احتجاج قریش با پیغمبر

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

مشرکین مکه که از این آزارها و شکنجه‏ ها نیز چندان نتیجه‏اى نگرفتند مجددا به سراغ خود پیغمبر اسلام رفته و خواستند به وسیله محاجه و گفتگو آن بزرگوار رامتقاعد سازند،ابن هشام و دیگران نوشته‏اند:روزى پس از آنکه خورشید غروب کرد سران قریش مانند عتبة بن ربیعه،ابو سفیان،نضر بن حارث،ابو البخترى(برادر ابو جهل)اسود بن مطلب،ولید بن مغیره،ابو جهل،عاص بن وائل و گروه دیگرى در پشت خانه کعبه گرد هم جمع شده گفتند:خوب است کسى را به نزد محمد بفرستید و او را بدینجا احضار کنید تا با او گفتگو کنیم و بدین منظور کسى را فرستاده و پیغام دادند:
بزرگان قبیله تو در اینجا اجتماع کرده تا با تو سخن بگویند پس نزد ایشان بیا و گفتارشان را بشنو،رسول خدا(ص)که این پیغام را شنید گمان کرد آنها دست از مخالفت خود برداشته و فکر تازه‏اى به نظرشان رسیده از این رو با شتاب خود را به انجمن مزبور رسانده و در کنارشان نشست،آنها رو بدان حضرت کرده گفتند:
اى محمد ما تو را بدینجا احضار کردیم تا راه عذر را بر تو ببندیم،چون به خدا سوگند ما کسى را سراغ نداریم که رفتارش با قوم خود مانند رفتار تو نسبت به ما باشد!پدران ما را دشنام مى‏دهى!از دین و آیین ما عیبجویى مى‏کنى!به خدایان ما ناسزا مى‏گویى!بزرگان و خردمندان ما را به سفاهت و نادانى نسبت مى‏دهى!میان مردم اختلاف و جدایى افکنده‏اى!و خلاصه آنچه کار ناشایست بوده انجام داده‏ اى!آیا منظورت از اینکارها چیست؟اگر این کارها را به منظور پیدا کردن مال و ثروت انجام مى‏دهى ما حاضریم آنقدر مال و ثروت در اختیار تو بگذاریم که ثروتمندترین ما گردى،و اگر به دنبال شخصیت و ریاستى هستى،ما بى آنکه این سخنان را بگویى حاضریم تو را به ریاست خود انتخاب کنیم،و اگر طالب سلطنت و مقامى هستى ما تو را سلطان خویش گردانیم،و اگر جن زده و مصروع شده‏اى ما اقدام به مداواى تو کنیم تا بهبودى یابى؟
رسول خدا(ص)که سخنان آنها را شنید در پاسخشان فرمود:اینها نیست که شما خیال کرده‏اید،نه آمده‏ام که مال و ثروتى جمع کنم،و نه مى‏خواهم شخصیت و مقامى در شما کسب کنم،و نه هواى سلطنت در سر دارم،بلکه خداى تعالى مرا به رسالت به سوى شما فرستاده و کتابى بر من نازل کرده و به من دستور داده تا شما را از عذاب او بیم دهم و به فرمانبردارى و پاداش نیک او بشارت دهم،من نیز بدین کاراقدام کرده و رسالت خویش را به شما ابلاغ کردم،پس اگر پذیرفتید بهره دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد،و اگر نپذیرفتید من در برابر شما صبر مى‏کنم تا خدا میان من و شما حکم کند...
گفتند:اى محمد حال که هیچ کدام از پیشنهادهاى ما را نپذیرفتى،پس تو مى‏دانى که در میان شهرها جایى تنگتر و بى آب و علف‏تر از شهر ما نیست و مردمى تنگدست‏تر از ما نیست اینک از خدایى که تو را به رسالت برانگیخته و مبعوث کرده درخواست کن تا این کوهها را از اطراف شهر ما دور سازد و زمین را مسطح کند و مانند سرزمین شام و عراق چشمه‏ ها و نهرها در آن جارى سازد،و پدران گذشته ما و بخصوص قصى بن کلاب را که مرد بزرگ و راستگویى بود زنده کند تا ما از آنها درباره صحت ادعاى تو پرسش کنیم!و اگر این کار را انجام دادى ما مى‏دانیم که تو راست مى‏گویى و به رسالت برانگیخته شده‏ اى.
رسول خدا(ص)گوش فرا داد تا چون سخن آنها به پایان رسید لب گشوده فرمود:من برانگیخته نشده‏ام تا آنچه را شما مى‏گویید انجام دهم،بلکه من مأمورم تا آنچه را خدا به من دستور داده به شما ابلاغ کنم،پس اگر پذیرفتید در دنیا و آخرت بهره‏مند خواهید شد و گرنه صبر مى‏کنم تا خدا میان من و شما حکم کند.
گفتند:پس از خداى خود بخواه تا فرشته‏اى همراه تو بفرستد که گفته‏ هایت را تصدیق کند و ما را از تو باز دارد،و از وى بخواه تا باغها و قصرها و گنجهایى از طلا و نقره براى تو آماده سازد که از تلاش روزى،خاطرت آسوده شود و همانند ما به خاطر امرار معاش تلاش و کوشش نکنى!
چون همان پاسخ را از رسول خدا(ص)شنیدند ادامه داده و گفتند:
پس پاره‏هایى از آسمان را بر ما فرود آر،و چنانکه تو مى‏پندارى اگر خدا بخواهد مى‏تواند این کار را بکند و اگر انجام ندادى ما بتو ایمان نخواهیم آورد،حضرت فرمود:این کار با خداست اگر بخواهد انجام خواهد داد...و به دنبال آن سخنان و درخواستهاى بیهوده،کم‏کم زبان به ریشخند و مسخره گشوده و زبان جسارت باز کرده و عقاید باطنى خود را اظهار داشتند و به دنبال آن ماجرا بود که یکى گفت:مافرشتگان را که دختران خدا هستند مى‏پرستیم!
دیگرى گفت:ما به تو ایمان نخواهیم آورد تا خدا و فرشتگان را آشکارا براى ما بیاورى!
سخن قریش که به اینجا رسید رسول خدا(ص)از جا برخاست،در این وقت عبد الله بن ابى امیه که عمه زاده آن حضرت و فرزند عاتکه دختر عبد المطلب بود به دنبال او برخاسته گفت:اى محمد این جماعت پیشنهادهایى به تو کردند که هیچ کدام را نپذیرفتى آن گاه براى آنکه منزلت و مقام تو را نزد خدا بدانند درخواستهایى کردند که آنها را هم انجام ندادى و باز از تو خواستند از خدا براى خودت چیزى بخواهى که برترى تو بر آنها معلوم گردد آن را هم انجام ندادى و به دنبال همه اینها گفتند:پس از خدا بخواه تا عذابى که ایشان را از آن بیم مى‏دادى بر آنها فرود آید این کار را هم نکردى...به خدا من هرگز به تو ایمان نخواهم آورد تا آنکه نردبانى بگذارى و به آسمان بالا روى سپس با چهار فرشته از آسمان بازگردى و آن فرشتگان گواهى دهند که تو راست مى‏گویى و به خدا اگر این کار را هم انجام دهى گمان ندارم که به تو ایمان آورم. (11)
رسول خدا(ص)از آنچه دیده و شنیده بود با خاطرى افسرده و دلى غمگین به خانه بازگشت و به دنبال مراجعت آن حضرت ابو جهل که فرصتى به دست آورده بود رو به حاضران مجلس کرده گفت:اى گروه قریش به خوبى مشاهده کردید که محمد چگونه در کارهاى خود و عیبجویى از ما و پدرانمان پافشارى دارد و دست بر نمى‏دارد اینک من با خودم عهد مى‏کنم که فردا سنگ بسیار بزرگى را بردارم و چون محمد براى نماز به مسجد آمد من در جایگاه او بایستم و چون به سجده رفت آن سنگ را روى سر او بیندازم،آیا اگر من این کار را کردم شما در برابر بنى هاشم از من دفاع خواهید کرد و مرا تنها نخواهید گذارد؟
همگى گفتند:نه به خدا ما تو را تنها نخواهیم گذارد و حتما این کار را انجام ده!فرداى آن روز ابو جهل بر طبق تصمیم خود سنگ بسیار بزرگى را برداشته و همانجا آمد و بنشست،رسول خدا(ص)نیز طبق معمول براى نماز به مسجد آمد و ما بین رکن یمانى و حجر الاسود رو به خانه کعبه ایستاد بدانسان که رو به روى بیت المقدس قرار مى‏گرفت و شروع به خواندن نماز کرد و چون به سجده رفت ابو جهل رنگش پریده بى آنکه سنگ را از دست خود رها کند با سرعت به عقب بازگشت و سنگ را به کنارى انداخت،قریش پیش آمده و سبب وحشت و بازگشتن او را پرسیدند؟
پاسخ داد:من همان گونه که به شما گفته بودم نزدیک رفتم تا سنگ را بر سر محمد بیندازم ولى همین که نزدیک او شدم شتر نرى را دیدم غرش کنان به من حمله ور شد و به خدا سوگند تاکنون شترى به این بزرگى و وحشتناکى ندیده و چیزى نمانده بود که شتر مزبور مرا در دهان خود گیرد.
نضر بن حارث (12) که یکى از شیاطین قریش و از دشمنان پیغمبر بود وقتى این سخن را از ابو جهل شنید از جاى برخاست و گفت:اى گروه قریش به خدا سوگند ماجرایى پیش آمده که راههاى چاره در آن مسدود گشته است!این محمد است که از کودکى در میان شما زندگى کرده و رفتار او از هر جهت مورد رضایت شما بود،از همه راستگوتر و از همگى امانتدارتر بود،همین که موى صورتش متمایل به سفیدى گشت و این دین و آیین را براى شما آورد گفتید:او ساحر است در صورتى که به خوبى مى‏دانید که او ساحر و جادوگر نیست زیرا ساحران و کار آنها را ما دیده‏ایم سپس گفتید :کاهن است با اینکه ما کاهنان و گفتارشان را شنیده‏ایم،آن گاه گفتید:شاعر است با اینکه به خدا سوگند مى‏دانید شاعر هم نیست،زیرا ما انواع و اقسام شعر را دیده‏ایم،پس از همه اینها گفتید:دیوانه است ولى به خدا سوگند دیوانه هم نیست و حالات دیوانگان هیچ یک در او دیده نمى‏شود،اى گروه قریش اکنون بدقت در کار خود نظر کنید و از روى عقل و تأمل رفتار کنید که براستى ماجراى بزرگى براى شما پیش آمده است!

- پینوشتها -

11.جالب اینجا است که همین عبد الله بن ابى امیه در سالهاى آخر هجرت پیش از فتح مکه مسلمان شد و به رسول خدا(ص)ایمان آورد،و گویا این سخنان را فراموش کرده بود.
12.نضر بن حارث کسى است که به گفته پاره‏اى از مفسران چند آیه از قرآن کریمـمانند آیه 93 از سوره انعام و آیه 13 از سوره مطففین و آیات دیگرىـدر مذمت او نازل شده،و او همان کسى است که در اثر مسافرتهایى که به حیره و شهرهاى ایران کرده بود و داستانهاى رستم و اسفندیار را شنیده بود هرگاه پیغمبر(ص)در جایى مى‏نشست و داستان عذابهاى قوم عاد و ثمود و سایر ملتهاى گذشته را بیان مى‏فرمود پس از رفتن آن حضرت مى‏آمد و به جاى او مى‏نشست و مى‏گفت:به خدا داستانهایى که من مى‏گویم بهتر از قصه‏هایى است که محمد براى شما مى‏گوید و سپس داستانهایى از رستم و اسفندیار مى‏گفت و به دنبال آن اظهار مى‏کرد:آیا محمد چگونه از من بهتر داستان سرایى مى‏کند،و هم او بود که مى‏گفت:بزودى من نیز مانند آنچه خدا نازل کرده نازل خواهم کرد!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page