سیدعلی اصغر موسوی
لالا، لالا، لالایی
دردی که درمان ندارد؛ اندوه پنهان ندارد
یادت علی جان، علی جان داغ است و پایان ندارد ...
تبسّم کن! همه منتظر سپیدهاند؛ سپیدهای که تصویر اولین شفق را در کنار گلهای نسترن خواهد آویخت.
تبسّم کن، علی جان! مبادا شام غریبان از راه برسد و تا ابد، گلِ تبسّم بر لبانت بخشکد.
... و آن همیشه نامرد، دست به کمان میبرد؛ نبض آسمان از تپش باز میماند، تمام نگاهها میخشکند و انگشتهای خونین، گرمای عاطفه را حس میکنند.
اینک گاه پرواز است؛ «پرواز خون»، در سینهی لاجوردی آسمان، تبخیر خونین شبنم در معراجی پر از عشق. آه! چقدر سنگین است اندوهان داغ تو، علی جان!
مثل شاخه گلی که در توفان پژمرده میشود، سر در آغوش پدر ـ امّا همچنان متبسّم و خندان ـ با پدر وداع میکند و شهادت، بوسه بر حنجرهی گلگونش میزند.
هستی، اختیار از دست میدهد. خروشی عظیم در عرش به راه میافتد و حضرت جبرییل علیهالسلام ، قنداقهی خونین را در آغوش فشرده، مینالد:
این گلِ حسّاس، علیاصغر است *** غنچهی احساس، علیاصغر است
آنکه برایش به شهادت رسید *** حضرت عباس، علیاصغر است
تربتی کوچک امّا به اندازهی تمام غربتها و داغها، در دل صحرا پدید میآید و نام شهیدی دیگر از آل اللّه، به شاخهی طوبی آویخته میشود.
اَلسلام علیک یا علی بن الحسین الاصغر علیهالسلام ، بِاَبی اَنْتَ و اُمّی و نفسی ...
درود بر تو و بلند آزادگیات! *** درود بر تو و عظمت بیپایانت!
درود بر تو و گهوارهی خالیات! *** درود بر تو و قنداقهی خونینت!
درود بر تو و حنجرهی گلگونت! *** درود بر تو و تربت آسمانیات!
مولاجان، ای باب الحوایج کربلا! *** از ما دستگیری کن که درماندگانیم ...
آب و آیینه گریه خواهد کرد، *** صبح آدینه گریه خواهد کرد
دل به هر سینه گریه خواهد کرد *** تا قیامت به یاد تو مولا!
متن ادبی «پرواز خون»
- بازدید: 2483