در ميان خانواده امام رضا(ع)و در محافل شيعه از حضرت امام جواد(ع)به عنوان مولودى پرخير و بركت ياد مى شود; چنان كه صنعانى مى گويد: روزى در محضر امام رضا(ع)بودم. فرزندش ابوجعفر را كه خردسال بود. آوردند. امام فرمود: اين مولودى است كه براى شيعيان ما با بركت تر از او زاده نشده است.
شايد چنين تصور شود كه امام جواد(ع)ازامامان قبلى براى شيعيان بابركتتر بوده است. اين مطلب قابل قبول نيست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراين نشان مىدهد. تولد حضرت امام جواد(ع)در شرايطى صورت گرفت كه خير و ركت خاصى براى شيعيان به ارمغان آورد. عصر امام رضا(ع)مشكلات خاص خود را داشت و حضرت رضا(ع)در معرفى امام بعدى با مسايلى رو به رو گرديد كه در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از يك سو، پس از شهادت امام كاظم(ع)گروهى كه به «واقفيه» معروف شدند. بر اساس انگيزه هاى مادى، امامت امام رضا(ع)را منكر شدند و از سوى ديگر،امام رضا(ع)تا حدود چهل و هفت سالگى داراى فرزند پسر نشد. چون احاديث رسيده از پيامبر(ص)حاكى بود كه امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسين(ع)خواهند بود، فقدان فرزند براى امام رضا(ع)هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش رو به رو مى ساخت. واقفيان نيز اين موضوع را دستاويز قرار داده،امامت امام رضا(ع) را انكار مىكردند. اعتراض حسين بن قيام اىواسطى به امام هشتم(ع)در اين باره و پاسخ آن حضرت، بر درستىاين سخن گواهى مىدهد. ابن قياما كه از سران واقفيه بود. درنامه اى امام رضا(ع)را عقيم خواند و نوشت: چگونه ممكن است امام باشى در صورتى كه فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از كجا مىدانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بيش از چندروز نمى گذرد كه خداوند پسرى به من عطا مىفرمايد و اين پسر، حق را از باطل جدا مىكند.
خطر ديگرى كه در اين مقطع حساس شيعيان را تهديد مىكرد، قدرت گرفتن مذهب «معتزله» بود. مكتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حكومت وقت نيز از آنان پشتيبانى مىكرد. معتزليان دستورها و مطالب دينى را به عقل خود عرضه مىكردند. آنچه عقلشان صريحا تاييد مىكرد، مى پذيرفتند و بقيه را انكار مىكردند. چون نيل به مقام امامت امت در سنين خردسالى با عقل ظاهر بين آنان قابل توجيه نبود، پرسشهاى دشوار و پيچيده اى مطرح مىكردند تا به پندار خود آن حضرت را در ميدان رقابت علمى شكست دهند. البته امام جواد(ع)با پاسخ هاى قاطع از اين مناظره ها سربلند برون آمده، هرگونه ترديد در مورد امامت خود را از بينبرد و اصل امامت را تثبيت كرد. به همين خاطر، در زمان امام هادى(ع)اين موضوع مشكلى ايجاد نكرد; زيرا براى همه روشن شده بود كه در برخوردارى از اين منصب الهى، خردسالى تاثيرى ندارد.
عصر تهاجم عقيدتى
امام جواد(ع)با دو خليفه نيرنگ باز عباسى يعنى مامون و معتصم معاصر بود. به گواهى متون تاريخى مامون مكارترين و منافق ترين خلفاى عباسى است. او كسى است كه براى كسب پيروزى نهايى و قطعى بر انديشه شيعه،بسيار كوشيد. هدف نهائى مامون از تشكيل مجالس مناظره با امامان شيعه،شكست آنان و در نهايت سقوط مذهب تشيع بود. او ىخواست براى هميشه ستاره تشيع خاموش گردد و بزرگترين منبع و مصدر مشكلات وخطراتى كه مامون و ديگر حاكمان غاصب و ستمگر را تهديد مىكرد،از ميان برداشته شود. مامون به حميدبن مهران - كه در خواست مناظره با امام رضا(ع)كرد هبود.- گفت: نزد من هيچ چيز از كاهشمنزلت وى محبوب تر نيست.
او همچنين به سليمان مروزى گفت: به خاطر شناختى كه از قدرتعلمىات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع» مىفرستم وهدفى ندارم جز اين كه او را فقط در يك مورد محكوم كنى.
در چنين عصرى امام جواد(ع)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحراف ها، كجروى ها، مسامحه ها، توهين ها و ديگر حيله ها و مكرهاى خلفاى باطل ايستاد و از حقانيت دين دفاع كرد. اين مقاله نمونه هايى از قاطعيت و صلابت امام جواد(ع)در برابر دستگاه ستم وتزوير بنىعباس را گرد آورده است.
1- امام جواد(ع) و انتقام از قاتلان حضرت زهرا(س)
همه امامان شيعه در برابر ستمى كه در باره حضرت زهرا(س)انجام شد، حساس بودند و به مناسبت هاى مختلف خشم خود را از اين قضيه ابراز مىكردند. زكريابن آدم مىگويد: خدمت حضرت رضا(ع)نشسته بودم كه امام جواد(ع)را پيش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال كمتر بود. حضرت جواد(ع)دست هايش را بر زمين نهاد، سرش را به طرف آسمان بلند كرد و در فكرى عميق فرو رفت. امام رضا(ع)فرمود: جانم فدايت چرا در فكرى؟ امام جواد(ع) فرمود: به آنچه در باره مادرم زهرا(س)انجام شد، مى انديشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است كه اگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تكه تكه كنم وريشه شان را بركنم. در اين هنگام، امام رضا(ع)او را در آغوش كشيد، ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فدايت، بهراستى كه تو لايق امامتشيعه هستى.
2- خطبه كوبنده
شايعه انقطاع نسل امامت از امام رضا(ع)كه ساخته واقفيه بودتا آنجا پيش رفت كه به حد افترا رسيد و گفتند: چون رنگ چهرهامام جواد(ع)گندمگون است، فرزند امام رضا(ع)نيست و براى اين كهثابتشود او فرزند امام رضا(ع)استبايد او را نزد قيافه شناس ها ببريم. بدين ترتيب، باگستاخى، امام جواد(ع)را كه در آن وقت حدود دو سال داشت. نزد قيافه شناسها بردند. آنان به محض ديدنامام به سجده افتادند و خطاب به كسانى كه امام را آورده بودند،گفتند: واى برشما! چگونه اين كوكب درخشان و نور منير را برامثال ما عرضه مىكنيد؟! به خدا قسم، او از نسلى پاك و پاكيزه واز اصلاب طاهر و مطهر است. او از ذريه على بن ابىطالب(ع)و رسول الله(ص)است. او را ببريد و بر اين كار خود استغفار كنيد. دراين هنگام، امام جواد(ع)با فصاحتى بىنظير فرمود: ستايش مخصوصكسى است كه ما را از نور خودش و با دستخودش خلق كرد و از ميان خلقش ما را برگزيد و امين خود قرار داد. اى مردم! من محمدفرزند رضا و او فرزند كاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر واو فرزند زين العابدين و او فرزند حسين شهيد و او فرزند علىابنابىطالب: است. من پسر فاطمه(س)و محمد(ص) هستم. آيا در نسب چون منى شك كرده، بر من و پدرم افترا مىبنديد و مرا به قيافه شناسان عرضه مىكنيد؟! به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسب قيافه شناسها را از خود شما و آنها بهتر مىدانم. من ظاهر وباطن همه را مىدانم و نيز مىدانم چه آيندهاى درانتظار شما وآنها است. اين علمى است كه از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمينبه مارسيده است. وقتى اين خبر به امام رضا(ع)رسيد، فرمود: مانند اين قضيه در زمان رسول خدا(ص)نيز تكرار شد. وقتى ماريه قبطيه حضرت ابراهيم(ع) را به دنيا آورد، عدهاى به او تهمت زدند وگفتند: اين پسر به رسول الله شبيه نيست. در نهايت پيامبراكرم(ص)حضرت على(ع)را مامور پىگيرى قضيه كرده، فتنه سازان رارسوا ساخت و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نيامرزد. وقتى آن دو از پيامبر(ص) تقاضاى استغفار كردند، آيه 80 سوره توبه نازل شد:(و ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم .
آنگاه امام رضا(ع)ادامه داد: سپاس خداى را كه در من و پسرماسوهاى مانند پيامبر و پسرش قرار داد.
3- مبارزه با حديثسازان
پس از آن كه مامون دخترش را به امام جواد(ع)تزويج كرد، درمجلسى كه مامون و بسيارى ديگر از جمله فقهاى دربارى ماننديحيىابناكثم حضور داشتند، يحيى به امام عرض كرد: روايتشدهجبرئيل حضور پيامبر(ص)رسيد و گفت: يا محمد! خدا به شما سلاممىرساند و مىگويد: من از ابوبكر راضىام; از او بپرس آيا او هماز من راضى است؟ البته علامه امينى در جلد پنجم كتاب الغديراين حديث را دروغ و از احاديث مجعول محمد بن بابشاد دانستهاست. امام فرمود: كسى كه اين خبر را نقل مىكند بايد خبر ديگرىكه پيامبر اسلام(ص)در حجهالوداع بيان كرد، از نظر دور ندارد. پيامبر فرمود: «كسانى كه بر من دروغ مىبندند، بسيار شدهاند وبعد از من نيز بسيار خواهند بود. هركس به عمد بر من دروغ بندد، جايگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حديثى از من براى شما نقل شد، آن را به كتاب خدا وسنت من عرضه كنيد. آنچه با كتاب خدا و سنت من موافق بود، بگيريد و آنچه مخالفكتاب خدا و سنتبود، رها كنيد» . اين روايتبا كتاب خداسازگارى ندارد; زيرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفريديم و مىدانيم در دلش چه مىگذرد و ما ازرگ گردن به او نزديكتريم» . آيا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر برخدا پوشيده بود تا آن را از پيامبر(ص)بپرسد؟
يحيى گفت: روايتشده كه ابوبكر وعمر در زمين مانند جبرئيل وميكائيل در آسمانند. حضرت فرمود: دراين حديث نيز بايد دقتشود،چرا كه جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرب خدايند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظهاى از دايره اطاعتخدا خارج نشدهاند;ولى ابوبكر و عمر مشرك بودهاند. البته آنها پس از ظهور اسلاممسلمان شدهاند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستىسپرى كردند. بنابراين، محال استخدا آن دو را به جبرئيل وميكائيل تشبيه كند.
يحيى روايت ديگرى مطرح كرد كه ابوبكر و عمر دو سرور پيراناهلبهشتند. امام فرمود: اين روايت نيز از جعليات بنىاميه است ودرست نيست; زيرا بهشتيان همگى جوانند و پيرى در ميان آنان وجودندارد. اين حديث را بنىاميه در مقابل حديثى از پيامبر(ص)درمورد امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) كه فرمود: «حسن وحسين دو سرور جوانان بهشتشمرده مىشوند.» جعل كردهاند.
يحيى گفت: روايتشده كه پيامبر(ص)فرمود: اگر من به پيامبرىمبعوث نمىشدم، حتما عمر مبعوث مىشد. امام فرمود: كتاب خدا ازاين حديث راستتر است; زيرا فرموده است: «اى پيامبر! به خاطربياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم. » از اين آيهصريحا برمىآيد كه خداوند از پيامبران پيمان گرفته است. در اينصورت، چگونه ممكن است پيمان خود را تبديل كند. علاوه بر اين،هيچ يك از پيامبران به قدر يك چشم برهم زدن به خدا شركنورزيدهاند. چگونه خدا كسى را به پيامبرى مبعوث مىكند كه بيشترعمر خود را با شرك سپرى كرده است; و نيز پيامبر فرمود: «من درحالى پيامبر شدم كه آدم بين روح و جسد قرار داشت.»
4- مبارزه با لهو و لعب
مامون هنگام تزويج دخترش، مجلسى ترتيب داد و از مطرب وآوازخوانى به نام (مخارق) دعوت كرد تا امام را بيازارد. مخارقبه مامون گفت: اگر ابوجعفر كمترين علاقهاى به امور دنيوى داشتهباشد، مقصود تو را تامين مىكنم. پس در برابر امام جواد(ع)نشستو با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى كرد. امام بهاو و اطرافيانش هيچ توجه نكرد. بعد از مدتى سكوت سربرداشت و بهمخارق فرمود: از خدا بترس اى ريش دراز! در اين لحظه، ناگهانعود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلجشد. وقتى مامون سببفلجشدن دست را از او پرسيد، گفت: زمانى كه ابوجعفر(ع)فريادبركشيد، چنان هراسان شدم كه هرگز به حالت عادى باز نمىگردم.
5- قضاوت امام و شكست فقهاى دربارى
زرقان محدث مىگويد: روزى ابنابى داوود را ديدم درحالى كه بهشدت افسرده و غمگين بود، از مجلس معتصم باز مىگشت. علت را جوياشدم، گفت: امروز آرزو كردم كاش بيستسال پيش مرده بودم. پرسيدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر جواد در مجلسمعتصم برسرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف كرد و از معتصم خواست تابا اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه همه فقها راگردآورد. امام جواد را نيز دعوت كرد و از ما در مورد قطع دستدزد و حدود آن پرسيد. من گفتم: بايد از مچ دست قطع شود، بهدليل آيه تيمم كه مىگويد: (فامسحوا بوجوهكم و ايديكم.
گروهى از فقها در اين نظر با من موافق و عدهاى ديگر مخالفتكردند و گفتند: بايد از آرنج قطع شود، به دليل آيه وضو كهمىگويد:(فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق .
آنگاه معتصم رو به محمد بن على(ع)كرد و پرسيد: نظر شما دراين مساله چيست؟
امام فرمود: اينهادر اشتباهند. فقط بايد انگشتان دزد قطعشود، به دليل اين كه پيامبر(ص)فرمود: «سجده بر هفت عضو بدنتحقق مىپذيرد: صورت، دوكف دست، دوسرزانو، دوانگشتبزرگ پا. بنابراين، اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستى براى اونمىماند تا سجده كند. خداوند مىفرمايد:(وان المساجد لله)يعنىاعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطعنمىشود. مععصم نيز جواب امام را پذيرفت و دستور داد انگشتاندزد را قطع كردند. در اين لحظه من(ابن ابىداوود)از شدت ناراحتىآرزوى مرگ كردم.
6- حكم محارب
در زمان معتصم برخى از راههاى مواصلاتى، بويژه راه خانه خدا،نا امن شده بود و عدهاى راهزن نزديك شهر خانقين براى كاروانهامزاحمت ايجاد مىكردند. خليفه به حاكم محل دستور داد تا راهزنانرا دستگير و مجازات كند. حاكم آنان را دستگير كرد و منتظر ابلاغحكم از سوى خليفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواستحكم كرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله ويسعون فىالارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم وارجلهم من خلاف اوينفوا منالارض)استناد كردند و گفتند: هركدام ازاين مجازاتها اجرا شود، حاكم اختيار دارد. امام جواد(ع)فرمود: اين فتوا غلط است و در اين زمينه بايد بيشتر دقت كرد; زيرا اينافراد يا فقط راه را ناامن كرده، كسى را نكشتهاند و مال كسى رانبردهاند، در اين صورت فقط زندانى مىشوند و اين همان تبعيداست; ولى اگر هم راهها را نا امن كردهاند و هم كسى را كشتهاند;بايد به قتل برسند، و اگر علاوه بر اين دو مورد، اموال را نيزغارت كردهاند، بايد دست و پاى آنان به صورت عكس قطع گردد و سپسبه دار آويخته شوند.
7- مرگ فتنهگران منافق
ابوالسمهرى و ابن ابىالزرقا داراى انديشههاى باطل بودند، ولىآن را آشكار نمىساختند. آنها خود را به امام و ياران امامنزديك كرده، از اين موقعيتسوء استفاده مىكردند. اسحاق انبارىمىگويد: روزى امام جواد(ع)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابىالزرقا گمان مىكنند مبلغ ما هستند، شاهدباشيد من از آنان بيزارم; زيرا آنان فتنهگرو ملعونند. اىاسحاق! مرا از شرآنان راحت كن. گفتم: فدايتشوم. آيا كشتن آنانجايز است؟ فرمود: آنان فتنه مىكنند و گناه آن را به من ودوستانم نسبت مىدهند. قتل آنان واجب است. اگر مىخواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشكارا آنان را نكش; زيرا در اين صورت بايدپيش داوران ستم پيشه شاهد بياورى و در نهايت تو را خواهند كشت. من نمىخواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بين برود. اين كار راپنهانى انجام بده. محمدبن عيسى مىگويد: بعد از اين قضيه، ديدماسحاق هميشه منتظر فرصتى است تا اين دو را به سزاى اعمالشانبرساند.
8- قاطعيت امام در طرد افراد ناصالح
يكى از خطراتى كه هميشه بزرگان و رهبران يك مذهب يا كشور راتهديد مىكند، وجود اطرافيان ناصالح است كه به خاطر اغراضانحرافى، مادى يا اعتقادى پيرامون بزرگان را گرفته، بين آنان ومردم فاصله ايجاد مىكنند و معمولا راههاى ارتباطى آنان را بامردم قطع مىكنند. اگر بزرگان مواظب اين گونه افراد نباشند، چهبسا زيانهاى جبران ناپذيرى به بار خواهد آمدكه جبران آن مشكلاست. در زمان امام جواد(ع)نيز اين گونه افراد با سوء استفاده ازكمى سن امام، به خيال خود فكر مىكردند مىتوانند بر امور اماممسلط شوند و هر طور كه خواستند، عمل كنند. امام اين خطر رااحساس كرد و بىهيچ اغماضى آنان را طرد كرد. ابوالعمر، جعفر بنواقد و هاشم بن ابىهاشم در شمار اين افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت كند; زيرا به اسم ما ازمردم اخاذى مىكنند و ما را وسيله دنياى خود قرار دادهاند.
9- نهى از اظهار نظر در امور دينى
كسانى مىتوانند در امور دينى اظهار نظر كنند كه در اين كارخبره باشند. اگر سيره معصومان: را ملاحظه كنيم، احاديثبسيارىدر نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى كممايه در امور دينىمىيابيم. بعد از شهادت امام رضا(ع)، وضعيتشيعيان مقدارىمتزلزل گرديد; به حدى كه برخى از بزرگان مانند يونس بنعبدالرحمان نيز دچار لغزش شدند. در تاريخ آمده است: عدهاى ازبزرگان شيعه مانند ريان بن صلت، صفوان بن يحيى، يونس بنعبدالرحمان و ديگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغدادگردآمدند و در سوگ امام رضا(ع) به گريه و زارى پرداختند. يونسبه آنان گفت: از گريه دستبرداريد. براى امر امامت چارهاىبينديشيد و ببينيد تا اين كودك(امام جواد(ع» بزرگ شود، چه كسىعهدهدار امامتشيعه گردد و ما مسايل خود را از چه كسى بپرسيم. در اين هنگام، ريان بن صلتبرخاست و گلوى يونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقيدهات در مورد امامت استوار نيستى; زيرا اگرامر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بين طفل يك روزه و پيرمردصدساله نيست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شيعه براى انجاممراسم حج و ديدار با امام جواد(ع)عازم مدينه شدند. آنها هنگامورود به مدينه به خانه امام صادق(ع) كه در آن هنگام خالى ازسكنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(ع)(عبدالله بنموسى)وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبداللهپسر رسول خدااست و هركس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مىخواستزمينه جانشينى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(ع) فراهمسازد. چند نفر از حاضران مسايلى را پرسيدند، ولى عبداللهپاسخهاى نادرست داد. شيعيان غمگين و ناراحتشدند و تصميمگرفتند. مدينه را ترك كنند. در اين هنگام، امام جواد(ع) واردشد، به پرسشهاى شيعيان پاسخهاى درست و قانع كننده داد و خطاببه عمويش فرمود: عمو! از خدا بترس; چرا با اين كه در ميان امت داناتر از تووجود دارد، اظهار نظر مىكنى؟ در قيامت چه جوابى خواهى داشت؟
10- شخص منحرف نبايد امام جماعتشود
نماز جماعتيكى از ميدانهاى بزرگ نمايش قدرت و اتحادمسلمانان است كه بر اقامه آن تاكيد فراوان گرديده است. درنماز جماعتيكى از مسايل بسيار مهم، شرايط امام جماعت است. امام جماعتبايد از نظر فكرى و عقيدتى سالم باشد. امامجواد(ع)در اين زمينه خطاب به شيعيان فرمود: به كسى كه در موردخداوند قايل به تجسيم است و اعتقاداتش درست نيست، زكات ندهيد وپشتسرش نماز نخوانيد. و نيز فرمود: پشتسر كسى كه به دينشاطمينان نداريد و نيز درباره ولايت و دوستى او باما مشكوكهستيد، نماز نخوانيد. ونيز فرمود: به گروه واقفيه اقتدا نكنيد.
11- تشكيلات امام(ع)در برابر خليفه
على بن مهزيار، وكيل امام، مىگويد: در سال 220 از نظراقتصادى فشار زيادى به شيعيان وارد گرديد و حكومت اموال بسيارىاز آنان را به عنوان ماليات مصادره كرد. در آن سال، من نامهاىبه امام نوشتم و اين مشكلات را بيان كردم. امام درجواب فرمود: چون سلطان به شماستم كرده است و شيعيان تحت فشار قرار دارند،امسال من خمس را فقط در طلا و نقرهاى كه سال بر آن گذشتهاست. واجب كردم. ديگر وسايل زندگى مانند حيوانات، ظروف،سودساليانه، باغها و كالاها خمس ندارد. اين تخفيف از ناحيه منبه شيعيان است تا فشار دستگاه حاكم آنان را مستاصل نكند.
12- افراط و تفريط، ممنوع
خطر انحراف فكرى هميشه جوامع را تهديد مىكند. گروهى در بارهمسايل اعتقادى راه افراط پيش مىگيرند و عدهاى راه تفريط.
پيامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، ميزان و ملاك عقيده صحيحرا معرفى فرمود و كتاب و عترت را ملاك مصونيت از انحراف شمرد. متاسفانه در بين مسلمانان و شيعيان هميشه عدهاى گرفتار افراطو دستهاى درگير تفريط بودند. محمدبن سنان از كسانى است كه درمحبت اهلبيت: زياده روى مىكرد. به همين جهتبرخى از علماىرجال، او را به غلو متهم مىكنند. او مىگويد: روزى خدمت امام جواد(ع)نشسته بودم و مسايلى ازجمله اختلافات شيعيان را مطرح مى كردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچيز نورمحمد(ص)و على(ع)و فاطمه(س)را خلق كرد; سپس اشيا و موجودات ديگررا آفريده، طاعت اهلبيت: را برآنان واجب كرد وامور آنها را دراختيار اهلبيت: قرار داد. بنابراين، فقط اهلبيت: حق دارند چيزىرا حلال و چيزى را حرام كنند و حلال و حرام آنان نيز به ارادهخداوند و با اجازه او است. اى محمد! دين همين است. كسانى كهجلوتر بروند، انحراف و كج رفتهاند و كسانى كه عقب بمانند،پايمال و ضايع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهلبيت: است و تو نيز بايد همين راهرا طى كنى.
شمس الله صفرلكى
_______________________________________________
ماهنامه كوثر شماره 36
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا