سيره عملى امام باقر(ع)(2)

(زمان خواندن: 12 - 24 دقیقه)

شمايل
نام شريفش محمد، كنيه‏ اش ابوجعفر و لقبش باقر بود. از آن روى باقرناميده شد، كه شكافنده علم، پرچمدار دانش و آشكار كننده گنج هاى نهان علوم ومعارف بود.
آن گرامى به پيامبر شباهت‏ بسيار داشت، مردى بود، گندم گون، ميانه بالا و ميان ‏باريك قوى هيكل و سنگين وزن، صورتى گرد داشت و ريشى سياه، پوستش نرم و لطيف‏ بود و صدايش نيكو، تابنده روى، پيوسته ابروى و پيچيده موى بود. چشمانى بزرگ،بينى كشيده، و دندانهايى درشت داشت، به گاه خنده دندان هايش چون در مى‏ درخشيد،قهقه نمى‏ زد.


و چون خنده‏ اش تمام مى‏شد مى‏فرمود: خدايا بر من خشمگين مشو، رخسارش را خالى‏ زينت‏ بخشيده بود، و بدنش خال قرمزى داشت و سرش به پائين متمايل بود، چون‏ خشمگين مى‏شد، خشمگينانه به آسمان مى‏ نگريست، چنانكه بيننده خشم را در چهره ‏اش‏ مى‏ ديد.
اوصاف
جانشين پدر بود و بزرگ علويان، در علم و تقوا، زهد و پارسايى‏بزرگى و آقايى سرآمد بنى‏هاشم بود، نامش در ميان مردم مشهور بود و بزرگى‏اش دربين شيعه و سنى آشكار و دوست و دشمن به فضل و برترى‏اش معترف.در ميان سران مذاهب و بزرگان فقها، علم و فضلش ضرب المثل بود.
مسلمانان در هر مساله‏ اى در مى‏ماندند به گنجينه دانش وى روى مى‏آوردند.
دانشمندان بزرگ در نزد وى چون كودكى دانش‏آموز، در نزد معلم، بودند.
«جابر بن عبدالله انصارى‏» آخرين بازمانده ياران پيامبر، در مجلس درسش حاضرمى‏شد و علم مى ‏آموخت. ارباب مذاهب و جويندگان دانش، پرسش هاى مشكل خود را ازحضرتش مى‏پرسيدند.
عبادت
هميشه به ياد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زيادمى‏خواند و چون سر از سجده بر مى‏داشت. سجده گاهش از اشك چشمش‏تر شده بود.
امام صادق فرمود:پدرم در مناجات شبانه‏اش مى‏گفت:«خدايا، فرمانم دادى نبردم،نهيم كردى، اطاعت نكردم، اكنون بنده‏ات، نزد تو آمده و عذرى ندارم‏».
آنگاه كه به سفر حج مى‏رفت، چون به حرم مى‏رسيد، غسل مى‏كرد، كفشهايش را در دست‏مى‏گرفت و مسافتى را پياده مى‏رفت. و چون وارد مسجد الحرام مى‏شد به كعبه نگاه‏مى‏كرد و با صداى بلند مى‏گريست، غلامش افلح مى‏گويد:با امام باقر حج گزاردم، چون‏وارد مسجدالحرام شد، به «بيت‏» نگاه كرد و گريست تا آنكه صدايش بلند شد،گفتم: «فدايت‏شوم، مردم به شما نگاه مى‏كنند، آهسته‏تر گريه كنيد»،فرمود:«واى بر تو اى افلح، چرا گريه نكنم، شايد خداوند از رحمت‏به من نگاه‏كند، و فرداى قيامت ‏بدين سبب، نزدش رستگار شوم‏». حتى در شب وفاتش، مناجات‏شبانه‏اش را ترك نكرد. چون غمگين مى‏شد، زنان و كودكان را جمع مى‏كرد، او دعامى‏كرد و آنها آمين مى‏گفتند.
مهابت و شجاعت
علم و تقوايش، زهد و پارسايى ‏اش،چنان عظمت، جلالت و ابهتى به وى داده بود كه كسى نمى‏توانست او را سير نگاه كند.
و دانشمندان بزرگ از جمله‏«حكم بن عتيبه‏» با همه عظمت و بزرگى ‏اش، در نزد او،كودكى دانش ‏آموز مى‏نمود، يكى از همراهان هشام بن عبدالملك خليفه اموى، به هنگام ‏حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را ديد، تصميم گرفت‏با طرح سوالى او راشرمنده كند، و چون به نزد آن گرامى رسيد و چشمش به او افتاد، تنش لرزيد، رنگش‏پريد و زبانش بند آمد. يا آنكه در ميان مردم چون يكى از آنها بود، و از متواضع ‏ترين مردم به شمار مى‏ آمد، ولى در مقابل ستمكاران، شجاعانه مى‏ ايستاد و ازحق و حقيقت دفاع مى‏كرد. آنگاه كه خليفه اموى هشام بن عبدالملك، آن حضرت را به‏دمشق احضار كرده بود، در مجلسى كه تمام سران اموى گرد آمده بودند ابتدا هشام وسپس ديگر بزرگان بنى ‏اميه آن حضرت را سرزنش كردند.
مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل بيت پيامبر دفاع كرد، چنانكه هشام از سخن‏آن حضرت، كه امويان را غاصب حقوق اهل بيت معرفى مى‏كرد، به اندازه‏اى خشمگين شدكه فرمان داد امام را زندانى كنند. در مجلسى ديگر در نزد هشام در حالى كه دركنار او و بر تخت وى نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانيت ‏خانواده خود را اثبات‏ كرد، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد، كه صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.
رفتار با ياران و ديگر مردم
آن بزرگوار، يارانش را به همدردى و برادرى و نيزيارى مسلمانان سفارش مى‏كرد و مى‏فرمود: «دوست داشتنى‏ ترين كارها نزد خدا اين‏است كه مسلمانى، شكم مسلمانى را سير كند، غمش را بزدايد و دينش را ادا كند».
با همه مهربان بود. حتى با كسانى كه نسبت ‏به او رفتار بدى داشتند، از بد كاران‏در مى‏گذشت، اگر نيمه شب مهمانى مى‏رسيد با مهربانى در برويش باز مى‏كرد و در بازكردن بار و بنه ‏اش به او كمك مى‏كرد، در تشييع جنازه مردم عادى شركت مى‏كرد،لغزش هاى ياران را ناديده مى‏گرفت و مى‏فرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پيمانه پرى است كه دو سوم آن زيركى و يك سوم آن گذشت است‏».
از تحقير مسلمانان نهى مى‏كرد و به غلامان و كنيزانش مى‏فرمود: «گدايان را گدان ناميد و آنها را با اين نام نخوانيد، بلكه آنان را به بهترين نام هايشان صدابزنيد».
در امر اصلاح جامعه و جلوگيرى از فساد و تنبيه بدكاران، تلاش مى‏كرد آنگاه كه ‏از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدينه ‏تحويل دادند و اموال دزديده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.
ياران و همراهان را غذا مى‏داد و چون كمى از آنان فاصله مى‏گرفت در برخورد مجددبا آنان چنان احوال پرسى مى‏كرد كه گويا مدتها است آنها را نديده است.
آراستگى ظاهر
موى سرش تميز و مرتب بود و مى‏فرمود:«هركس موى نگه مى‏دارد، آنرامرتب كند و فرق بگذارد» و به دو طرف سرشانه كند، ريش خود را كوتاه مى‏كرد و خط مى ‏گرفت و موهاى دو طرف صورت و زير چانه‏اش را مى‏سترد، حجامت مى‏كرد. دستها وناخنهايش را حنا مى‏گرفت. دندان هايش را كه سست‏شده بود، با طلا محكم كرده بود انگشترى در دست مى‏كرد، نقش انگشترى ‏اش «العزه لله‏» بود.
غذا خوردن
غذا را با «بسم الله‏» آغاز و با «الحمد لله‏» ختم مى‏كرد، و آنچه ‏را در اطراف سفره ريخته بود، اگر در خانه بود، بر مى‏داشت و اگر در بيابان بودبراى پرندگان وا مى‏نهاد.
ميهمانى دادن
غذا دادن به مومنين بويژه شيعيان را بسيار مهم مى‏شمرد و به‏ياران خود سفارش مى‏كرد، كه دوستان و هم كيشان خود را ميهمان كنند و غذا بدهند مى‏فرمود:«كمك به خانواده يك مسلمان و سير كردن شكمشان و بى‏ نياز كردن آنها ازمردم، برايم از هفتاد حج‏بهتر است‏» به سير كردن شكم خيلى اهميت مى‏داد. و سيركردن يك نفر نزد وى از آزاد كردن يك بنده بهتر بود.
خانه‏اش منزلگاه شيعيان، مسلمانان، غريبان و رهگذران بود، ميهمان زياد به خانه ‏مى‏برد. به ميهمانان غذاى لذيذ مى‏داد، اجازه نمى‏داد ميهمانش كارى انجام دهد.
تجارت و كار
يارانش را به كار و كسب تشويق مى‏كرد، از شغل آنها مى‏پرسيد. اگربيكار بودند، سفارش اءكيد مى‏كرد كه به كارى مشغول شوند و مى‏فرمود:«من كسى راكه كار و كاسبى را رها كرده و به پشت‏بخوابد و بگويد; خدايا روزيم ده، دشمن‏ دارم‏» به يكى از يارانش كه بيكار بود فرمود:«مغازه‏ اى بگير، جلويش را جاروب‏كن و آب بپاش، بساطى در آن بگستر، چون چنين كنى وظيفه ‏ات را انجام داده‏ اى!» به ‏يارانش سفارش مى‏كرد كه اگر آب يا زمينى را مى‏فروشند حتما با پول آن آب و زمين‏بخرند. آن گرامى تنها سفارش به كار نمى‏كرد، بلكه خود نيز به باغ و مزرعه خويش‏مى‏رفت و حتى در هواى گرم تابستان، عرق ريزان كار مى‏كرد. آن حضرت‏ مى‏فرمود:«دنيا چه ياور خوبى براى طلب آخرت است‏» و غلامان خويش را به كارى وامى‏داشت ‏بر آنها سخت نمى‏گرفت و آنها را در انجام كار آزاد مى‏گذاشت، اگر كارشان‏ سنگين و مشكل بود خود نيز به آنها كمك مى‏كرد و مى‏فرمود:«هرگاه غلامان خود رابه كار مى‏گيريد، و كار بر آنان سخت است ‏خودتان نيز با آنان كار كنيد».
سخاوت و بخشش
امام باقر(ع) با آنكه درآمدش كم، خرجش بسيار و عيال وار بود، درعين حال بخشندگى ‏اش بين خاص و عام آشكار و بزرگوارى‏اش - مشهور، و فضل و نيكى‏ اش ‏معروف بود، افراد زيادى به اميد بهره‏مندى از جود و كرمش به سويش مى‏شتافتند وهيچ يك نااميد بر نمى‏گشتند. هركس به خانه‏ اش وارد مى‏شد، از آنجا بيرون نمى‏رفت،مگر آنكه غذايش مى‏داد، لباس نيكويش مى‏پوشاند و مبلغى پول به او مى‏بخشيد بخشش ‏او به حدى بود كه مورد اعتراض نزديكان قرار گرفت. آن حضرت ياور بيچارگان، ياردرماندگان و دستگير در راه ماندگان بود.
هرگاه شيعيانش از شهرهاى ديگر به ديدارش مى ‏رفتند. زاد و توشه راه، لباس وجايزه ‏شان مى‏داد، و مى‏فرمود:«پيش از آنكه ملاقاتم كنيد اينها برايتان آماده شده ‏بود».
جايزه‏هايش بين پانصد تا هزار درهم بود. هم خود مى‏بخشيد و هم به ياران و خويشانش سفارش مى‏كرد كه بخشنده باشند، در يك روز هشت هزار دينار به مستمندان‏مدينه بخشيد و خانواده‏اى را كه يازده نفر بودند و همه غلام و كنيز بودند آزادكرد. به سبب بخشش هايش نيازمندان زيادى به منزلش مراجعه مى‏كردند و آن حضرت به‏ غلامان و كنيزانش سفارش مى‏كرد كه آنها را تحقير نكنند و گدا ننامند بلكه آنان‏را به بهترين نام هايشان صدا بزنند. هر روز جمعه يك دينار صدقه مى‏داد ومى‏فرمود: «نيك و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان مى‏شود» و نيز مى‏فرمود:«نيكى،فقر را مى‏زدايد و بر عمر مى‏افزايد و از مرگ بد پيشگيرى مى‏كند». پيوسته يارانش‏را به همدرى و دستگيرى يكديگر سفارش مى‏كرد و مى‏فرمود«چه بد برادرى است،برادرى كه چون غنى باشى همراهت‏باشد و چون فقير شوى تو را تنها بگذارد». ومى‏فرمود: «برادرى آنگاه كامل است كه يكى از شما دست در جيب رفيقش كند و هرچه مى‏خواهد برگيرد».
مبارزات سياسى امام باقر عليه السلام
الف. آشورى
در دوران امام باقر عليه السلام، حاكمان اموى به دليل تعارضات داخلى از نهضت عظيم علمى آن حضرت غافل بودند، ولى اين به معناى در امان بودن آن امام نيست; بلكه حجم وسيعى از روايات گوياى اوضاع خشونت‏ آميز آن دوره، و ظلم و تجاوز حاكمان وقت نسبت‏به دين، مسلمانان و امام آنان است، به گونه‏اى كه امام عليه السلام بارها تقيه مى‏كرد و سرانجام نيز بر سر تعارضات مبنايى با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسيد .
درباره اوضاع سياسى عصر آن حضرت كافى است، نگاهى به سيماى حاكمان وقت‏بياندازيم .
1 . مروان بن حكم: مسعودى مى‏نويسد: مؤمنان در عصر او، در خفا به سر مى‏بردند و زندگى بر مردم مشقت‏بار شده بود . شيعيان در معرض خطر جدى بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به على بن ابى طالب عليهما السلام آشكارا در محافل عمومى دشنام داده مى‏شد . (1)
او به شيوه معاويه، پسرش عبدالملك را وليعهد كرد و بر اثر بيمارى طاعون در سال 65 ه . ق در دمشق درگذشت . (2)
2 . عبدالملك مروان: در سال 73 ه . ق بعد از پيروزى بر ابن زبير، سلطنت كامل يافت . قبل از خلافت، خود را قرآن دوست معرفى مى‏كرد، ولى بعد از خلافت، از مستبدترين خلفا شد . (3) وى شراب مى‏نوشيد (4) و هنگام آغاز حكومت، خطاب به قرآن كريم گفت: اين آخرين ديدار من با تو است . (5)
وى افرادى مثل حجاج بن يوسف ثقفى را بر مردم و شيعيان مسلط كرد . وى مى‏گفت: به خدا سوگند از اين پس هر كس مرا به تقوا دعوت كند، گردنش را قطع خواهم كرد . (6) وى در سال 86 ه . ق مرد .
3 . وليد بن عبدالملك: وى باعيش و نوش بزرگ شد و فردى ستمگر وجبار بود . (7) هرچند در روزگار او مرزهاى جغرافيايى اسلام گسترش يافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، كابل، طوس و ... فتح شد; (8) ولى عناصر خونخوارى مثل حجاج در حكومت او صاحب قدرت بودند و در فاصله 20 ساله‏اى كه او بر سر قدرت بود، كسانى كه با شكنجه در حكومت او كشته شدند، صد وبيست هزار نفر برآورد شده است . (9)
در همين دوره افرادى مثل سعيد بن جبير به جرم طرفدارى از اهل بيت عليهم السلام شهيد شد (10) . و امام سجاد عليه السلام به واسطه سمى كه وليد دستور داده بود، به شهادت رسيد (11) وبا شهادت حضرت سجاد عليه السلام، امامت‏به حضرت باقر عليه السلام منتقل شد . وليد در سن 43 سالگى، در سال 96 ه . ق در دمشق مرد . (12)
4 . سليمان بن عبدالملك: ابتدا از حاكميت‏ خدا و رضايت او سخن مى‏راند، ولى در عمل مثل گذشتگان خود بود (13) . تجمل و ريخت و پاش به گونه ‏اى در دوره او رواج يافت كه هر طبقه‏اى از مردم، با لباس مخصوص، به حضور او مى‏رسيدند . در پرخورى وشكم بارگى بى نظير بود . (14)
در عصر وى، امر امامت پنهان بود وشرايط اجازه نمى‏داد كه شيعيان با امام خود - باقر العلوم عليه السلام - ارتباط علنى داشته باشند . آنان به شدت تحت فشار بودند . (15)
يعقوبى مى‏نويسد: عمر بن عبدالعزيز نامه ‏اى به امام باقر عليه السلام نوشت تا او را بيازمايد . امام به او پاسخ داد . و چون عمر بن عبدالعزيز قبلا مشاور سليمان بن عبدالمك بود و از مكاتبات او خبر داشت، فهميد كه جواب امام به او با جوابش به سليمان متفاوت است . لذا دستور داد نامه امام به سليمان را پيدا كنند و بياورند . وقتى نامه را آوردند، ديد از هشدارهاى امام عليه السلام در نامه به سليمان خبرى نيست، بلكه امام عليه السلام او را مدح كرده است . عمر بن عبدالعزيز به كارگزار خود در مدينه نوشت: محمد بن على را احضار كن و از اين تفاوت در جواب بپرس . وقتى از امام باقر عليه السلام از راز تفاوت در جواب نامه ‏ها پرسيدند، فرمود: سليمان فردى جبار و زورگو بود و من ناگزير بودم در نامه ‏ام همان گونه سخن بگويم كه مردم مجبورند با جباران سخن بگويند، ولى سرور تو مى‏خواهد به شيوه‏اى غير از روش جباران عمل كند و اقداماتى در جهت كاستن از ظلم و جباري ت‏بر داشته است، لذا به گونه‏ اى با او سخن گفتم كه مناسب وضع اوست . (16)
5 . عمر بن عبدالعزيز: در سال 99 ه . ق به خلافت رسيد، گامهايى در كاستن از فشارهاى سياسى، اجتماعى بر شيعيان برداشت، فدك را به اهل بيت‏برگرداند، (17) به موعظه ‏هاى امام باقر عليه السلام توجه مى‏كرد و رسم دشنام دادن به على عليه السلام را برانداخت . (18) با اين همه، غاصب جايگاه امامت ‏بود . حضرت باقر عليه السلام در حق او مى‏فرمود: اين جوان روزى به فرمانروايى مى‏رسد و روش عادلانه از خود آشكار مى‏سازد، چهار سال زندگى مى‏كند و سپس مرگش فرا مى‏رسد . زمينيان بر او مى‏گريند و آسمانيان نفرينش مى‏كنند .
ابوبصير مى‏گويد: پرسيدم: مگر نفرموديد كه عدل پيشه مى‏كند؟ فرمود: آرى! ولى بر جايگاهى كه از آن‏ما و شايسته ما است تكيه مى‏زند، در حالى كه هرگز حقى ندارد . بلى! او در جايگاهى كه غصب مى‏كند به اظهار عدل مى‏پردازد . (19)
6 . يزيد بن عبدالملك: با مرگ مشكوك عمر بن عبدالعزيز (20) در سال 101 ه . ق، يزيد بن عبدالملك، جوان 25 ساله، خليفه شد وتا سال 105 ه . ق خلافت كرد . (21) در اين دوره شديدترين روشها را عليه شيعه به كار بردند و كينه‏ها را نسبت‏به على عليه السلام وخاندان او آشكار ساختند . وى از كينه توزان عليه امام باقر عليه السلام بود . (22)
7 . هشام بن عبدالملك: فرمانروايى ‏اش 19 سال و 7 ماه طول كشيد و در سال 125 ه . ق مرد . (23) مردى خشن، درشت خو و مال اندوز بود . بخل، ستمگرى وبى عاطفگى از خصوصياتش بود . (24) نسبت‏به امام باقر عليه السلام كينه عجيبى داشت . دوران او از نظر سياسى، سخت‏ترين دوره بر امام باقر عليه السلام بود . تنهادر اين دوره بود كه امام به مركز خلافت احضار مى‏شد . (25) شيعيان نيز به شدت تحت فشار بودند; از جمله مى‏توان به سرنوشت جابر بن يزيد جعفى اشاره كرد، كه به دستور امام براى در امان ماندن از شر عبدالملك، خود را به ديوانگى زد . (26) شهادت زيد بن على بن حسين عليهم السلام در اين دوره واقع شد و امام باقر عليه السلام نيز در اين دوره به شهادت رسيد .
شيوه‏هاى مبارزاتى امام باقر عليه السلام
در چنين فضايى امام باقر عليه السلام براى احياى ارزشهاى دينى و انجام وظيفه پاسدارى از ارزشها، وبه تناسب موقعيت، از راه ها و شيوه‏ هاى زير بهره جست:
الف) تقيه
ميزان اهتمام حضرت باقر عليه السلام به تقيه چنان بود كه مى‏فرمود: «التقية من دينى و دين آبائى و لا ايمان لمن لا تقية‏له; (27) تقيه از دين من و دين پدران من است . و كسى كه تقيه ندارد، ايمان ندارد .» اين امر به دلايل متعددى مانند: حفظ جان نيروهاى خودى، حفظ توان اقتصادى خودي ها، اجراى برنامه ‏هاى مهم‏تر، حفظ ارزشها و ... صورت مى‏گرفت و امام با رعايت اين اصل، ركت‏سرى خود در تداوم وظيفه امامت را طى مى‏كرد .
نقل است كه حمران نزد امام باقر عليه السلام آمد و گفت: على بن ابيطالب و حسن و حسين عليهم السلام تا مرز شهادت و كشته شدن پيش رفتند، نظر شما چيست؟ حضرت فرمودند: «يا حمران! ان الله تبارك و تعالى قد كان قدر ذلك عليهم و قضاه و امضاه و حتمه ثم اجراه فبتقدم علم ذلك اليهم من رسول الله صلى الله عليه و آله قام على و الحسن و الحسين و بعلم صمت من صمت منا; (28)
اى حمران! خداوند پاك و بلند مرتبه، آن برنامه را بر آنان تقدير و طرح ريزى و امضاء وحتمى نمود و سپس آن را اجرا كرد . پس با مقدم شدن علم آن به سوى آنان از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله، على و حسن و حسين عليهم السلام قيام كردند . و هر كس از ما سكوت كرد، از روى علم بود .»
ب) ترسيم وظايف حاكم اسلامى
امام مى‏كوشيد با تبيين وظايف حاكمان، نوك تيز انتقاد خود را متوجه حاكمان وقت‏سازد و عدم مشروعيت اقدامات آنان را گوشزد كند . مثلا مى‏فرمود: «بنى الاسلام على خمسة اشياء: على الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولاية، اسلام بر پنج چيز بنا شده است: نماز، زكات، حج، روزه، ولايت .»
زراره پرسيد: كدام افضل است؟ فرمود: «الولاية افضل لانها مفتاحهن و الوالى هو الدليل عليهن; (29) ولايت‏برتر است; چون كليد آنهاست و والى (امام) راهنمايى كننده برآنهاست .»
ج) نهى از همكارى با حكومت طاغوت
امام همواره مؤمنان را از همكارى با حكومت طاغوت نهى مى‏كرد و به هر طريق ممكن، اين پيام خود را به گوش امت مى‏رساند .
عقبة بن بشير اسدى مى‏گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: من در ميان قوم خود از حسبى عالى برخوردار بودم . قوم من در گذشته عريف (معاون و كارگزار) داشتند كه جان سپرد . مردم تصميم گرفتند كه مرا به جاى او به رياست‏بگمارند، نظر شما چيست؟ آن حضرت فرمود: «فان كنت تكره الجنة و تبغضها فتعرف على قومك و ياخذ سلطان جابر بامرء مسلم لسفك دمه فتشركهم فى دمه و عسى لا تنال من دنياهم شيئا; اگر از بهشت‏بدت مى‏آيد و از آن ناخشنودى، كارگزار قوم خود شو; زيرا چه بسا سلطان ستمگرى، مسلمانى را مى‏گيرد تا خونش را بريزد و تو [كه گوشه‏اى از كار آن سلطان را بر عهده گرفته‏اى] شريك آنان در خون او خواهى بود، در حالى كه ممكن است از دنياى آنها بهره‏اى نبرى .»
و زمانى كه فردى گفت: از زمان حجاج تا حالا والى بوده ‏ام، آيا راهى براى توبه هست؟ امام سكوت كرد وبعد از تكرار سؤال، فرمود: «لا، حتى تؤدى الى كل ذى حق حقه; (30) نه، مگر اينكه حق هر صاحب حقى را ادا كنى .»
يكى از شيعيان به نام عبدالغفار بن قاسم مى‏گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: نظرتان در نزديك شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چيست؟ فرمود: اين كار را براى تو صلاح نمى‏دانم . گفتم: گاهى به شام مى‏روم و بر ابراهيم بن وليد وارد مى‏شوم . فرمود: «اى عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان سه پيامد منفى دارد: محبت دنيا در دلت راه مى‏يابد، مرگ را فراموش مى‏كنى، و نسبت‏به آنچه خدا قسمت تو كرده ناراضى مى‏شوى .»
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! من عيالوارم و هدفم از رفتن به آنجا، انجام تجارت است . فرمود: «اى بنده خدا! من نمى‏خواهم تو را به ترك دنيا دعوت كنم، بلكه مى‏خواهم گناهان را ترك كنى . ترك دنيا فضيلت است، اما ترك گناه فريضه و واجب است و تو در شرايطى هستى كه به انجام واجبات نيازمندترى تا كسب فضائل .» (31)
زمانى هم كه مردم براى تبريك گفتن به والى جديد مدينه، به خانه‏اش مى‏رفتند، فرمود: خانه والى، درى از درهاى آتش است . (32)
همچنين آن حضرت فرمود: «انما عقر الناقة رجل واحد فلما رضوا اصابهم العذاب; فاذا ظهر امام عادل فمن رضى بحكمه و اعانه على عدله فهو وليه و اذا ظهر امام جور فمن رضى بحكمه و اعانه على جوره، فهو وليه; (33)
ناقه [صالح] را يك نفر پى كرد، ولى چون توده مردم به آن راضى شدند، عذاب به همه آنها رسيد; پس هرگاه امام عادلى ظاهر گشت، هر كس راضى به حكم او باشد، و او را در عدلش يارى كند، ياور او خواهد بود . زمانى كه امام ستمگرى ظاهر شود هر كس به حكم او راضى باشد، و او را بر ستمكاريش يارى كند، ياور او خواهد بود .»
در جاى ديگرى آن حضرت مى‏فرمودند:
«قال الله عز و جل: لاعذبن كل رعية فى الاسلام دانت‏بولاية كل امام جائر ليس من الله و ان كانت الرعية فى اعمالها برة تقية و لاعفون عن كل رعية فى الاسلام دانت‏بولاية امام عادل من الله و ان كانت الرعية فى اعمالها ظالمة مسيئة; (34) خداوند عزيز و جليل فرموده است: هر كسى را كه در اسلام به ولايت پيشواى ستمگرى كه از جانب خدا نيست - گردن نهند، عذاب خواهم كرد; هرچند آن فرد در كارهاى خويش نيك و پرهيزكار باشد . و از هر كسى كه در قلمرو اسلام به حاكميت هر امام عادلى - كه از جانب خداست - تن دهد قطعا درمى گذرم; هر چند آن فرد در كارهاى خويش ستمكار و بدكار باشد .»
د) مبارزه رو در رو
امام باقر عليه السلام از يك سو قيامهاى ضد حكومتى مانند قيام زيد، مختار، كميت و ... را تاييد مى‏كرد و از سوى ديگر، در موقعيت هاى مناسب، خود با خلفا به رويارويى جدى مى‏پرداخت .
آن حضرت مى‏فرمود: «من مشى الى سلطان جائر فامره بتقوى الله و خوفه و وعظه كان له مثل اجر الثقلين من الجن و الانس و مثل اعمالهم; (35) هر كس به سوى سلطان ستمگرى برود، و او را به تقواى الهى فرمان دهد، و او را بترساند و موعظه كند، مانند پاداش جن و انس ومانند اعمال آنان را خواهد داشت .»
همچنين آن حضرت مشروعيت‏حاكمان جور را زير سؤال مى‏برد و راه را بر قيام عليه آنان هموار مى‏ساخت . امام عليه السلام مى‏فرمايد: «ان ائمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دين الله; (36) پيشوايان ستمگر و پيروان آنها از دين خدا بركنار شده‏اند .»
درباره برخورد امام باقر عليه السلام با خلفا و مبارزه علنى آن حضرت، به نقل مطلبى از امام صادق عليه السلام بسنده مى‏كنيم .
امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: در يكى از سالها كه هشام بن عبدالملك براى انجام مراسم حج ‏به مكه آمده بود، امام باقر عليه السلام هم در مكه بود . امام براى مردم سخنرانى كرد و فرمود: «سپاس خدايى را كه محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى مبعوث كرد و ما را به وسيله او كرامت ‏بخشيد . ما برگزيدگان خدا بر خلق اوييم و انتخاب شده از ميان بندگان وى هستيم . ما خلفاى الهى هستيم; پس آن كسى كه از ما پيروى كند، سعادتمند است و كسى كه ما را دشمن بدارد، شقى خواهد بود .»
اين سخنان به گوش هشام رسيد ... وقتى به مدينه برگشتيم، به وسيله نامه‏ اى از كارگزارش در مدينه خواست امام عليه السلام را به دمشق بفرستد . وقتى وارد شديم، سه روز اجازه ورود نداد . روز چهارم وقتى در آستانه ورود قرار داشتيم، هشام - كه نفرين خدا بر او باد - به اطرافيانش دستور داد، پس از او هر يك به امام باقر عليه السلام ناسزا بگويند و سرزنش كنند . امام باقر عليه السلام وارد شد و بدون آنكه توجه خاصى به هشام كند، در جمله ‏اى كلى به اهل مجلس گفت: «السلام عليكم‏» ، و بدون اجازه گرفتن از هشام، در جايى مناسب بر زمين نشست ... .
هشام گفت: اى محمد بن على! همواره يك نفر از شما خاندان، وحدت مسلمانان را مى‏شكند و مردم را به سوى خود فرا مى‏خواند و از روى سفاهت و جهل گمان مى‏كند امام است! !
هشام شروع به سرزنش كرد و بعد از وى، يكايك اهل مجلس سخنان توهين‏آميزى گفتند . امام باقر عليه السلام ايستاد و فرمود: «اى مردم! به كدام سو مى‏رويد و شما را به كجا مى‏برند؟ خدا [نسل] اول شما را به وسيله ما خاندان هدايت كرد وآيندگان شما هم به وسيله ما راه مى‏يابند . اگر شما پادشاهى زودگذر دنيا را داريد، ما در آينده فرمانروايى خواهيم داشت . پس از فرمانروايى ما هيچ حاكميت و پادشاهى نيست، زيرا ما اهل فرجاميم و خدا فرموده است: «والعاقبة للمتقين‏» .
در پى اين سخنان، به دستور هشام، امام را به زندان بردند، ولى در آنجا همگان دلبسته امام شدند و بعد از شكايت زندانيان از اين وضع، هشام دستور داد امام باقر عليه السلام و فرزندش امام صادق عليه السلام را نزد وى ببرند
وقتى وارد شدند، هشام و اطرافيانش مشغول تيراندازى بودند . هشام گفت: اى محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تيراندازى كن . امام باقر عليه السلام فرمودند: از من گذشته‏است، اگر صلاح بدانى معاف باشم . هشام گفت: به حق كسى كه ما را با دينش عزت داد و محمد را مبعوث كرد، تو را معاف نمى‏كنم . امام كمان وتير را گرفت و نه تير را پشت‏سر هم به هدف زد كه هر يك در وسط تير قبلى قرار گرفت و به هدف خورد . هشام گفت هرگز همانند كار تو را نديده بودم و گمان نمى‏كنم كسى در روى زمين اينگونه تيراندازى كند . امام فرمود: ما كمالات و حقايق دين را به ارث مى‏بريم; همان دين كاملى كه خداوند فرمود: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا»
با شنيدن اين سخنان، چهره هشام دگرگون شد و سؤالات و اشكالهاى متعددى را مطرح كرد و امام عليه السلام پاسخ داد . (37)

محمد الله اكبرى
_________________________________________________________________________
1) اثبات الوصية، ص 146 و 147 .
2) معارف ابن قتيبه، ص 354; كامل ابن اثير، ج 4، ص‏74 .
3) الاعلام، ج‏8، ص‏312 .
4) تاريخ الخلفا، ص‏216 .
5) همان .
6) همان، ص‏218و219 .
7) مروج الذهب، ج‏3، ص‏157 .
8) تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏285 .
9) مروج الذهب، ج‏3، ص‏166 .
10) سفينة البحار، ج‏1، ص‏622 .
11) مروج الذهب، ج‏3، ص‏164 .
12) همان، ص‏156 .
13) همان، ص‏174 .
14) همان، ص‏175 .
15) اثبات الوصيه، ص‏153 .
16) تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏305 .
17) مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏207 .
18) اثبات الوصية، ص‏154 .
19) اثبات الهداة، ج‏5، ص‏293 .
20) تاريخ الخلفا، ص‏246 .
21) تاريخ يعقوبى، ص‏314، مروج الذهب، ج‏3، ص‏195 .
22) اثبات الوصية، ص‏154 .
23) حياة الحيوان، ج‏1، ص‏102 .
24) مروج الذهب، ج‏3، ص‏205; تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏328 .
25) الخرايج و الجرائح، ج‏1، ص‏291 .
26) اختصاص، ص‏67 .
27) بحار الانوار، ج‏75، ص‏431 .
28) اصول كافى، ج‏2، ص‏30 .
39) همان، ص‏18 .
30) بحار الانوار، ج‏75، ص‏329 .
31) همان، ص‏377 .
32) كافى، ج‏5، ص‏107 .
33) بحارالانوار، ج‏75، ص‏377 .
34) همان، ج‏27، ص‏193 .
35) همان، ج‏75، ص‏375; وسايل الشيعه، ج‏11، ص‏406 .
36) اصول كافى، ج‏1، ص‏184 .
37) همان، ج‏2، ص‏376; بحارالانوار، ج‏46، ص‏264; اثبات الهداة، ج‏5، ص‏274 .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page