در بيان اعجاز قرآن مجيد است

(زمان خواندن: 17 - 34 دقیقه)

بدان كه چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در ميان قومى مبعوث گرديد كه پيشه ايشان فصاحت و بلاغت در سخن بود و هر كس را به قدر فصاحت در ميزان اعتبار مى سنجيدند و شعراى حلو اللسان و خطباى فصيح البيان را از همه خلق برتر مى ديدند، لهذا حق تعالى معجزه كبراى آن حضرت را از جنس سخن گردانيد و قرآن مجيد را آورد و اول تحدى نمود با ايشان كه : ((مثل اين قرآن را بياوريد اگر راست مى گوئيد))(638) كه من پيغمبر نيستم و اين قرآن را خود انشا مى كنم ؛ و با وجود آنكه فصحا و بلغا در ميان ايشان زياده از عد و احصا و بيشتر از ريگ صحرا بود و همه به آن حضرت در مقام معارضه و معانده بودند و در ابطال امر آن حضرت به هر حليه مى كوشيدند زيرا كه آن حضرت در مقام ابطال دين ايشان كه بر آن نشو و نما كرده بودند در آمده بود و بتهاى ايشان را كه خدايان خود مى دانستند و مى پرستيدند به بدى ياد مى كرد و آباء و اجدادشان را نسبت به كفر و فساد مى داد و روساى ايشان را كه باد نخوت در سر و سراب رياست در نظر داشتند بسوى خاكسارى و انقياد دعوت مى نمود بر مخالفت و رسالت خود و ولايت اهل بيت خود عليهم السلام وعيد آتش مى فرمود؛ با اين مراتب اتيان به مثل قرآن ننمودند، و بسى ظاهر است كه اگر قادر بودند در آن تكاهل نمى ورزيدند؛ پس باز بر ايشان توسعه نمود و فرمود: ((ده سوره مثل سوره هاى كوچك قرآن بياوريد))(639)، و نياوردند و باز آسانتر كرد و فرمود: ((همه با يكديگر معين و ياور شويد و يك سوره مثل سوره هاى اين قرآن بياوريد))(640)، و مثل سوره كوچكى از قرآن نياوردند و اگر قادر مى بودند مى آوردند و خود را از مهالك جنگ و جدال و معارك قتل نفوس و نهب اموال خلاص مى كردند، و اگر آورده بودند البته با وفور ادعاى آن حضرت منتشر مى گرديد و در مواطن متعدده بر آن جناب الزام مى نمودند و خبر آن به ما مى رسيد.
بدان كه علماء خلاف كرده اند در آنكه آيا اعجاز قرآن از غايب فصاحت و بلاغت است يا آنكه هرگاه اراده معارضه مى كردند حق تعالى صرف قلوب و سد اذهان ايشان مى نمود كه اتيان به آن نمى توانستند نمود؟ اگر چه اعجاز به هر دو وجه حاصل مى شود ولكن حق آن است كه اعجاز از چندين وجه بود:
اول - از جهت فصاحت و بلاغت و حلاوت كه هر اعجمى كه قرآن را مى شنود امتياز آن را از سخنان ديگر مى فهمد و هر فقره اى از آن كه در ميان هر كلام فصيحى واقع شود مانند ياقوت رمانى و لعل بدخشانى مى درخشد، و جميع فصحاى متقدمين و متاخرين اذعان به فصاحت و بلاغت آن نموده اند.
و در حديث معتبر منقول است كه : در زمان حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ابن ابى العوجاء و سه تن از ملاحده كه در نهايت فصاحت بودند اتفاق كردند كه كتابى در برابر قرآن بياورند و هر يك ربعى از آن را تمام كنند، و اين عهد را با يكديگر در مكه پنهان كردند و با يكديگر وعده كردند در سال ديگر جمع شوند در مكه و ترتيب دهند. چون سال ديگر شد در مقام ابراهيم جمع شدند، پس يكى از ايشان گفت : من چون ديدم قول خدا را كه يا ارض ابلعى مائك و يا سماء اقلعى و غيض الماء و قضى الامر(641 ) دانستم كه معارضه قرآن نمى توان كرد و دست از معارضه برداشتم ؛ ديگرى گفت : چون اين آيه را ديدم ((فلما استيئسوا منه خلصوا نجيا))(642) نااميد شدم از معارضه قرآن .
پس در اين حال حضرت صادق عليه السلام از پيش ايشان گذشت و به اعجاز اين آيه را بر ايشان خواند قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياءتوا بمثل هذا القرآن لا ياءتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا(643) يعنى : ((اگر جمع شوند آدميان و جنيان بر آنكه بياورند مثل اين قرآن را هر آينه نتوانند آورد و هر چند بعضى ياور بعضى باشند)).
چون اين معجزه را از آن حضرت ديدند متحير مانده و خائب و خاسر برگشتند.(644)
و در روايت ديگر وارد است : هر كه سخن فصيحى مى گفت بر كعبه مى آويخت براى مفاخرت ، چون آيه ((يا ارض ابلعى )) نازل شد، در شب همه آمدند و سخنان خود را از بيم رسوائى برداشتند.
دوم - از جهت غرابت اسلوب كه هر چند كسى تتبع كلام فصحا و اشعار و خطب ايشان نمايد قريب به اين نظم عجيب و شبيه به اين اسلوب غريب نمى يابد، چنانكه منقول است كه : چون قريش از قرآن و غرابت اسلوب آن متعجب شدند به نزد وليد بن مغيره آمدند كه از حكماء عرب بود و او را در فصاحت و بلاغت و راى و تدبير مسلم داشتند و به او گفتند: برو و كلام محمد را بشنو و چاره بكن براى ما كه سخن او را به چه چيز نسبت توانيم داد؟ پس او به نزد حضرت آمد و گفت : اى محمد! شعر خود را براى من بخوان .
فرمود: شعر نيست وليكن كلام خداوندى است كه پيغمبران را فرستاده است ، پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سوره ((حم سجده )) را بر او خواند، و چون به اين آيه رسيد فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود(645) بدنش بلرزيد و موهايش راست شد و برخاست و به خانه خود برگشت ، پس قريش بسيار ترسيدند كه مبادا او مسلمان شده باشد و او عم ابوجهل بود، پس ابوجهل به نزد او آمد و گفت : اى عم ! ما را سر شكسته و رسوا كردى و به دين محمد ميل كردى .
گفت : نه ، من بر دين شمايم وليكن سخن صعبى از او شنيدم كه بدنها از آن مى لرزد! ابوجهل گفت : آيا شعر است ؟
گفت : شعر نيست .
گفت : خطبه است ؟
گفت : نه ، زيرا كه خطبه كلام متصلى است و اين كلام پراكنده است و بعضى به بعضى نمى ماند، و آن را حسن و حلاوتى هست كه وصف نتوان كرد.
گفت : پس كهانت است ؟
گفت : نه .
گفت : پس چه بگوئيم ؟
گفت : بگذار تا فكرى بكنم ؛ پس روز ديگر گفت : بگوئيد جادو است زيرا كه دلهاى مردم را مى ربايد.(646)
و در روايات ديگر منقول است كه : وليد آمد به نزد آن حضرت و گفت : بخوان بر من ، پس حضرت اين آيه را خواند ((ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان ))(647) ...الخ ، گفت : بار ديگر بخوان ، چون خواند گفت : بخدا سوگند حلاوت و حسن و طراوت دارد و شاخهايش ميوه دهنده است و ساقش بار آورنده است .(648)
سوم - عدم اختلاف ، چنانكه حق تعالى فرموده است و لو كان من عند غير الله لو جدوا فيه اختلافا كثيرا(649) ((اگر از نزد غير خدا مى بود هر آينه مى يافتند در آن اختلاف بسيار)) زيرا كه از غير بشر كلامى با اين طول كه صادر شود نمى شود كه مشتمل بر تناقض و اختلاف نباشد، و ايضا كلام هر يك از بلغا را كه ملاحظه كنند البته اختلاف در فصاحت دارد و اگر يك فقره فصيح است فقره ديگر فصيح نيست ، و اگر يك بيت عالى است ديگرى واهى است ، و كلامى كه از اول و آخر در يك مرتبه از فصاحت باشد صادر نمى شود مگر از كسى كه هيچگونه اختلاف در ذات و صفاتش نيست .
چهارم - از جهت اشتمال بر معارف ربانى ، زيرا كه در آن وقت در ميان عرب خصوصا اهل مكه علم برطرف شده بود و آن حضرت پيش از بعثت با هيچيك از علماى اهل كتاب و غير ايشان معاشرت نمى فرمود و مسافرت به بلاد ديگر بسيار ننمود كه طلب علم كند، و آنچه حكما در چندين هزار سال در معارف الهى فكر كرده اند در هر سوره و آيه به احسن وجوه بيان فرموده ، و امرى كه مخالفت عقول سليمه و افهام مستقيمه باشد در آن نيست ، و اين اعظم معجزات قرآن است و به بركت آن حضرت عرب كه به عدم علم و ادب مشهور آفاق بودند از وفور علم و آداب و اخلاق محسود ساكنان سبع طباق گرديدند و علماى جهان در اكتساب كمال به ايشان محتاج شدند.
پنجم - از جهت اشتمال بر آداب كريمه و شرايع قويمه ، زيرا كه در مكارم اخلاق آنچه حكما و علما سالها فكر كرده بودند در هر سوره اضعاف آن بيان شده ، و قانونى براى صلاح عباد و رفع نزاع و فساد مقرر گردانيده كه در هر باب هر چند عقلاى جهان تفكر نمايند خدشه در آن نمى توانند يافت ، و در هيچ امر قاعده اى بهتر از آنچه در كلام معجز نظام و شريعت سيد انام مقرر گردانيده نمى توانند ساخت ، و اگر كسى عقل خود را حكم سازد مى داند كه معجزه اى از آن عظيمتر نمى باشد.
ششم - از جهت اشتمال بر قصص انبياء سالفه و قرون خاليه كه در آن زمان مخصوص اهل كتاب بوده و ديگران را خصوصا اهل مكه بر آنها اطلاع نبوده ، و به نحوى بيان فرموده كه با وجود معاندان بى حساب از اهل كتاب نتوانستند كه تكذيب آن حضرت نمايند در هيچ جزوى از اجزاى آن قصه ها، و آنچه مخالف مشهور ميان ايشان بود حقيقت آن را بر ايشان ظاهر گردانيد، و آنچه مخفى مى داشتند و در كتب ايشان بود بر ايشان ثابت گردانيد، چنانكه در قصه رجم و غير آن ظاهر شد، و در حلال بودن گوشت شتر يهود گفتند كه : بر پيغمبران حرام بوده است و حق تعالى تكذيب ايشان نمود و فرمود كه قل فاءتوا بالتوراه فاتلوها ان كنتم صادقين (650 ) يعنى : ((بگو - يا محمد - پس بياوريد تورات را پس بخوانيد آن را اگر راست گويندگان هستيد)) پس خبر داد از روى يقين از آنچه در تورات بود با آنكه تورات را نديده و نخوانده بود، و باز فرموده است يا اهل الكتاب قد جائكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب و يعفو عن كثير(651) ((اى اهل كتاب ! بتحقيق كه آمده است بسوى شما رسول ما در حالتى كه بيان مى كند براى شما بسيارى از آنها كه شما مخفى مى كنيد از تورات - از صفت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و از حكم سنگسار و غير آن - و عفو مى كند از بسيارى كه اظهار نمى كند براى مصلحت )).
هفتم - از جهت خواص و آثار سور و آيات كريمه آن كه شفاى جميع دردهاى جسمانى و روحانى و رفع مضار نفسانى و وساوس شيطانى و امن از مخاوف ظاهرى و باطنى و دشمنان اندرونى و بيرونى ، همه در آيات و سور قرآنى هست و به تجارب صادقانه معلوم گرديده و تاثيرات قرآن در جلاى قلوب و شفاى صدور و ربط به جناب مقدس ربانى و نجات از شبهات شيطانى زياده از آن است كه صاحب دلى انكار آن نمايد يا عاقلى را در آن مجال تاملى باشد، دلهاى سنگين دلان را بسان كوه به حركت در مى آورد و از آنها چشمه ها بسوى جويبار ديده ها روان مى گرداند و زمين سينه هاى غافلان را منقطع مى سازد و تخم محبت يزدانى در آن مى باشد و مردگان سراى غرور ايشان نفخه صور زنده مى گرداند و به سخن مى آورد.
هشتم - از جهت اشتمال قرآن است بر اخبار مغيبه كه غير حق تعالى را بر آنها اطلاعى نيست و قرآن كريم زياده از آن است كه احصا توان نمود، و آن بر دو قسم است :
قسم اول : آن است كه در بسيارى از آيات كريمه حق تعالى خبر داده است به آنچه كافران و منافقان در خانه هاى خود مى گفتند با يكديگر و راز و پنهان مذكور مى ساختند، يا در خاطرهاى خود مى گذرانيدند و بعد از خبر دادن تكذيب آن حضرت نمى كردند و اظهار ندامت و توبه مى كردند، و چون سخنى مى گفتند مى ترسيدند و مى گفتند: همين ساعت جبرئيل براى آن حضرت خبر خواهد آورد كه ما چنين گفتيم .
و از اين آيات در قرآن بسيار است مثل آنكه فرموده است و اذا خلا بعضهم الى بعض قالوا اتحدثونهم بما فتح الله عليكم (652) در باب جمعى از منافقان يهود فرمودند كه : مى آمدند به خدمت آن حضرت و مى گفتند: ما ايمان آورده ايم و وصف تو را در تورات خوانده ايم ، چون به خلوت مى رفتند بعضى با بعضى مى گفتند كه : چرا آنچه خدا بر شما علم آن را گشاده است در تورات از وصف آن حضرت نزد مسلمانان اظهار مى كنيد؟ پس حق تعالى امر پنهان ايشان را آشكار نمود.
و در جاى ديگر فرموده است علم الله انكم كنتم تختانون انفسكم (653) در اول حرام كرده بود بر مردم جماع كردن را در شبهاى ماه رمضان و ايشان شبها پنهان اين كار را مى كردند، فرستاد كه خدا دانا است آنكه شما خيانت مى كنيد با نفسهاى خود.
و در جاى ديگر فرموده است و قالت طائفه من اهل الكتاب آمنوا بالذى انزل على الذين آمنوا وجه النهار و اكفروا آخره لعلهم يرجعون (654) مروى است كه : يازده نفر از يهودان خيبر با يكديگر توطئه كردند كه : مى رويم به نزد محمد و در اول روز به او ايمان مى آوريم و در آخر روز كافر مى شويم و مى گوئيم كه : ما اوصاف او را موافق نيافتيم با آنچه در تورات خوانده بوديم شايد باعث اين شود كه مسلمانان از او برگردند، پس حق تعالى از توطئه پنهان ايشان پيغمبر خود را مطلع گردانيد.(655)
و در جاى ديگر خبر از احوال ايشان داده است و اذا خلوا عضوا عليكم الانامل من الغيظ(656) ((و چون خلوت مى كنند مى گزند بر شما انگشتان خود را از خشم )).
و باز فرموده است و يقولون طاعه فاذا برزوا من عندك بيت طائفه منهم غير الذى تقول والله يكتب ما يبيتون (657) ((و مى گويند منافقان در حضور تو كه : از ماست فرمانبردارى در هر چه فرمائى ، پس چون بيرون مى روند از نزديك تو به شب با يكديگر مى گويند گروهى از ايشان غير از آنچه تو به ايشان مى گوئى يا غير آنچه در حضور تو مى گويند و خدا مى نويسد آنچه ايشان مى گويند)).
و باز فرموده است در قصه طعمه بن ابيرق و مكر منافقان يهود كه تدبير كرده بودند و ديگرى را بر آن مطلع نساخته بودند: يستخفون من الناس ولا يستخفون من الله و هو معهم اذ يبيتون ما لا يرضى من القول (658) ((شرم مى دارند از مردمان و پنهان مى دارند خيانت را و شرم نمى دارند از خدا و حال آنكه خدا با ايشان است و اسرار و ضماير ايشان از او پنهان نيست در هنگامى به شب تدبير مى كنند آنچه را خدا نمى پسندد از گفتار))، و شرح اين قصه بعد از اين انشاء الله مذكور خواهد شد.
و باز فرموده است و اذا جاوكم قالوا آمنا و قد دخلوا بالكفر و هم قد خرجوا به والله اعلم بما كانوا يكتمون (659) ((و چون مى آيند منافقان به نزد تو مى گويند: ايمان آورديم و حال آنكه با كفر داخل مى شوند و با كفر بيرون مى روند و خدا داناتر است به آنچه ايشان پنهان مى دارند)).
و در جاى ديگر فرموده است يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمه الكفر و كفروا بعد اسلامهم و هموا بما لم ينالوا(660) ((سوگند ياد مى كنند به خدا كه نگفته اند و بتحقيق گفتند كلمه كفر را و كافر شدند بعد از اسلام ايشان و قصد كردند امرى را كه به آن نمى رسند))، و اين آيه در شان ابوبكر و عمر و جمعى ديگر از منافقان نازل شد كه در باب خلافت امير المومنين عليه السلام سخنان كفر گفتند و قصد كردند كه چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به عقبه برسد او را هلاك كنند و دبه ها انداختند كه شتر آن حضرت رم كند و حق تعالى پيش از كردن ايشان آن حضرت را مطلع گردانيد، آمدند و سوگند دروغ ياد كردند كه : ما نگفته ايم ، و خدا دروغ ايشان را ظاهر گردانيد(661)؛ و اقوال ديگر در تفسير آيه هست و بر هر تقدير خدا خبر از ضمير و پنهان ايشان داده است و اين معجزه است .
و در موضوع ديگر فرموده است قل لا تعتذروا لن نومن لكم قد نبانا الله من اخباركم و سيرى الله عملكم و رسوله (662) ((بگو - يا محمد - كه عذر مطلبيد ما عذر شما را قبول نمى كنيم بتحقيق كه خبر داده است ما را خدا از خبرهاى شما)).
و باز فرموده است وليحلفن ان اردنا الا الحسنى والله يشهد انهم لكاذبون (663 ) ((و سوگند ياد مى كنند كه ما اراده نكرده ايم مگر نيكى و خدا شهادت مى دهد كه البته ايشان دروغگويانند)).
و در موضع ديگر فرموده است و لقد علمنا المستقدمين منكم و لقد علمنا المستاءخرين (664) ((بتحقيق كه دانستيم آنها را كه پيش آمدند از شما و بتحقيق كه دانستيم آنها را كه پس رفتند))، منقول است كه : زن خوشروئى به نماز مى آمد بعضى از نيكان صحابه پيش مى رفتند كه در نماز نظر ايشان بر او نيافتد و جمعى از اشقيا پس مى ايستادند كه او را ببينند، حق تعالى از اسرار ايشان خبر داد.(665)
و فرموده است يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم (666) ((مى گويند به زبانهاى خود آنچه نيست در دلهاى ايشان )). و از اين باب در قرآن مجيد بسيار است .
و قسم دوم : آن است كه در بسيارى از آيات كريمه قرآنى حق تعالى خبر داده است به امور آينده كه غير خدا را بر آنها اطلاع ميسر نيست بدون وحى و الهام پيش از وقوع آنها و بعد از آن مطابق آنچه واقع شده است ، و آن نيز بسيار است و بر چند نوع است :
((اول )) مثل خبر دادن از ايمان نياوردن ابولهب و غير او از كافران و براى اظهار كذب آن حضرت نيز اظهار ايمان نكردند چنانكه در سوره تبت از عدم ايمان ابولهب خبر داده است .
و در جاى ديگر فرموده است سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون (667) ((يكسان است بر ايشان آنكه بترسانى ايشان را يا نترسانى ايمان نمى آورند))، و از اين مقوله در قرآن مجيد بسيار است .
((دوم )) مانند خبر دادن در آيات بسيار كه مانند اين قرآن و سوره اى از اين قرآن نمى توانند آورد، و موافق آن واقع شد، چنانكه فرموده است فان لم تفعلوا ولن تفعلوا(668) ((پس اگر نياوريد مثل اين قرآن را و حال آنكه هرگز نخواهيد آوردن ))، و اگر آن حضرت صاحب يقين نبود در حقيقت خود چگونه بر سبيل قطع و تاءكيد و تهديد در برابر آن كافران عنيد مى فرمود كه : نخواهيد آوردن .
((سوم )) خبر دادن از مذلت يهودان تا آخر الزمان بعد از اذيتها كه رسانيدند به خاتم پيغمبران و لعنت كردن آن حضرت بر ايشان آنكه تا حال در ميان ايشان پادشاهى بهم نرسيده است و در هر ملكى كه هستند از همه خلق ذليلترند چنانكه در آيات بسيار فرموده است ، و از آن جمله اين آيات است لن يضروكم الا اذى و ان يقاتلوكم يولوكم الادبار ثم لا ينصرون # ضربت عليهم الذله اين ما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس و باوا بغضب من الله و ضربت عليهم المسكنه (669) ((هرگز يهودان ضرر نمى توانند رسانيد به شما مگر اندك آزارى - كه به زبان شوم خود رسانند - و اگر با شما كارزار كنند پشتها بر شما گردانند و بگريزند و پس از گريختن يارى كرده نشوند، زده شد بر ايشان مذلت و خوارى هر جا كه يافته شوند مگر به عهدى از خدا و عهدى از مومنان - كه قبول جزيه كنند و از كشتن و غارت خلاص شوند - و باز گشتند يهود به غضبى از خدا و زده شد بر ايشان مسكنت و درويشى و احتياج كه اگر مالدار باشند هم اظهار پريشانى مى كنند از ترس جزيه ))، و اينها همه واقع شد كه با آنكه ايشان بدترين دشمنان آن حضرت بودند و دشمنان خانگى بودند و دور مدينه را فرا گرفته بودند و مظنه غلبه ايشان زياده از ديگران بود حق تعالى همه را ذليل و مستاصل گردانيد و گريختند و ضررى به مسلمانان نتوانستند رسانيد و تا حال به مذلت گرفتارند كه به خوارى ايشان مثل مى زنند.
و در بسيار جاى از قرآن به مانند اين از احوال ايشان خبر داده است چنانكه فرموده است و القينا بينهم العداوه و البغضاء الى يوم القيامه كلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها الله (670) ((انداختيم ميان يهود و نصارى دشمنى و كينه تا روز قيامت ، هرگاه افروزند آتشى براى جناب محمد صلى الله عليه و آله و سلم خاموش گرداند آن را خدا)).
و باز فرموده است كه : ((خبر داد پروردگار تو كه البته بر يهودان تا روز قيامت كسى را كه بدترين بلاها و عذابها وارد سازد بر ايشان )).(671)
((چهارم )) خبر دادن از مغلوبيت ساير مشركان و غلبه دين آن حضرت بر ساير اديان با آنكه ابتداى حال آن حضرت حالى نبود كه كسى به عقل از آن استنباط غلبه تواند نمود بلكه غلبه آن حضرت با وفور اعادى قويه و عدم ناصر از جمله خوارق عادت بود چنانكه فرموده است قل للذين كفروا ستغلبون و تحشرون الى جهنم و بئس ‍ المهاد(672) ((بگو - اى محمد - مر آن كسان را كه كافر شدند - از يهودان يا از كافران قريش -: زود باشد كه مغلوب شويد در دنيا به نصرت مومنان بر شما و محشور شويد در عقبى بسوى جهنم و بد آرامگاهى است جهنم )).
و در موضع ديگر فرموده است قل ان كانت لكم الدار الاخره عند الله خالصه من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين # ولن يتمنوه ابدا بما قدمت ايديهم والله عليم بالظالمين (673) چون يهودان مى گفتند كه : بغير ما كسى داخل بهشت نمى شود و ما همه داخل بهشت مى شويم ، حق تعالى فرمود: ((بگو - اى محمد يهودان را - كه : اگر راست مى گوئيد خانه آخرت نزد خدا از براى شماست و بس و ديگران در آن بهره اى ندارند پس آرزوى مرگ كنيد اگر هستيد راستگويان - زيرا هر كه يقين داند از اهل بهشت است مى بايد كه مشتاق آخرت باشد؛ پس فرمود كه : - آرزو نخواهند كرد مرگ را هرگز به سبب آنچه پيش فرستاده است دستهاى ايشان از گناهان و خدا دانا است به احوال ستمكاران ))، و اين نيز از خبرهاى غيب است كه خدا خبر داد كه ايشان آرزو نمى كنند، و نكردند، و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه : اگر آرزو مى كردند هر يك در جاى خود مى مردند و يك يهودى بر روى زمين نمى ماند(674)، و اين معامله با يهود شبيه است به مباهله نصارى كه بعد از اين خواهد آمد و دليل عظيمى است بر يقين آن حضرت بر حقيقت خود و بطلان مخالفان او.
و در جاى ديگر فرموده است قل اللهم مالك الملك توتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شى قدير(675) ((بگو - يا محمد -: خداوندا! اى مالك الملك ، پادشاهى مى دهى هر كه را مى خواهى و مى گيرى پادشاهى را از هر كه مى خواهى ، و عزيز مى گردانى هر كه را مى خواهى و ذليل مى گردانى هر كه را مى خواهى ، به دست توست نيكيها، بدرستى كه تو بر همه چيز توانائى )). موافق روايات معتبره اين آيه وقتى نازل شد كه در فتح مكه يا در جنگ خندق حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم خبر داد كه : خدا به من و امت من داد مالك پادشاهان عجم و روم و يمن را، و منافقان گفتند كه : محمد اكتفاء به مكه و مدينه نمى كند و طمع در ملك پادشاهان مى كند، پس خدا اين آيه را فرستاد(676)؛ و اين نيز خبرى است كه به عمل آمد، و تفصيل اين قصه بعد از اين مذكور خواهد شد انشاء الله .
و باز فرموده است ((فعسى الله ان ياءتى بالفتح ))(677) ((شايد كه خدا بياورد فتح را))؛ و ((شايد)) در كلام حق تعالى به معنى تحقيق است ، و مروى است كه مراد فتح مكه بود، و بعضى گفته اند، فتح بلاد مشركان (678)، و همه واقع شد.
و باز فرمود فسوف ياءتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذله على المومنين اعزه على الكافرين يجاهدون فى سبيل الله ولا يخافون لومه لائم (679) در شان امير المومنين عليه السلام و اصحاب آن حضرت نازل شد و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بعد از نزول اين آيه فرمود كه : يا على ! زود باشد كه جنگ كنى با آنها كه با تو بيعت كنند و بيعت تو را بشكنند - يعنى عايشه و طلحه و زبير - و آنها كه ظلم و طغيان كنند - يعنى معاويه و اتباع او - و آنها كه از دين به در روند مانند تير كه از نشانه بيرون رود - يعنى خارجيان نهروان (680) -. و مضمون آيه آن است كه : ((زود باشد كه خدا بياورد گروهى را كه خدا ايشان را دوست دارد و ايشان او را دوست دارند و تذلل و فروتنى نمايند نزد مومنان و عزيز و غالب باشند بر كافران و جهاد كنند در راه خدا و نترسند از ملامت ملامت كنندگان )).
و باز فرموده است و اذا يعدكم الله احدى الطائفتين انها لكم (681) ((و ياد آوريد آن وقتى را كه خدا وعده داد شما را كه يا قافله قريش به شما خواهد رسيد يا اموال ايشان يا ظفر خواهيد يافت بر لشكر ايشان )) و در جنگ بدر بر لشكر ايشان ظفر عجيبى يافتند چنانكه بعد از اين مذكور خواهد شد انشاء الله تعالى .
و باز فرموده است فسينفقونها ثم تكون عليهم حسره ثم يغلبون (682) ((پس بزودى زرها خرج خواهند كرد براى جنگ كردن با تو - در بدر يا احد - پس خواهد بود بر ايشان حسرت و پريشانى پس مغلوب و منكوب خواهند گرديد))، و چنان شد.
و در موضع ديگر فرموده است يريدون ان يطفئوا نور الله بافواهم و ياءبى الله الا ان يتم نوره ولو كره الكافرون # هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون (683) يعنى : ((مى خواهند - يهودان و ترسايان كافران - كه فرونشانند و خاموش گردانند نور خدا را - كه پيغمبرى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و آيات حقيقت و از قرآن و غير آن است - به دهنهاى خود و ابا مى نمايد خدا مگر آنكه تمام گرداند نور خود را و دين روشن خود را اگر چه كاره باشند آن را كافران ، اوست آن خداوندى كه فرستاد رسول خود را با هدايت و دين حق تا غالب گرداند دين خود را بر همه دينها و اگر چه كراهت دارند مشركان ))، و اثر اين وعده الهى ظاهر گرديده ، دين حق آن حضرت عالم را گرفت و تمام آن وعده در زمان قائم عليه السلام به عمل خواهد آمد انشاء الله تعالى .
و باز فرمود كه ((والله يعصمك من الناس ))(684) ((و خدا نگاه مى دارد تو را از شر مردم )) و حقيت اين وعده نيز ظاهر شد و هر چند سعى در هلاك و اضرار آن حضرت كردند نتوانستند. و منقول است كه : پيش از نزول اين آيه جمعى از صحابه - مانند سعد و حذيفه - در شبها پاسبانى آن حضرت مى كردند، چون اين آيه نازل شد حضرت ايشان را مجاب گردانيد و گفت : احتياج به پاسبانى شما ندارم ، خدا ضامن محافظت من شده است (685)، و اين نيز دليل وثوق آن حضرت است بر حقيت خود.
و باز فرموده است كه قل لن تخرجوا معى ابدا ولن تقاتلوا معى عدوا(686) ((بگو - يا محمد - به منافقان : بعد از اين بيرون نخواهيد آمد با من به سفرى هرگز و جنگ نخواهيد كرد همراه من با دشمنى ))، و اين بعد از مراجعت از جنگ تبوك بود(687)، و چنان شد كه خبر داد.
و باز فرمود كه ان الذى فرض عليك القرآن لرادك الى معاد(688) ((بدرستى كه آن كه واجب گردانيد بر تو قرآن را البته بر گردانيده است تو را به محل بازگشت تو)) يعنى مكه معظمه ، موافق مشهور(689)، و در آن زودى حق تعالى فتح مكه را براى آن حضرت ميسر گردانيد.
و باز فرمود كه الم # غلبت الروم # فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون # فى بضع سنين لله الامر من قبل و من بعد و يومئذ يفرح المومنون # بنصر الله ينصر من يشاء و هو العزيز الرحيم # وعد الله لا يخلف الله وعده ولكن اكثر الناس يعلمون (690 ) ((مغلوب گرديدند روميان - كه ترسايان بودند از لشكر پادشاه عجم كه گبران بودند - در نزديكترين زمينهاى ايشان به زمين عرب ، و - روميان - بعد از مغلوب شدن - از فارسيان - بزودى غالب خواهند شد بر ايشان در سالى چند اندك از ميان سه تا نه ، خدا راست امر و تقدير پيش از غالب شدن ايشان و بعد از آن ، و در روزى كه غالب شوند - روميان بر گبران - شاد شوند مومنان به يارى خدا، هر كه را خواهد خدا يارى مى نمايد و اوست غالب و قادر بر هر چه اراده نمايد و مهربان نسبت به مومنان ، وعده كردن خدا است و خدا خلاف نمى كند وعده خود را - و البته روميان را بر اهل فارس غالب خواهد گردانيد - وليكن اكثر مردم نمى دانند - صحت وعده الهى را و باور نمى كنند خبرهاى پيغمبر را -))، مشهور در سبب نزول اين آيات كريمه آن است كه : چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در مكه بود ميان مسلمانان و مشركان مجادله و منازعه مى شد تا آنكه خبر رسيد كه خسرو پادشاه عجم لشكرى فرستاد و با روميان كه نصارى بودند جنگ كردند و بر ايشان غالب شدند و نصارى گريختند و بسيارى از مملكتشان را گرفتند، كافران از شنيدن اين خبر شاد شدند و از روى شماتت به مسلمين گفتند: شما و نصارى اهل كتابيد و ما گبران كتاب نداريم ، چنانكه گبران بر نصارى غالب شدند ما نيز بر شما غالب خواهيم شد، پس حق تعالى اين آيات را فرستاد و خبر داد كه بعد از چند سال روميان بر اهل فارس غالب خواهند شد، و در آن وقت مسلمانان نيز شاد خواهند شد به ياريى كه خدا ايشان را خواهد كرد، پس در روز جنگ بدر كه مسلمين فتح كردند و بر مشركين غالب شدند خبر رسيد كه روميان بر فارسيان غالب شدند و ملكهاى خود را از ايشان پس گرفتند.(691)
و در حديث حسن از امام محمد باقر عليه السلام ، در تاويل اين آيات منقول است كه فرمود: اين آيه را تاويلى هست كه نمى داند آن را مگر خدا و آنها كه راسخ و ثابت در علمند يعنى ائمه معصومين عليهم السلام ، بدرستى كه چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بسوى مدينه هجرت كرد و اسلام دعوتت كرد، و همچنين نامه و رسولى بسوى پادشاه عجم فرستاد و او را به اسلام دعوت كرد؛ پادشاه روم تعظيم نامه آن حضرت نمود و رسول او را گرامى داشت ولى پادشاه عجم نامه آن حضرت را پاره كرد و رسول او را سبك شمرد، و در آن وقت ميان پادشاه روم و پادشاه عجم كارزار بود و خاطر مسلمانان مايل بود به غالب شدن پادشاه روم زيرا كه از او اميدوارتر بودند و از پادشاه عجم هراسان بودند، چون پادشاه عجم بر پادشاه روم غالب شد مسلمانان غمگين شدند پس خدا اين آيات را فرستاد و وعده فرمود كه لشكر اسلام بر پادشاه عجم غالب خواهند شد و شاد خواهند شد، پس مسلمانان بعد از آن حضرت با پادشاه عجم جنگ كردند و او را گريزاندند و ملك او را متصرف شدند.(692)
و بر هر تقدير اين از معجزات قرآن و صاحب قرآن است كه خبر از امرى داده است كه غير خدا را بر آن اطلاع نيست و موافق آن واقع شد، و در اين وقت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه : پادشاهان فارس يك شاخ يا دو شاخ بيش نخواهند زد، يعنى غلبه قليلى ايشان را بهم خواهد رسيد و برطرف خواهد شد و ديگر پادشاهى به ايشان نخواهد رسيد، اما روم پس صاحب قرنها خواهند بود و پادشاهى ايشان تا زمان آخر خواهد بود.(693)
و موافق فرموده آن حضرت پادشاه عجم با وجود وفور قوت و شوكت ايشان بر طرف شدند و پادشاهان فرنگ هستند و خواهند بود تا حضرت صاحب الامر عليه السلام ايشان را برطرف كند.
و حق تعالى در چند آيه ديگر خبر داده است از فتح بلاد فارس و روم و فتحها و نصرتهاى ديگر كه ذكر آنها مناسب اين كتاب نيست و در بحار الانوار ذكر شده است .(694)
و باز فرموده است ((سيهزم الجمع و يولون الدبر))(695) ((زود باشد كه بگريزند اين جمع و پشت بگردانند))، و به زودى در جنگ بدر گريختند.(696)
و بازفرمود كه لقد صدق الله رسوله الرويا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنين محلقين رووسكم و مقصرين لا تخافون (697) ((بتحقيق كه راست گفت خدا پيغمبرش را در خواب : به راستى كه البته داخل خواهيد شد مسجد الحرام را اگر خدا خواهد در حالتى كه ايمن باشد و سرها را تراشيده باشيد و موها و ناخنها را كوتاه كرده باشيد و از كسى نترسيد))، و واقع شد چنانكه بعد از اين مذكور خواهد شد.
و سوره ((انا اعطيناك الكوثر)) كه كوچكترين سوره هاى قرآن است ، مشتمل است بر چندين معجزه ظاهر به غير از فصاحت باهره ، چنانكه به طرق بسيار منقول است كه : عاص بن وائل و اشباه او از كافران و عمرو بن العاص در وقتى كه عبدالله فرزند پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فوت شد گفتند: محمد ابتر است يعنى فرزند ندارد و عقبى و نسلى نخواهد داشت ، حق تعالى فرستاد كه ((انا اعطيناك الكوثر))(698) ((بدرستى كه ما عطا كرديم به تو كوثر را)) يعنى بسيارى در هر چيز(699)، پس علم و كمال آن حضرت را از همه خلق فزون گردانيد، و اتباع و امت او را دو برابر امت جميع پيغمبران گردانيد، و فرزندان آن حضرت را با آنكه در هر عصر معاندان بسيارى از ايشان را شهيد مى كردند به مرتبه اى بسيار گردانيد كه نزديك است برابر جميع مردمان شوند، و شفاعت آن حضرت را زياده از جميع انبياء گردانيد، و نهر كوثر را به آن حضرت داد كه همه خلق در قيامت به آن محتاج باشند، و درجات او اوصياء و امت او را از تمام خلق بيشتر و بلندتر گردانيد؛ مجملا هر كمالى و قربى و درجه اى كه بشر قابل آن بود به آن حضرت بيش از همه خلق عطا كرد، پس فرمود ((ان شانئك هو الابتر))(700) ((بدرستى كه دشمن تو ابتر و بى فرزند خواهد بود))، و چنان شد كه آنها كه آن حضرت را ابتر مى گفتند با كثرت اولادشان بر افتادند و بنى اميه با آن كثرت و شوكتى كه داشتند و در مقام دفع بنى هاشم بودند و در هر زمان اكثر ايشان را به قتل رسانيدند اكنون نام ايشان مذكور نمى شود سوره كريمه براى اعجاز قرآن عظيم و رسول اكرم كافى است براى كسى كه طالب يقين باشد.
اى عزيز! هر چند براى عدم كلال و ملال قاصر همتان عديم الكمال از وجوه اعجاز كلام ربانى از هزار يكى و از بسيار اندكى بيان نكردم ، اما اگر نيكو تاملى نمائى به فضل سبحانى در ضمن اين هشت فايده ، هشت در از درهاى بهشت روحانى و نعيم جاودانى بر تو گشوده ام كه از هر در كه به قدم ايمان و يقين در آيى موايد فوايد بيكران و شقايق حقايق بى پايان براى تو مهيا است .
و در كتاب ((عين الحيوه )) نيز عيون حكم و معارف در اين جنات جارى كرده ام .
و بدان كه يك امتياز قرآن از معجزات ساير پيغمبران آن است كه معجزات ايشان مخصوص به زمان حيات ايشان بود، و اين معجزه تا روز قيامت باقى است ؛ و امتياز ديگر آنكه فوائد آن معجزات به غير اظهار حقيت نبود و اگر فائده اى ديگر داشت فايده اش عام نبود، و اين خوان نعمت ربانى را تا روز قيامت براى اقاصى و ادانى گسترده است و در هر ساعت صد هزار مرده دل از آن حيات ابدى مى يابند و در هر لحظه چندين هزار كر و كور روحانى بينا و شنوا مى شوند و در هر زمان گروهى از مستمندان شفا از دردهاى نهان مى يابند و در هر ساعت فوجهاى تشنه لبان عرفان بر لب درياهاى علم آن مى نشينند، هر الفش كار عصاى موسى مى كند و هر حرفش تاثير نفس مسيحائى مى نمايد، از چشم ميمش چشمه هاى كليم روان است و در درياى هر نونش ذوالنون حيران است ، از صادش صفاى آدم ظاهر و از حايش حلم نوح باهر؛ از چشمهاى هايش علم هود هويدا و كشش ‍ مدهايش چون عمامه بنى اسرائيل مملو از من و سلوى ، خضر از چشمه عينش سيراب است و ذوالقرنين از قاف قدرتش در حجاب است ، دال و دش را داود ورد زبان گردانيده تا از ترك اولاى خود ملامت نيافته ، و سينش را ابراهيم لامه خود گردانيده تا از آتش نمرود سلامت يافت ، و شين شفايش شعيب بر عين نهاده تا بينا گرديده و فاى شرفش را يوسف به كف گرفته تا خود را در عرش عزت و علا ديده ؛ فاتحه هر سوره اش نفاع تر از خاتم سليمان گرديده ، و هر كه ورقى از آن در بر كشيده چون مسند نشينان بساط سليمان خود را در اوج فضاى عرفان ديده ، الحان قاريانش از مزامير داود خوشايندتر است و صرير كاتبانش از نغمه عندليبان جنان رباينده تر؛ آيه الكرسى كنايه تعويذ عرش رحمانى است ، و هفت آسمان سنگريزه اى چند از بحار سبع سبع المثانى است .
و در حديث معتبر از حضرت رضا عليه السلام منقول است كه : از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: چه سبب دارد كه هر چند قرآن را بيشتر مى خوانند تازه تر مى شود و كهنه نمى شود و به بسيارى خواندن مكرر نمى گردد؟
فرمود: زيرا كه خدا آن را براى زمان مخصوصى نفرستاده است و از براى گروه معينى مقرر نساخته ، بلكه براى همه خلق فرستاده است تا روز قيامت ، لهذا آن را چنين گردانيد كه به تكرار تلاوت مكرر نگردد و طراوتش پيوسته در تزايد باشد.(701)
و در حديث ديگر فرمود كه : قرآن ريسمان محكم خدا است و عروه الوثقاى متمسكان است و طريق مستقيم است كه سالكان خود را مى كشاند بسوء بهشت و نجات مى بخشد از عذاب جهنم ، و به مرور زمانها كهنه نمى شود و به بسيارى وارد شدن بر زبانها، بى قدر نمى شود زيرا كه آن را براى زمانى دون زمانى نفرستاده اند، بلكه دليل است و برهان و حجت است بر هر انسان در هر زمان ، و باطل بسوى او نمى آيد نه از پيش رو و نه از پشت سر، فرستاده شده است از جانب حكيم حميد(702)

- پینوشتها -

 638- اشاره به آيه 23 سوره بقره .
639- اشاره به آيه 13 سوره هود.
640- اشاره به آيه 38 سوره يونس .
641- سوره هود: 44.
642- سوره يوسف : 80.
643- سوره اسراء: 88.
644- خرايج 2/710. و نيز رجوع شود به احتجاج 2/306.
645- سوره فصلت : 13.
646- تفسير قمى 2/393؛ قصص الانبياء راوندى 319؛ اعلام الورى 41.
647- سوره نحل : 90.
648- قصص الانبياء راوندى 320؛ اعلام الورى 42.
649- سوره نساء: 82.
650- سوره آل عمران : 93.
651- سوره مائده : 15.
652- سوره بقره : 76.
653- سوره بقره : 187.
654- سوره آل عمران : 72.
655- مجمع البيان 1/460؛ اسباب النزول 112. و در هر دو مصدر ((دوزاده نفر)) ذكر شده است .
656- سوره آل عمران : 119.
657- سوره نساء: 81.
658- سوره نساء: 108.
659- سوره مائده : 61.
660- سوره توبه 74.
661- تفسير قمى 1/301.
662- سوره توبه : 94.
663- سوره توبه : 107.
664- سوره حجر: 24.
665- المعجم الكبير 12/133؛ تفسير كشاف 2/576؛ اسباب النزول 282.
666- سوره فتح : 11.
667- سوره يس : 10.
668- سوره بقره 24.
669- سوره آل عمران : 111-112.
670- سوره مائد: 64.
671- ترجمه آيه 167 سوره اعراف .
672- سوره آل عمران : 12.
673- سوره بقره : 94 و 95.
674- تفسير بيضاوى 1/124؛ تفسير كشاف 1/167؛ تفسير بغوى 1/95.
675- سوره آل عمران : 26.
676- مجمع البيان 1/427؛ اسباب النزول 102؛ تفسير قرطبى 4/52، و در اين مصادر ((يمن )) ذكر نشده است .
677- سوره مائده : 52.
678- تفسير تبيان 3/552؛ مجمع البيان 2/207؛ تفسير قرطبى 6/218.
679- سوره مائده : 54.
680- رجوع شود به مجمع البيان 2/208.
681- سوره انفال : 7.
682- سوره انفال : 36.
683- سوره توبه : 32 و 33.
684- سوره مائده : 67.
685- مجمع البيان 2/224؛ اسباب النزول 204-205؛ تفسير طبرى 4/647.
686- سوره توبه : 83.
687- مجمع البيان 3/56؛ تفسير كشاف 2/297؛ تفسير بغوى 2/316.
688- سوره قصص : 85.
689- مجمع البيان 4/268؛ تفسير ابن كثير 3/345؛ تفسير بغوى 3/458.
690- سوره روم : 1-6.
691- رجوع شود به مجمع البيان 4/295 و اسباب النزول 354-355 و تفسير بغوى 3/475.
692- تفسير قمى 2/152.
693- مجمع البيان 4/296؛ مناقب ابن شهر آشوب 1/146.
694- رجوع شود به بحار الانوار 17/198-199.
695- سوره قمر: 45.
696- سوره قمر: 45.
697- سوره فتح : 27.
698- سوره كوثر: 1.
699- رجوع شود به تفسير قمى 2/445 و سيره ابن اسحاق 245 و 272 و اسباب النزول 494-495 و تفسير الدار المنثور 6/404.
700- سوره كوثر: 3.
 701- عيون اخبار الرضا 2/87.
702- عيون اخبار الرضا 2/130.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page