، و نجات آن از تهلکه متوقف بر القاي نفس در تهلکه باشد آيا باز هم القاي نفس در تهلکه جايز نيست؟و آياعقلاً و شرعاً کسي که براي حفظ جان خود اسلام را در تهلکه بگذارد مسؤول نيست؟ و آيا اين مورد از دفاع و جهاد اولي به فداکاري و وجوب نيست؟فلسفه ي جهاد و دفاع، دعوت به توحيد و آزاد کردن بشر از پرستش غير خدا و حفظ اسلام و نجات دين از تهلکه و يا حفظ کشور اسلام از تسلط اجانب است که بر مردم طبق احکام جهاد و دفاع ـ با يقين به کشته شدن و افتادن نفوس بسيار در تهلکه ـ واجب است.اگر دفاع از سنگر و مرزي، توقف بر کشته شدن جمعي از لشکر پيدا کرد و براي حفظ مملکت اسلام، دفاع از آن ضرورت داشت، بايد با تحمل تلفات سنگين به دفاع پرداخت و اين القاي در تهلکه، جايز بلکه واجب است.[27]
2.بسياري از نکات مهم عقيدتي در حرکت امام حسين عليه السلام وجود دارد که متاسفانه بعد از بيش از هزار سال باز هم مورد غفلت قرار مي گيرد در حالي که در اقدام باعظمت امام حسين عليه السلام به خوبي تبيين شده  است که يکي از آنها اهميت امر به معروف و نهي از منکر است که هنوز هم بزرگاني از علماء از نکته دقيق در اين باره غفلت مي کنند و آن لزوم از جان گذشتگي در راه اجراي فريضه امر به معروف و نهي از منکر است که شهيد مطهري در اين باره مي فرمايند: بعضى از علماى اسلام، و خيلى متأسفم كه بايد بگويم بعضى از علماى بزرگ شيعه كه از آنها چنين انتظارى نمى رفت، مى گويند: مرز امر به معروف و نهى از منكر، بى ضررى است نه بى مفسده اى، ضررى به جان يا مال يا آبرويت نرسد؛ يعنى اگر پاى ضرر به اينها در ميان بود، امر به معروف و نهى از منكر را رها كن! آن، كوچكتر از اين است كه با احترام جان يا آبرو يا بدن برابرى كند! ارزش امر به معروف و نهى از منكر را پايين مى آورند.[28]
اگر کسي يقين کند که در راه دفاع از دين خدا کشته خواهد شد باز هم بر او واجب است که به اين مهم اقدام کند و البته در اين راستا ازهيچ تلاش و مجاهدتي نبايد فروگزار شد .يعني شهادت را بايد طوري طراحي کرد که نهايت فايده را داشته باشد و امام حسين عليه السلام خواست شهادتش کمال فايده را براي هميشه بشريت داشته باشد و هم او مجاهدت کرد تا از همه مفاسد احتمالي مثل هتک حرمت مسجد الحرام جلو گيري کند فلذا شهادت در کربلا را به شهادت در مکه و مدينه برگزيد و اگر جماعت نا خالصي که به مطامع دنيوي دورش را گرفته بودند را از خود دور مي کند و انسانهاي شايسته را به ياري مي طلبد و زن و فرزند را همراه مي کند همه در راستاي ثمر بخشي و اکمال افاده قيامش بود البته از اين مهم هم نبايد غافل شد که حضور اشخاص باعظمتي از خانواده اش نظير امام سجاد و حضرت زينب عليمها السلام نقش اساسي در تکميل و تبيين اهدافش ايفاء کرده است .

نتيجه گيري

نتيجه گيري
با تکيه بر آنچه تبيين گرديد به سوالي که مطرح شده است سه پاسخ وجود دارد :
1. در قيام امام عليه السلام هم اسرار زيادي وجود دارد که براي ما آشکار نيست که اگر بر حسب ظاهر با دستوري از دستورات مکلفين سازگار نيست علتش اين است که از اين قبيل موارد ميباشد
2. چون علم ائمه هداة معصومين به شهادتشان از طريق عادي نبوده است و ايشان نسبت به علمي که از مجراي غير عادي (غيب) برايشان حاصل مي شود ملکف نشده اند پس اگر چه مي دانستند شهيد مي شوند ولي تحريم القاء نفس در تهلکه حرکت آنها به سمت شهادت را شامل نمي شود.
3. اگر گفته شود که حفظ نفس واجب بود و امام حسين عليه السلام نبايد واجب را ترک مي کرد مي گوييم حفظ دين خدا اوجب همه واجبات است و به حکم قاطع عق و شرع  بايد در معارضه دو واجب جايي که جمع هر دو ممکن نيست واجبي که از اهميت بيشتري برخوردار است بايد مقدم داشته شود
السلام عليک يا ابا عبدالله و علي الارواح اللتي حلت بفنائک

منابع به جزء قرآن کريم

منابع  به جزء قرآن کريم
1. ترجمه الغدير، اميني ،عبدالحسین ، سیدجمال موسوی (مترجم)، علیرضا میرزامحمد(ویراستار) بنیاد بعثت، شهریور 1384
2. ترجمه مجمع البيان فى تفسيرالقرآن ،طبرسي،فضل بن حسن ،گروه مترجمان (ترجمه) ،تهران، فراهانى ، 1360 ش
3. فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمه من ذریتهم (ع):جويني  ابراهیم ، محمدباقر محمودی (محقق) ، حبیب ، مرداد 1387
4. ينابيع المودة ، قندوزي، سليمان بن ابراهيم ، بيروت ،مؤسسة الأعلمي نوبت چاپ: اول
5. امام حسين و عاشوراء از ديدگاه اهل سنت ،مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما
6. با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه پدیدآورنده، طبسي ،محمدجعفر ، عبدالحسین بینش (مترجم) ، زمزم هدایت  ، 1386
7. . الخرائج و الجرائح نويسنده، قطب راوندى ، قم،مؤسسه امام مهدى ، 1409
8. کامل الزیارات، جعفربن محمد ابن قولویه، جواد قیومی اصفهانی (مترجم) ، فقاهت ،1383
9. قمقام زخار و صمصام بتار ، فرهادمیرزا قاجار، احمد بهشتی (ویراستار)، محمود محرمی (مصحح) ، کتابچی ، 1386
_______________________________________________________________________________________________________
1.سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا کربلا ، نجمي،محمدصادق،قم، بوستان کتاب،1381
2.بحارالانوار،مجلسي،محمدباقر، کتابچی ، 1386     
3.اشک روان بر امیر کاروان ( ترجمه الخصائص الحسینیه) ،شوشتري ،جعفربن حسین ، سیدمحمدحسین شهرستانی (مترجم)، علی اکبر مهدی پور (ویراستار) ، دار الکتاب ،1378
4.الدر المنثور فی انساب المعارف و الصدور، اعرجی نجفی حسینی،جعفر،عاشورا ، 1385
5.الميزان:طباطبايي، سیدمحمدحسین ، قم، ، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، 1387
6.ترجمه الميزان،طباطبايي سیدمحمدحسین ، سیدمحمدباقر موسوی همدانی (مترجم)، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، 1387
7.مسالک الافهام، شهیدثانی، زین الدین بن علی ،بنیاد معارف اسلامی، 1383
8..سالار کربلا،موسوی مقرم: سیدعبدالرضا ، مرتضی فهیم کرمانی (مترجم )، سید الشهدا (ع)، 1383
9.جواهر الکلام ،نجفي ،محمد حسن ،بيروت، دار إحياء التراث العربي الطبعة
10.پرتويي از عظمت امام حسين: صافي گلپايگاني، لطف الله،قم،دفتر انتشارات اسلامي،1374
11. اصول كافى،کليني ،يعقوب، مصطفوى(مترجم)،موسسه الوفا،1382
12. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، مطهری،مرتضي،صدرا ،آذر 1388
13.امام شناسى ، حسينى طهرانى سيد محمد حسين، مشهد مقدس ،نشر علامه طباطبايى ، 1428 ه. ق
14.اطيب البيان في تفسير القرآن، طيب سيد عبد الحسين ، تهران ، انتشارات اسلام ،1378 ش
15.الجمل، شيخ مفيد، ،قم، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد ، 1413 هجرى قمرى
16.مفاتيح الغيب ، فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر،بيروت، دار احياء التراث العربى، 1420
_______________________________________________________________________________________________________
[1]. امام شناسى ج 3 ص 22 و «أسدالغابة» ج 4 ص 35.
[2].ينابيع الموده ج 1 ص 245
[3].اطيب البيان ج 3 ص 197
[4]ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص239
[5].فرائد السمطين ج 2 ص 104 و ينابيع الموده ص 318 نقل از کتاب امام حسين و عاشوراء از ديدگاه اهل سنت
[6].ينابيع الموده ص 319 نقل از کتاب امام حسين و عاشوراء از ديدگاه اهل سنت
[7].همان ص 320 نقل از کتاب امام حسين و عاشوراء از ديدگاه اهل سنت
[8].با کاروان حسيني از مدينه تا مدينه ج 1 ص 261
[9].خرايج راوندي ص 26
[10].کامل الزيارات ص 75
[11].قمقام زخار ج 1 ص 327
[12].سخنان حسين بن علي ص 64
[13]. بحارالأنوار ج 44 ص 382
[14].اشک روان بر امير کاروان ص 133
[15]و ما وقع من الحسين عليه السلاممع أنه من الأسرار الربانية و العلم المخزون يمكن أن يكون لانحصار الطريق في ذلك، علما منه عليه السلامأنهم عازمون على قتله على كل حال كما هو الظاهر من أفعالهم و أحوالهم و كفرهم و عنادهم، و لعل النفر العشرة كذلك أيضا، مضافا إلى ما ترتب عليه من حفظ دين جده صلى اللَّه عليه و آله و شريعته و بيان كفرهم لدى المخالف و المؤالف، على أنه له تكليف خاص قد قدم عليه و بادر إلى إجابته، و معصوم من الخطأ لا يعترض على فعله و لا قوله     جواهر الکلام ج 21 ص 295
[16]. پرتويي از عظمت امام حسين
[17].اشک روان بر امير کاروان (ترجمه خصايص الحسينيه ) ص 132
[18]. الكافي ج 7 ص 414   
[19]. نقل از اصول كافى-ترجمه مصطفوى ج 1ص 385
[20]. الدر المنثور ج 1 ص 207 به نقل از  ترجمه الميزان، ج 2، ص: 107
[21]. ترجمه الميزان، ج 2، ص: 107
[22].تفسير مفاتيح الغيب، ج 5، ص 295
[23]. و لو غلب عنده الهلاك لم يجز الفرار، و قيل: يجوز ، لقوله تعالى:وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ   و الأوّل أظهر، لقوله تعالى إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا شهید ثانی، مسالک الافهام، ج3، ص23.
[24].الجمل ص 339
[25].سالار کربلا ص 50
[26]. بحارالأنوار     ج44     ص381
[27]. پرتويي از عظمت امام حسين
[28]. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى ج 17 266

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page