پیمان عقبه اولى و آمدن مصعب بن عمیر به یثرب در سال دوازدهم

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

سال دوازدهم بعثت بود و همان گونه که اشاره شد اسعد بن زراره با یازده تن دیگر که دو تن آنها نیز از قبیله اوس بودندـبه مکه آمدند و طبق قرارى که گذاردند در عقبه منى خدمت رسول خدا(ص)آمده و آنها که ایمان نداشتند نیز ایمان آورده و با آن حضرت پیمانى بستند که آن را«بیعة النساء»گفته‏ا ند.
و متن پیمان این گونه بود که«شرک نورزند،و دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند،بهتان نزنند...»
و هنگامى که خواستند به شهر خود«یثرب»بازگردند از رسول خدا درخواست کردند تا کسى را براى تعلیم قرآن و تبلیغ اسلام به همراه ایشان به یثرب گسیل دارد.
در میان جوانان مکه که به اسلام گرویده و با شوق و شور فراوانى قرآن و دستورهاى دین را فرا گرفته بودند جوانى بود به نام مصعب بن عمیر که بیشتر قرآن را که تا به آن روز به رسول خدا(ص)نازل شده بود حفظ کرده و به یاد داشت،و به خاطر پذیرفتن اسلام نیز رنجها و سختیهاى زیادى را تحمل کرده بود،زیرا پیش از آنکه مسلمان شود در خانه خود و پیش پدر و مادر از همه محبوبتر و عزیزتر بود و در وضع مرفهى زندگى مى‏کرد،اما پس از اینکه مسلمان شد مورد بى مهرى پدر و مادر قرار گرفت تا آنجا که او را از خانه خود بیرون کردند و چون مسلمانان به حبشه هجرت کردند با آنان به حبشه رفت،و با گروهى که پس از چندى به مکه بازگشتند به مکه آمد،و چون رسول خدا(ص)و بنى هاشم در شعب ابى طالب محصور گشتند مصعب نیز با آنها بود و همه آن دشواریها و گرسنگیها و رنجها را در طول آن چند سال تحمل کرده و به چشم مشاهده کرده بود.
بارى رسول خدا(ص)مصعب بن عمیر را براى رفتن به شهر یثرب انتخاب کرده و خود همین انتخاب مى‏تواند معرف شخصیت والاى مصعب بن عمیر باشد و جریانات بعدى نیز شایستگى و لیاقت او را در این انتخاب ثابت کرد!
مصعب بن عمیر به همراه اسعد و همراهان به مدینه آمد و چند روزى از ورود او به شهر یثرب نگذشته بود که گروهى از جوانان خزرج به اسلام گرویدند و کمترخانه‏اى بود که چون افراد آن خانه گرد هم جمع مى‏شدند سخن از دین اسلام و رسول خدا(ص)به میان نیاید.
اسعد بن زراره هر روزه مصعب را با خود برمى‏داشت و به هر کجا انجمنى از خزرجیان مى‏دید او را مى‏برد و آنها را به اسلام دعوت مى‏نمود تا روزى به فکر قبیله اوس افتاد و به مصعب گفت:
دایى من سعد بن معاذ از رؤساى قبیله اوس و مردى خردمند و بزرگوار است و در میان تیره«عمرو بن عوف»نفوذ و سیادتى دارد و اگر بتوانیم او را به دین اسلام وارد کنیم کار ما تمام و کامل خواهد شد اکنون بیا تا به محله ایشان برویم،مصعب پذیرفت و به همراه اسعد به محله سعد بن معاذ آمد و سر چاهى(که معمولا محل اجتماع مردم بود)نشست و جمعى از نوجوانان گردش را گرفته و مصعب براى آنها قرآن مى‏خواند.این خبر به گوش سعد بن معاذ رسید و او شخصى را که نامش اسید بن حضیر و از بزرگان قبیله(و دلاوران)ایشان بودـخواست و بدو گفت:خبر به من رسیده که اسعد بن زراره به محله ما آمده و جوانى قرشى را با خود آورده و جوانهاى محله ما را از راه به در کرده اینک به نزد او برو و از این کارش جلوگیرى کن.
اسید حرکت کرد و چون چشم اسعد به او افتاد به مصعب گفت:این شخص مرد بزرگى است و اگر به آیین ما درآید در پیشرفت کار ما تأثیر بسیارى دارد و چون اسید به نزد آنها رسید گفت :اى ابا امامه(لقب اسعد بوده)دایى تو مرا فرستاده و مى‏گوید:از محله ما برو و جوانان ما را از راه بیرون نبر و از خشم قبیله اوس بر جان خویش بیمناک باش!
مصعب رو به اسید کرده گفت:ممکن است قدرى بنشینى تا ما مطلبى را به تو عرضه داریم اگر دوست داشتى آن را بپذیر و اگر دوست نداشتى ما از اینجا دور خواهیم شد.
اسید پذیرفت و نشست،مصعب نیز یک سوره از قرآن را براى او خواند...آیات جانبخش قرآن(که لابد با لحن و صوت حجازى مصعب همراه بوده)چنان در دل اسید اثر کرد و روح او را جذب نمود که بى اختیار پرسید:
هر کس بخواهد به این دین درآید چه باید بکند؟مصعب گفت:باید غسل کند و دو جامه پاک بپوشد و شهادتین را بر زبان جارى سازد و نماز بخواند.
اسید که شیفته آیین مقدس اسلام شده بود و مى‏خواست هر چه زودتر در زمره پیروان قرآن درآید در کنار خود آبى که در آن غسل کند جز همان چاهى که بر سر آن نشسته بودند ندید از این رو خود را با همان لباسى که در تن داشت به درون چاه انداخت و سپس از چاه بیرون آمد و جامه‏اش را فشار داده پیش مصعب آمد و گفت:اکنون بگو چه باید بگویم؟مصعب شهادتین را به او یاد داد و اسید گفت:
«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله».
آن گاه دو رکعت نماز هم به او یاد داده و اسید انجام داد،و چون خواست برود رو به اسعد کرده گفت:من هم اکنون داییت سعد را هم پیش شما مى‏فرستم و کارى مى‏کنم که او به نزد شما بیاید،این را گفت و به طرف خانه سعد حرکت کرد.
سعد بن معاذ در خانه نشسته و چشم به راه اسید بود که ناگاه اسید را دید مى‏آید اما وضع حال او دگرگون است.
سعد به نزدیکانش گفت:سوگند مى‏خورم که اسید غیر از آن اسیدى است که از پیش ما رفت و عوض شده!و چون از ماجرا مطلع شد خودش بلند شد و به نزد مصعب آمد،مصعب نیز سوره مبارکه«حم تنزیل من الرحمن الرحیم...»را براى او خواند.
مصعب گوید:به خدا سوگند همین که آن سوره را گوش داد پیش از آنکه سخنى بگوید ما اسلام را در چهره‏اش خواندیم(و دانستیم که آن سوره کار خود را کرده و نور قرآن در دلش تابیده است).
سعدـبا شنیدن همان سورهـکسى را به خانه‏اش فرستاد و دو جامه پاک براى او آوردند،آن گاه غسل نموده شهادتین را بر زبان جارى کرد و به دنبال آن،دو رکعت نماز خواند،آن گاه دست مصعب را گرفت و به نزد خود برد و گفت:از این پس آزادانه آیین خود را بر مردم آشکار و ترویج کن و از کسى بیم نداشته باش.سپس به میان قبیله عمرو بن عوف آمد و فریاد زد:
اى بنى عمرو بن عوف!هیچ مرد و زن و پیر و جوانى در خانه نماند و همگى‏بیایید.و چون همه آمدند گفت:مقام و مرتبه من در نزد شما چگونه است؟
همه گفتند:تو بزرگ و فرمانرواى ما هستى و هر چه دستور دهى انجام خواهیم داد.
سعد گفت:سخن با شما،مردانتان و زنانتان و بچه‏هایتان بر من حرام است مگر اینکه این دو جمله را گواهى دهید:«لا اله الا الله،محمد رسول الله»و سپاس خداى را که ما را به این آیین گرامى داشت و این محمد همان پیغمبرى است که یهودیان از ظهورش خبر مى‏دادند.
و چون بازگشتند خانه‏اى نبود که پس از شنیدن سخنان سعد مرد مسلمان یا زن مسلمانى در آن وارد نشود و بدین ترتیب آیین مقدس اسلام بسرعت در مدینه انتشار یافت و پیروان بسیارى از هر دو قبیله اوس و خزرج پیدا کرد،و مصعب بن عمیر نیز با قدرت و نیروى بیشترى شروع به تبلیغ دین اسلام کرده و جریان کار خود را نیز مرتبا به رسول خدا(ص)گزارش مى‏داد،پیغمبر خدا نیز به مسلمانانى که در مکه بودند و تحت شکنجه و آزار مشرکان قرار داشتند دستور داد به مدینه مهاجرت کنند و تدریجا مقدمات هجرت فراهم مى‏شد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page