روح اللّه شمشیری
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایتهایی که تاب باز گفتنشان را ندارد. بغضها روی هم جمع شده است و به یکباره میخواهد فوران
کند؛ آن هم در میان خرابهای در یک شهر بزرگ که مردمانش یک روز تمام را بر آنان سنگ زدهاند و بر غم کاروان افزودهاند و اینک رفتهاند تا آسوده بخوابند؛ آسودگیشان را صدای گریه
کودکی سه ساله برهم میزند. سه سال بیشتر ندارد، اما صدای گریهاش، خواب آسوده یک شهر را برهم میزند... و چقدر زود صدایش خاموش شد!
متن ادبی «چقدر زود... !»
- بازدید: 3992