عتبة بن ربیعه یکى از بزرگان قریش بود که صرفنظر از شخصیت فامیلى از نظر مالى و ثروت نیز ممتاز و به خردمندى و فطانت معروف بود،روزى همچنان که در مسجد الحرام و در انجمن قریش نشسته و سخن از تبلیغات رسول خدا(ص)و نفوذکلمه وى و تأثیر آیات قرآنى سخن به میان آمد رو به قریش کرده گفت:من اکنون به نزد محمد مىروم و پیشنهادهایى به او مىکنم و از روى خیرخواهى سخنانى به وى مىگویم شاید یکى از آنها را بپذیرد و دست از این کارى که در پیش گرفته بردارد!
حاضران او را به این کار تشویق کرده و به راه انداختند،رسول خدا(ص)نیز همان وقت در مسجد الحرام در گوشهاى نشسته بود،عتبه پیش آمد و در برابر آن حضرت روى زمین نشست و لب به سخن گشوده مانند سخنانى را که قبلا به رسول خدا(ص)گفته بودند تکرار کرد و گفت:اى فرزند برادر!شرافت فامیلى و شخصیت تو در میان ما پوشیده نیست و تو خود بر آن آگاه و واقف هستى،و اینک دست به کار بزرگى زدهاى که موجب دو دستگى و اختلاف در میان مردم گشته،بزرگانشان را به سفاهت نسبت مىدهى!و به خدایان ایشان و آیینشان عیبجویى مىکنى،پدران گذشتهشان را کافر و بى دین مىخوانى و همینها سبب اختلاف و دشمنى آنها گشته،اکنون من پیشنهادهایى دارم به سخن من گوش فراده شاید یکى از این پیشنهادها را بپذیرى و از این کارها دست بازدارى .
رسول خدا(ص)فرمود:بگو تا گوش دهم.
عتبه گفت:اى برادر زاده من مىگویم:اگر منظورت از این سخنان که مىگویى اندوختن ثروت و به دست آوردن مال است ما حاضریم آن قدر مال و ثروت جمع کرده و به تو بدهیم که دارایى تو بر همه ما بچربد و از همه ما ثروتمندتر شوى،و اگر مقصودت آن است که شخصیت ممتاز و بزرگى کسب کنى ما حاضریم تو را بزرگ و رئیس خود قرار داده و هیچ کارى را بدون اجازه تو انجام ندهیم،و اگر هیچ یک از اینها نیست و جن زده شدهاى به طورى که نمىتوانى آن را از خود دور سازى ما براى تو طبیبى بیاوریم تا تو را مداوا کند و هر اندازه که خرج مداواى تو شد خواهیم پرداخت تا بهبودى یافته و مداوا شوى...و از این مقوله سخنان زیادى گفت.
رسول خدا(ص)گوش داد تا چون سخن عتبه به پایان رسید فرمود:
ـاى عتبه سخنت تمام شد؟گفت:آرى.
فرمود:اکنون بشنو تا من چه مىگویم!عتبه گفت:بگو!رسول خدا(ص)شروع بخواندن سوره«فصلت»کرد عتبه هم پنجههاى خود را بر زمین گذارده و بدانها تکیه کرده بود و گوش مىداد.پیغمبر اسلام آن سوره مبارکه را همچنان قرائت کرد تا به آیه سجده رسید،آن گاه سجده کرد و سپس برخاسته فرمود:
پاسخ مرا شنیدى،اکنون خود دانى!
عتبه از جاى برخاست و به سوى رفقاى خویش به راه افتاد،قریش از دور که عتبه را دیدند با یکدیگر گفتند:عتبه عوض شد و قیافهاش تغییر کرده و چون نزدیک شد و در انجمن آنها نشست بدو گفتند:چه شد؟و چه کردى؟پاسخ داد:من سخنى شنیدم که به خدا سوگند تاکنون نشنیده بودم،و به خدا آنها نه شعر است و نه سحر و نه کهانت و جادوگرى!
اى رفقاى قرشى!من با شما سخنى دارم آن را از من بشنوید:عقیده من این است که این مرد را به حال خود بگذارید،زیرا این سخنى که من از او شنیدم سخن بزرگى بود و به نظر من آینده مهمى در پیش دارد،او را به حال خود واگذارید تا اگر اعراب او را از میان بردند که منظور شما به دست دیگران انجام و عملى شده،و اگر عرب را مطیع و فرمانبردار خود ساخت که براى شما افتخارى است،زیرا سلطنت و فرمانروایى او فرمانروایى شماست،و عزت او عزت همه شماست،و آن وقت است که شما به وسیله او به مقام و منصب بزرگى دست خواهید یافت.
حاضران گفتند:به خدا محمد تو را با زبان خود سحر کرده!عتبه در پاسخ ایشان اظهار داشت :رأى من این است اکنون خود دانید.
باز هم از تأثیرات آیات قرآن بشنوید
- بازدید: 655