امام صادق(عليه السلام) از منظر دانشوران اهل سنت

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

درباره ‏ى عظمت امام صادق(ع) نه تنها توسط شيعيان به فراوانى سخن‏ گفته شده است، بلكه دراين باره جمع كثيرى از دانشوران و بزرگان‏ اهل سنت و جماعت لب به سخن گشوده ‏اند. پيشوايان مذاهب اهل سنت،عالمان نامدار اسلامى و صاحب نظران زبردست در باره‏ ى برجستگى‏ هاى ‏علمى، عملى، اخلاقى، كرامت و عظمت آن امام هدايت، امام جعفرصادق(ع) بسيار سخن گفته ‏اند. اينك در اين نوشتار به طور گذرا به‏ بيان برخى از اين اظهار نظرها و اعترافات مى‏پردازيم.


ابوحنيفه و امام صادق(ع)
«نعمان بن ثابت‏بن زوطى‏» معروف به «ابوحنيفه‏» (80 150ه. ق.) پيشواى فرقه‏ى حنفى كه از نظر زمانى معاصر با امام ‏صادق(ع) بود، درباره ‏ى عظمت امام صادق(ع) اظهارات و اعترافات‏ خوبى دارد. از جمله درباره‏ ى آن حضرت گفت:
«مارايت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه‏»
من فقيه ‏تر و داناتر از جعفربن محمد نديده‏ام. او داناترين فرداين امت است. (1)
در زمان امام صادق(ع) منصور دوانقى، خليفه‏ ى مقتدر عباسى، قدرت‏ سياسى را در اختيار داشت، او همواره از مجد وعظمت‏ بنى‏ على وبنى ‏فاطمه به ويژه امام صادق(ع) رنج مى‏برد و براى رهايى از اين‏ رنج گاهى ابوحنيفه راتحريك مى‏كرد كه در برابر امام صادق(ع)بايستد; منصور عباسى او را به عنوان مهم‏ترين دانشوران عصر تكريم مى‏كرد تا شايد بتواند برمجد و عظمت علمى امام جعفربن‏ محمد(ع) فائق آيد.
در اين رابطه خود ابوحنيفه نقل مى‏كند و مى‏گويد:
«روزى منصور دوانقى كسى را نزد من فرستاد و گفت: اى ابوحنيفه!مردم شيفته ‏ى جعفربن محمد شده ‏اند، او در بين مردم از پايگاه ‏اجتماعى وسيعى بهره‏مند است، تو براى اين كه پايگاه جعفربن محمدرا خنثى كنى و در ديد مردم از عظمت او به خصوص از عظمت علمى‏ او بكاهى، چند مساله‏ ى پيچيده و غامض را آماده كن و در وقت‏ مناسب از او بپرس تا بلكه باناتوان شدن جعفربن محمد از پاسخ‏گويى، او را تحقير نمايى و ديگر، مردم شيفته ‏ى او نباشند و ازاو فاصله بگيرند.
در همين رابطه من چهل مساله ‏ى مشكل را آماده كردم و در يكى از روزها كه منصور در «حيره‏» بود و مرا طلبيد، به حضورش رسيدم.همين كه وارد شدم، ديدم جعفربن محمد در سمت راستش نشسته است،وقتى كه چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تاثير ابهت وعظمت او قرار گرفتم كه از توصيف آن عاجزم. با ديدن منصورخليفه ‏ى عباسى آن ابهت‏به من دست نداد، در حالى كه منصور خليفه ‏است و خليفه به جهت اين كه قدرت سياسى در اختيارش ست ‏بايد ابهت‏ داشته باشد. سلام گفتم و اجازه خواستم تا دركنارشان بنشينم;خليفه با اشاره اجازه داد و در كنارشان نشستم. آن گاه منصورعباسى به جعفربن محمد نگاه كرد و گفت:
ابو عبدالله! ايشان ابوحنيفه هستند.
او پاسخ داد: بلى، او را مى‏شناسم. سپس منصور به من نگاهى كرد وگفت: ابوحنيفه! اگر سوالى دارى از ابوعبدالله، جعفربن محمدبپرس و با او در ميان بگذار. من گفتم: بسيار خوب. فرصت را غنيمت‏ شمردم و چهل مساله ‏اى را كه از پيش آماده كرده بودم، يكى‏پس از ديگرى با آن حضرت درميان گذاشتم. بعد از بيان ‏هرمساله ‏اى، امام صادق(ع) در پاسخ آن بيان مى‏فرمود:
عقيده‏ى شما در اين باره چنين و چنان است، عقيده ‏ى علماى مدينه ‏در اين مساله اين چنين ا ست و عقيده‏ى ماهم اين است.
در برخى از مسائل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخى هم بانظر علماى مدينه موافق بود و گاهى هم با هردو نظر مخالفت مى ‏كرد و خودش نظر سومى را انتخاب مى‏كرد و بيان مى‏داشت.
من تمامى چهل سؤال مشكلى را كه برگزيده بودم يكى پس از ديگرى‏با او در ميان گذاشتم و جعفربن محمد هم بدين گونه ‏اى كه بيان شدبه جملگى آن‏ها، با متانت تمام و با تسلط خاصى كه داشت پاسخ ‏گفت.»
سپس ابوحنيفه بيان داشت:
«ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس‏»
«همانا دانشمندترين مردم كسى است كه به آراء و نظريه ‏هاى مختلف ‏دانشوران در مسائل علمى احاطه و تسلط داشته باشد.» و چون‏ جعفربن محمد اين احاطه را دارد، بنابراين او داناترين فرداست.» (2)
همو درباره‏ ى عظمت علمى امام صادق(ع) بيان داشت:
«لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسك حجهم.» (3)
اگر جعفربن محمد نبود، مردم احكام و مناسك حجشان رانمى‏دانستند.
مالك بن انس و امام صادق(ع)
مالك بن انس (17997 ه .ق) يكى از پيشوايان چهارگانه ‏ى اهل‏سنت و جماعت و رئيس فرقه‏ى مالكى است كه مدتى افتخار شاگردى‏ امام صادق(ع) نصيب وى شد. (4) او در باره ‏ى عظمت و شخصيت علمى‏ و اخلاقى امام صادق(ع) چنين مى‏گويد:
«ولقد كنت آتى جعفربن محمد و كان كثيرالمزاح و التبسم، فاذاذكر عنده النبى(ص) اخضر و اصفر، و لقد اختلفت اليه زمانا وماكنت اراه الا على ثلاث خصال: اما مصليا و اما صائما وامايقراء القرآن. و ما راءيته قط يحدث عن رسول الله(ص) الا على‏الطهاره و لا يتكلم فى مالا يعنيه و كان من العلماءالزهاد الذين‏يخشون الله و ماراءيته قط الا يخرج الوساده من تحته و يجعلهاتحتى.» (5)
«مدتى به حضور جعفربن محمد مى‏رسيدم. آن حضرت اهل مزاح بود.
همواره تبسم ملايمى بر لب‏ هايش نمايان بود. هنگامى كه در محضر آن‏حضرت نام مبارك رسول گرامى اسلام(ص) به ميان مى‏آمد، رنگ ‏رخساره‏ هاى جعفربن محمد به سبزى و سپس به زردى مى‏ گراييد. در طول‏ مدتى كه به خانه‏ى آن حضرت آمد و شد داشتم، او را نديدم جز اين‏كه در يكى از اين سه خصلت و سه حالت ‏به سر مى‏برد، يا او را درحال نماز خواندن مى‏ديدم و يا در حالت روزه‏دارى و يا در حالت‏ قرائت قرآن.
من نديدم كه جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا(ص)حديثى نقل كند. من نديدم كه آن حضرت سخنى بى‏ فايده و گزاف‏ بگويد. او از عالمان زاهدى بود كه از خدا خوف داشت. ترس از خدا سراسر وجودش را فراگرفته بود.
هرگز نشد كه به محضرش شرفياب شوم، جز اين كه زيراندازى كه ‏زير پاى آن حضرت گسترده شده بود، آن را از زيرپايش برمى داشت وزير پاى من مى ‏گستراند.»
مالك بن انس درباره‏ى زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) بيان‏داشت:
به همراه امام صادق(ع) به قصد مكه و براى انجام مناسك حج ازمدينه خارج شديم. به مسجد شجره كه ميقات مردم مدينه است،رسيديم. لباس احرام پوشيديم، در هنگام پوشيدن لباس احرام تلبيه ‏گويى يعنى گفتن: «لبيك اللهم لبيك‏» لازم است. ديگران طبق ‏معمول اين ذكر را بر زبان جارى مى‏كردند.»
مالك مى‏گويد: من متوجه امام صادق(ع) شدم، ديدم حال حضرت منقلب‏ است. امام صادق(ع) مى‏خواهد لبيك بگويد ولى رنگ رخساره ‏اش متغيرمى‏شود. هيجانى به امام دست مى‏دهد و صدا در گلويش مى‏شكند، وچنان كنترل اعصاب خويش را از دست مى‏دهد كه مى‏خواهد بى‏اختيار ازمركب به زمين بيفتد. مالك مى‏گويد: من جلو آمدم و گفتم: اى‏فرزند پيامبر! چاره‏اى نيست اين ذكر را بايد گفت. هر طورى كه ‏شده بايد اين ذكر را بر زبان جارى ساخت. حضرت فرمود:
«يابن ابى‏عامر! كيف اجسر ان اقول لبيك اللهم لبيك و اخشى ان‏يقول عزوجل لا لبيك و لا سعديك.»
اى پسر ابى‏عامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرات و اجازه ‏بدهم كه لبيك بگويم؟ «لبيك‏» گفتن به معناى اين است كه‏ خداوندا، تو مرا به آن چه مى‏خوانى با سرعت تمام اجابت مى‏كنم وهمواره آماده ‏ى انجام آن هستم. با چه اطمينانى با خداى خود اين‏طور گستاخى كنم و خود را بنده‏ى آماده به خدمت معرفى كنم؟! اگردر جوابم گفته شود: «لالبيك و لاسعديك‏» آن وقت چه كنم؟ (6)
همو در سخنى ديگر درباره فضيلت و عظمت امام صادق(ع) مى‏گويد:
«ما راءت عين و لا سمعت اذن و لا خطر على قلب بشر افضل من‏جعفربن محمد» (7)
هيچ چشمى نديده است و هيچ گوشى نشنيده است و به قلب هيچ بشرى‏خطور نكرده است، مردى كه با فضيلت‏تر از جعفربن محمد باشد.
درباره ‏ى مالك بن انس نوشته ‏اند:
«و كان مالك بن انس يستمع من جعفربن محمد و كثيرا مايذكر من‏سماعه عنه و ربما قال حدثنى الثقه يعنيه.»
مالك بن انس از جعفربن محمد سماع حديث مى‏نمود و بسيار آن چه راكه از او سماع مى‏كرد، بيان مى‏نمود و چه بسا مى‏گفت: اين حديث رامرد ثقه به من حديث كرده است كه مرادش جعفربن محمد بود. (8)
حسين بن يزيد نوفلى مى‏گويد:
«سمعت مالك بن انس الفقيه يقول والله ما راءت عينى افضل من‏جعفربن محمد(ع) زهدا و فضلا و عباده و ورعا. و كنت اقصده‏فيكرمنى و يقبل على فقلت له يوما ياابن رسول الله ما ثواب من‏صام يوما من رجب ايمانا و احتسابا فقال (و كان والله اذا قال‏صدق) حدثنى ابيه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام يوما من‏رجب ايمانا و احتسابا غفرله فقلت له يا ابن رسول الله فى ثواب‏من صام يوما من شعبان فقال حدثنى ابى‏عن ابيه عن جده قال قال‏رسول الله(ص) من صام يوما من شعبان ايمانا و احتساباغفرله.» (9)
از مالك بن‏انس فقيه شنيدم كه گفت: به خدا سوگند! چشمان من نديدفردى را كه از جهت زهد، علم، فضيلت، عبادت و ورع برتر ازجعفربن محمد باشد. من به نزد او مى‏رفتم. او با روى باز مرامى‏پذيرفت و گرامى مى‏داشت. روزى از او پرسيدم: اى پسر پيامبر!ثواب روزه‏ى ماه رجب چه ميزان است؟ او در پاسخ روايتى از پيامبرنقل كرد. به خدا سوگند هرگاه چيزى از كسى نقل كند درست و راست‏نقل مى‏كند. او در پاسخ گفت: پدرم از پدرش و ازجدش و از پيامبر نقل كرده است كه ثواب روزه‏ى ماه رجب اين است كه گناهانش بخشيده ‏مى‏شود. سپس اين پرسش را در باره‏ى روزه‏ى ماه شعبان هم بيان كردم‏و حضرت همان پاسخ را داد.
ابن شبرمه و امام صادق(ع)
عبدالله بن شبرمه بن طفيل ضببى معروف به «ابن شبرمه‏» (72-144 ه .ق) قاضى و فقيه نامدار كوفه، درباره‏ى امام صادق(ع)مى‏گويد:
«ماذكرت حديثا سمعته من جعفربن محمد(ع) الا كادان يتصرع له‏قلبى سمعته يقول حدثنى ابى‏عن جدى عن رسول الله.» (10) به ياد ندارم حديثى را از جعفربن محمد شنيده باشم جز اين كه درعمق جانم تاثير گذاشته باشد. از او شنيدم كه در نقل حديث ‏مى‏ گفت كه از پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) اين روايت را نقل‏مى‏كنم.
همو گفت:
«واقسم بالله ما كذب على ابيه و لا كذب ابوه على جده و لا كذب‏جده على رسول الله.» (11)
به خدا سوگند! نه جعفربن محمد در نقل روايات از پدرش دروغ ‏مى‏گفت و نه پدرش برجدش دروغ مى‏گفت و نه او بر پيامبر(ص). يعنى‏ آنچه كه در سلسله ‏ى سند روايات جعفربن محمد وجود دارد جملگى‏درست است.
ابن‏ ابى ليلى و امام صادق(ع)
شيخ صدوق روايتى نقل مى‏كند كه محمدبن عبدالرحمان معروف به‏«ابن ابى‏ليلى‏» (74-148 ه .ق) فقيه، محدث، مفتى و قاضى ‏بنام كوفه نزد امام صادق(ع) رفت و از آن حضرت پرسش هايى نمود وپاسخ‏ هاى خوبى شنيد. سپس به امام خطاب كرد و عرض نمود:
«اشهد انكم حجج الله على خلقه.» (12)
شهادت مى‏ دهم كه شما حجت‏هاى خداوندى بر بندگانش هستيد.
عمروبن عبيد معتزلى و امام صادق(ع)
«عمروبن عبيد معتزلى‏» به نزد امام جعفربن محمد(ع) مشرف شد،وقتى رسيد اين آيه را تلاوت نمود:
«الذين يجتنبون كبائرالاثم و الفواحش‏» (13)
سپس ساكت‏ شد. امام صادق(ع) فرمود: چرا ساكت‏ شدى؟ گفت: خواست م‏كه شما از قرآن گناهان كبيره را يكى پس از ديگرى براى من بيان‏نمايى. حضرت شروع كرد وبه ترتيب از گناه بزرگ‏تر يكى پس ازديگرى را بيان نمود. از بس كه امام خوب و عالى پاسخ عمروبن‏عبيد راداد كه در پايان عمروبن عبيد بى‏اختيار گريست و فريادزد:
«هلك من قال براءيه و نازعكم فى الفضل و العلوم‏» (14)
هركه به راى خويش سخن بگويد و در فضل و علم با شما منازعه‏كند، هلاك مى‏شود.
جاحظ و امام صادق(ع)
«ابوبحرجاحظ بصرى‏» (255160 ه .ق) كه از دانشوران مشهور قرن‏سوم بود، درباره ‏ى امام صادق(ع) بيان داشت:
«جعفربن محمدالذى ملاالدنيا علمه و فقهه و يقال ان اباحنيفه من‏تلامذته و كذلك سفيان الثورى و حسبك بهما فى هذاالباب.» (15)
جعفربن محمد كسى بود كه علم و فقه آن حضرت جهان را پركرده است‏و گفته مى‏شود كه ابوحنيفه و سفيان ثورى از شاگردان او بودند. همين در عظمت علمى آن حضرت كافى است.
عمربن مقدام و امام صادق(ع)
«عمربن مقدام‏» از علماى معاصر امام صادق(ع) درباره‏ى آن حضرت‏مى‏گويد:
«كنت اذا نظرت الى جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبيين و قدراءيته واقفا عندالجمره يقول سلونى، سلونى.» (16)
هنگامى كه جعفربن محمد را مى‏ديدم، مى‏ فهميدم كه او از نسل‏ پيامبران است. خودم ديدم كه در جمره‏ى منى ايستاده بود و ازمردم مى‏خواست كه از او بپرسند و از علم سرشار او بهره‏مندشوند...
شهرستانى و امام صادق(ع)
ابوالفتح محمدبن ابى ‏القاسم اشعرى معروف به «شهرستانى‏»(479-547 ه .ق) دركتاب گرانسنگ «الملل و النحل‏» درباره‏ى‏عظمت امام صادق(ع) مى‏نويسد:
«و هو ذوعلم عزيز فى الدين و ادب كامل فى الحكمه و زهر بالغ‏فى الدنيا و ورع تام عن الشهوات.» (17)
امام صادق(ع) در امور و مسايل دينى، از دانشى بى ‏پايان و درحكمت، از ادبى كامل و نسبت ‏به امور دنيا و زرق و برق‏ه اى آن، از زهدى نيرومند برخوردار بود و از شهوت‏ هاى نفسانى دورى مى‏گزيد.
ابن خلكان و امام صادق(ع)
ابن خلكان درباره‏ى امام صادق(ع) مى‏نويسد:
«احدالائمه الاثنى عشر على مذهب الاماميه و كان من سادات‏ اهل‏ البيت و لقب بالصادق لصدق مقالته و فضله اشهر من ان يذكر.»
او يكى از امامان دوازده گانه‏ى اماميه و از بزرگان اهل‏بيت رسول‏خدا(ص) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت يافت و فضل‏او مشهورتر از آن است كه نيازمند به توضيح داشته باشد.
ابن خلكان همچنين مى‏نويسد: امام صادق(ع) در صنعت كيميا (شيمى)از مهارت خاصى بهره‏مند بود، ابوموسى جابربن حيان طرطوسى، شاگرداو بود. جابر كتابى شامل هزار ورق تاليف كرد كه تعليمات‏ جعفربن صادق را در برداشت و حاوى پانصد رساله بود. (18)
ابن حجر عسقلانى و امام صادق(ع)
شهاب الدين ابوالفضل احمدبن على مصرى شافعى، مشهور به «ابن‏حجر عسقلانى‏» (773-852 ه .ق) درباره‏ى امام صادق(ع) مى‏گويد:
«جعفربن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب فقيهى است ‏بسيار راست گفتار.» (19)
ابن حجر در كتاب تهذيب التهذيب از ابى‏حاتم و او از پدرش نقل ‏مى‏كند كه درباره‏ ى امام صادق(ع) بيان داشت:
«لايساءل عن مثله.»
و نيز مى‏نويسد: ابن عدى گفته است:
«و لجعفراحاديث و نسخ و هو من ثقات الناس... و ذكره ابن حبان‏فى‏الثقات و قال كان من سادات اهل‏البيت فقها و علما و فضلا... وقال النسايى فى‏الجرح و التعديل ثقه.» (20)
براى جعفربن محمد احاديث و نسخه‏هاى بسيار است. او از افرادموثق است. ابن حبان او را در زمره‏ى ثقات قرار داده است و گفته ‏است: جعفربن محمد از بزرگان اهل‏بيت رسول خدا(ص) است و ازجهت‏ فقه، علم و فضل مقام بالايى دارد. «نسايى‏» در جرح و تعديل،امام صادق(ع) را از افراد «ثقه‏» معرفى كرده است.
صاحب «سيراعلام النبلاء» و امام صادق(ع)
صاحب «سيراعلام النبلاء» درباره‏ى امام صادق(ع) مى‏نويسد:
جعفربن محمد بن على بن حسين كه از فرزندان حسين بن على ريحانه ى‏رسول خدا(ص) است، يكى از بزرگان است كه مادرش «ام فروه‏» دخترقاسم بن محمد بن ابى‏بكر است و مادر ام فروه «اسماء» دخترعبدالرحمان بن ابى‏بكر است. به همين جهت است كه آن حضرت مى‏گفت: من از دو جهت‏به ابوبكر منتسبم. او بزرگ بنى‏هاشم است. از محضرعلمى او افراد بسيارى كسب فيض كردند، از جمله، فرزندش «موسى‏ كاظم‏»، «يحيى بن سعيد انصارى‏»، «يزيد بن عبدالله‏»، «ابوحنيفه‏»، «ابان بن تغلب‏»، «ابن جريح‏»، «معاويه ‏بن‏ عمار»، «ابن اسحاق‏»، «سفيان‏»، «شبعه‏»، «مالك‏»،«اسماعيل بن جعفر»، «وهب بن خالد»، «حاتم بن اسماعيل‏»،«سليمان بن بلال‏»، «سفيان بن عينيه‏»، «حسن بن صالح‏»،«حسن بن عياش‏»، «زهيربن محمد»، «حفص بن غياث‏»، «زيد بن‏حسن‏»، «انماطى‏»، «سعيدبن سفيان اسلمى‏»، «عبدالله بن‏ميمون‏» «عبدالعزيزبن عمران زهرى‏»، عبدالعزيزدراورى‏»،«عبدالوهاب ثقفى‏»، «عثمان بن فرقد»، «محمدبن ثابت‏بنانى‏»، «محمدبن ميمون زعفرانى‏»، «مسلم زنجى‏»، «يحيى‏قطان‏»، «ابوعاصم نبيل‏» و... (21)
همو در كتاب «ميزان الاعتدال‏» مى‏نويسد:
جعفربن محمد يكى از امامان بزرگ است كه مقامى بس بزرگ دارد ونيكوكار و صادق است. (22)
ابن حجر هيتمى و امام صادق(ع)
شهاب الدين ابوالعباس، احمدبن بدرالدين شافعى، معروف به «ابن‏حجر هيتمى‏» (974909 ه .ق) در «صواعق المحرقه‏» درباره ‏ى‏ امام صادق(ع) مى‏نويسد:
مردم از آن حضرت دانش‏هاى بسيارى فرا گرفته‏اند. اين علوم ودانش‏ها توسط مسافران به همه ‏جا راه يافت و سرانجام آوازه‏ ى‏ جعفربن محمد در همه جا پيچيده شد. عالمان بزرگى مانند «يحيى‏بن سعيد»، «ابن جريج‏»، «مالك‏»، «سفيان ثورى‏»، «سفيان‏بن عينيه‏»، «ابوحنيفه‏»، «شعبه‏» و «ايوب سجستانى‏» از اوحديث نقل كرده‏اند. (23)
ميرعلى هندى و امام صادق(ع)
«ميرعلى‏ هندى‏» كه از علماى نامدار اهل‏ سنت است و در همين دوره ‏ى‏ معاصر مى‏زيست درباره ‏ى عظمت علمى و اخلاقى امام صادق(ع) مى‏گويد:
آراء و فتاواى دينى تنها نزد سادات و شخصيت‏ هاى فاطمى رنگ فلسفى ‏به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو رابرانگيخته بود و بحث‏ها و گفتگوهاى فلسفى در همه‏ى اجتماعات رواج‏يافته بود. شايسته‏ى ذكر است كه رهبرى اين حركت فكرى را حوزه ‏ى‏ علمى ‏اى كه در مدينه شكوفا شده بود، بر عهده داشت. ابن حوزه رانبيره‏ى على بن ‏ابى‏طالب(ع) به نام امام جعفر كه «صادق‏» لقب‏داشت، تاسيس كرده بود. او پژوهشگرى فعال ومتفكرى بزرگ بود وبا علوم آن عصر به خوبى آشنايى داشت و نخستين كسى بود كه مدارس ‏فلسفى اصلى را در اسلام تاسيس كرد.
در مجالس درس او تنها كسانى كه بعدها مذاهب فقهى را تاسيس‏كردند، شركت نمى‏كردند بلكه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست‏در آن حاضر مى‏شدند.
«حسن بصرى‏» موسس مكتب فلسفى «بصره‏» و «واصل بن عطا» موسس ‏مذهب «معتزله‏»، از شاگردان او بودند كه از زلال چشمه ‏ى دانش اوسيراب مى‏شدند. (24)

حسن عاشورى لنگرودى

____________________________________________________
1- شمس الدين ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏257; تاريخ‏الكبير، ج 2، ص‏199 و 198، ح‏2183.
2- سيراعلام النبلاء، ج‏6، ص 258; بحارالانوار، ج‏47، ص‏217.
3- شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص‏519، طبع قم، نشراسلامى.
4- سيراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏256.
5- ابن تيميه، التوسل و الوسيله، ص 52; جعفريان، حيات فكرى وسياسى امامان شيعه، ص‏327.
6- شيخ صدوق، امالى، ص‏143، ح‏3.
7- شهيد مطهرى، سيرى در سيره‏ى ائمه اطهار(ع)، ص‏149.
8- شرح الاخبار فى فضايل الائمه الاطهار، ج‏3، ص‏299، ح‏1203.
9- امالى صدوق، ص 435 و436، ح 2.
10 و 11- همان، ص‏343، ح‏16.
12- من لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص 188، ح‏569.
13- سوره نجم، آيه 32.
14- كلينى، كافى، ج 2، ص 287285.
15- رسائل جاحظ، ص‏106; حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، ص‏328.
16- سيراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏257.
17- الملل و النحل، ج 1، ص‏147; حيات فكرى و سياسى امامان‏شيعه، ص 330.
18- وفيات الاعيان، ج 1، ص‏327; سيره‏ى پيشوا، ص‏353; حيات فكرى‏و سياسى امامان شيعه، ص 330.
19- تقريب التهذيب، ص 68.
20- تهذيب التهذيب، ج 2، ص 104.
21- سيراعلام النبلاء، ج‏6، ص 255 و256.
22- لغت نامه دهخدا، ج‏9، ص‏130323.
23- الصواعق المحرقه، ص 201.
24- مختصر تاريخ العرب، ص‏193; سيره‏ى پيشوايان، ص 352.