داستانى جالب در این باره

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

و آن داستانى است که از زهرى نقل کرده گوید:شبى ابو سفیان و ابو جهل و اخنس بن شریق بدون اطلاع همدیگر از خانه بیرون آمده و در اطراف خانه رسول خدا(ص)هر یک در گوشه‏اى پنهان شدند تا به قرآنى که آن حضرت در نماز شب مى‏خواند گوش دهند و هیچ کدام از جاى یکدیگر خبر نداشتند.آن سه تا هنگام طلوع فجر در جاى خود بودند و سپس از جاى برخاسته به سوى خانه‏ هاى خویش روان شدند و اتفاقا به هم برخوردند و چون از حال همدیگر باخبر و مطلع شدند زبان به مذمت و سرزنش یکدیگر گشوده گفتند:از این پس به چنین کارى دست نزنید که اگر سفیهان و جهال از کار شما آگاه شوند خیالهاى دیگرى درباره‏تان خواهند کرد و این کار موجب شهرت و عظمت محمد خواهد شد.
اما جذبه کلام خدا و عشق شنیدن آیات کریمه قرآنى شب دیگر نیز هر سه را به اطراف خانه رسول خدا(ص)کشانید و همانند شب پیش هر سه نفر خود را به پشت دیوار خانه آن حضرت رسانده و تا سپیده دم براى شنیدن آیات شیواى قرآنى در آنجا ماندند و سپس پراکنده شدند و از باب تصادف دوباره در راه به هم برخوردند و همان سخنان روز گذشته را تکرار کردند،شب سوم نیز همین ماجرا بدون کم و زیاد تکرار شد ولى این بار با یکدیگر پیمان محکم بستند که دیگر از آن پس چنان کارى نکنند.
اخنس بن شریق پس از اینکه روز سوم به خانه رفت و قدرى از روز برآمد عصاى خود را برداشته بر در منزل ابو سفیان رفت و بدو گفت:اى ابا حنظله رأى تو درباره آنچه از محمد شنیدى چیست؟ابو سفیان گفت:به خدا برخى از آنچه را شنیدم فهمیدم و مقصودش را دانستم ولى معناى قسمتهاى دیگر را نفهمیدم و ندانستم مقصود از آنها چیست!اخنس بن شریق گفت:به خدا من نیز مانند تو بودم.
سپس به در خانه ابو جهل رفت و از وى پرسید:نظر تو درباره آنچه از محمد شنیدى چیست؟ابو جهل با ناراحتى گفت:مگر چه شنیدم!راست مطلب این است که ما و فرزندان عبد مناف براى رسیدن به شرف و بزرگى و سیادت مانند دو اسب که به میدان مسابقه مى‏روند مى‏خواستیم از یکدیگر سبقت و پیشى گیریم و به همین منظور ایشان براى حاجیان و دیگر مردم،خوان طعام گسترده و مردم را اطعام کردند ما نیز چنین کردیم،آنها به بخشش و عطا دست زده اموالى به در خانه‏هاى مردم و این و آن بردند ما هم همین کار را کردیم،و چون هر دوى ما در مسابقه مساوى شده و در موازات همدیگر قرار گرفتیم آنها گفتند:از ما پیغمبرى برانگیخته شده که از آسمان بدو وحى مى‏شود و این موضوع چیزى است که ما نمى‏توانیم در این باره با آنها برابرى کنیم و فضیلتى است که ما بدان نخواهیم رسید،به خدا سوگند ما هرگز بدو ایمان نخواهیم آورد و او را تصدیق نخواهیم کرد تا آنکه بر ما نیز وحى نازل شود چنانکه بر او نازل شده است .