متن ادبی «پرواز خون»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

سیدعلی‏ اصغر موسوی
لالا، لالا، لالایی
دردی که درمان ندارد؛ اندوه پنهان ندارد
یادت علی جان، علی جان داغ است و پایان ندارد ...
تبسّم کن! همه منتظر سپیده‏اند؛ سپیده‏ای که تصویر اولین شفق را در کنار گل‏های نسترن خواهد آویخت.
تبسّم کن، علی جان! مبادا شام غریبان از راه برسد و تا ابد، گلِ تبسّم بر لبانت بخشکد.
... و آن همیشه نامرد، دست به کمان می‏برد؛ نبض آسمان از تپش باز می‏ماند، تمام نگاه‏ها می‏خشکند و انگشت‏های خونین، گرمای عاطفه را حس می‏کنند.
اینک گاه پرواز است؛ «پرواز خون»، در سینه‏ی لاجوردی آسمان، تبخیر خونین شبنم در معراجی پر از عشق. آه! چقدر سنگین است اندوهان داغ تو، علی جان!
مثل شاخه گلی که در توفان پژمرده می‏شود، سر در آغوش پدر ـ امّا همچنان متبسّم و خندان ـ با پدر وداع می‏کند و شهادت، بوسه بر حنجره‏ی گلگونش می‏زند.
هستی، اختیار از دست می‏دهد. خروشی عظیم در عرش به راه می‏افتد و حضرت جبرییل علیه‏السلام ، قنداقه‏ی خونین را در آغوش فشرده، می‏نالد:
این گلِ حسّاس، علی‏اصغر است ***  غنچه‏ی احساس، علی‏اصغر است
آن‏که برایش به شهادت رسید  ***  حضرت عباس، علی‏اصغر است
تربتی کوچک امّا به اندازه‏ی تمام غربت‏ها و داغ‏ها، در دل صحرا پدید می‏آید و نام شهیدی دیگر از آل اللّه‏، به شاخه‏ی طوبی آویخته می‏شود.
اَلسلام علیک یا علی بن الحسین الاصغر علیه‏السلام ، بِاَبی اَنْتَ و اُمّی و نفسی ...
درود بر تو و بلند آزادگی‏ات!   ***   درود بر تو و عظمت بی‏پایانت!
درود بر تو و گهواره‏ی خالی‏ات!   ***   درود بر تو و قنداقه‏ی خونینت!
درود بر تو و حنجره‏ی گلگونت!   ***   درود بر تو و تربت آسمانی‏ات!
مولاجان، ای باب الحوایج کربلا! ***    از ما دستگیری کن که درماندگانیم ...
آب و آیینه گریه خواهد کرد، ***   صبح آدینه گریه خواهد کرد
دل به هر سینه گریه خواهد کرد   ***  تا قیامت به یاد تو مولا!