گفت وگوی ذو الجناح اسب امام حسین (علیه السلام) با حضرت علی اصغر (س) در آسمان هفتم

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

نویسنده : دکتر عماد الخزعلی*
ترجمـه : محمد صادق پارسا
هنگامی که حرمله بن کاهل اسدی کوفی , تیر را در چله کمان گذاشت تا به سوی گلوی کودک شیرخوار امام حسین (ع) پرتاب کند , نمی دانست که با این پرتاب (تیر) خود کدامین جگر را متلاشی وکدامین دل را خونین می کند . به خدا سوگند که این تیر قبل از آن که به گلوی حضرت علی اصغر (ع) اصابت کند , شمعی از خاندان خاتم الانبیاء وحبیب پروردگار جهانیان , محمد مصطفی (ص) را به خاموشی کشاند و از دیدگاه پیامبر رحمت  , قطرهء اشکی فرو چکید که به اندازه تمام اشک های اسمان وزمین بود.
این تیر (تیر حرمله) , در واقع هشدار صریحی بود به کشتار کودک ومعصومیت وزیبایی در پهنه ی گیتی , اینک ذو الجناح اسب امام حسین (ع) که مطابق روایات اسب پیغمبر عظیم الشأن اسلام هم بوده است , با علی اصغر فرزند شیر خوار  امام حسین (ع) , در آسمان هفتم (مکانی فرضی است) گفت و گو  می کند:
جانم به فدایت ای علی اصغر حسین , بر من ببخشا اگر در آن لحظه ی هولناک نتوانستم کاری برایت بکنم , چرا که دو امام به سنگینی آسمان وزمین بر پشتم نشسته بودند . زمانی که آن تیر نا مبارک بر گلوی شریف تو اصابت کرد وخون پاک تو در مشت امام حسین (ع) (که مطابق فرمایش پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) : "حسین منی و انا من حسین است"(تو از من ومن از توأم) ریخت وبیش از آنکه سر مبارک خود را به سوی آسمان بلند کند , فرشتگان فرود آمدند و خون پاک تو را می بوسیدند وسوزناک و درد آور می گریستند تا جایی که اشک هایشان داشت دنیا را غرقه می ساخت . این جا بود که دریافتم خداوند هم می گرید (اما از طریق فرشتگانش) !!! ویک قطره از خون پاک تو بر پشت من فرو چکید ... زمین پاک وپاکیزه تر شد و با اشک های فرشتگان آمیخت .... پس بگو این کدامین کمراست که می تواند سبط رسول خدا .... و خون فرزند رسول الله(ص) ... واشک های فرشتگان الهی را برتابد؟!!!
جانم به فدایت ای فرزند رسول خدا , هنگامی که روح پاک تو از پیکرت پرکشید , دیدم دل ابا عبد الله الحسین (ع) خونین ودرد آلود شده ...
این رنج از هر سو مرا احاطه کرده و دیدگانم را فرو پوشانده است ....
دیگر نمی توانم راه خود را تشخیص دهم ... وامام حسین (ع) را می بینم که مبهوت , یک نگاهش به تیری است که رگ های کودک شیرخوارش را دریده و او را کشته و نگاه دیگرش به مادری که در خیمه منتظر است , تا بچه اش سیراب گردد..
فدایت شوم ... به خدا سوگند اگر کوه ها را بر پشتم حمل کرده بودم , هر آینه بر من هموارتر بود از تحمل مصیبت ابا عبد الله (ع) و تو و عمویت ابو الفضل العباس (ع) پرچمدار وعلمدار کربلا , و داغ برادرت , شبیه ترین مردم به رسول خدا محمد (ص) , حضرت علی اکبر (ع) واهل بیت و اصحاب گرامی او ....
جانم به فدایت .... بنی امیه از این کردار زشت خود شرم نکردن , بلکه این خود شیوه ای شد تا بدان , در این هزار وچند صد ساله , خود را از دست پیروان وعاشقان تان برانند وشب های پر از هرزگی خود را با سرهای بریده کودکانشان زیست بخشند.
چرا که این سیه دلان نمی توانند منظره بوسه باران گل های شبنم ها را ببینند.
آری , بی گمان دیدن این صحنه ملکوتی برای کسانی که عادت دارند خون کودکان شیرخوار را بریزند , نا گواراست .
آنچه در عراق امروز رخ می دهد , بهترین نمونه بر سیه کاری وستمگری تبار حرمله و شمر و یزید است ... و همیشه در هر برهه از زمان , یزیدی هست که پرچم ظلم را به یزید دیگری بسپارد ...
اما محبان وعاشقان شما هرگز عقب نمی نشینند واین اعمال بزدلانه وستم کارانه , آن ها را نمی ترساند.
علاقمندان ودوستدران وشیفتگان شما تصمیم گرفته اند که قدم در این راه دشوار بگذارند که خدا و پیامبر و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) راه ها را برایشان ترسیم کرده اند .
در این راستا اینک دوستداران وعاشقان شما نخستین جمعه ی ماه محرم الحرام هر سال را به عنوان : "روز جهانی حضرت علی اصغر (س)" تعیین کرده اند ... وبزرگداشتی ومحفلی برای آن مقام شامخ شیرخواره ی حسین در سرتاسر جهان برگزار می کنند .... پس ای سرور ومولای ما , اینان را از هر گزندی مصون بدار , گام هایشان را در کارهای خیر و راه و صراط مستقیم استوار فرما .
آمین  یا رب العالمین
رنگهای کربلا
هر چیزی رنگی دارد و معروف است که همیشه یکرنگی بهتر است. ولی شاید نتوان این کلیت را پذیرفت. اگر یکرنگ بودن بهتر بود خدا این همه رنگ خلق نمی‏کرد. در هر صورت کربلا هم برای خودش رنگ هایی دارد که قابل بحث است و جالب‏تر تغییر رنگ‏ها در کربلاست، هر چند عده‏ای از تغییر رنگ هم خوششان نمی‏آید ولی این واقعیتی است که در کربلا خیلی چیزها رنگ عوض کرد و شاید نتوان این دو رنگی‏ها را عیب دانست.
گاهی سبزها، سرخ شدند، مثل پرچم حسین علیه السلام، آن روز که عباس، علمدار کربلا، پرچم در دست می‏گرفت، سبز سبز بود، مثل یک باغ، مثل پاکی، مثل قلب رسول خدا، اما بعد از آن روز، پرچم حسین، سرخ سرخ شد، مثل لاله، مثل غروب عاشورا، مثل خون.
همین حبیب، وقتی می‏آمد کربلا محاسنش سفید سفید بود، مثل قلبش، اما عصر عاشورا رنگ عوض کرد، دیگر موی سفیدی در سر و صورت او نبود که سرخ نشده باشد. مگر قنداقه علی اصغر سفید ماند؟ مگر تازیانه‏های جهالت رنگ تن سکینه را عوض نکرد؟ مگر هنگام خداحافظی با نعش پدر پوست‏سفید کودکان حسین را کبود نکردند، آری اینها همه رنگ عوض کردن بود.
زمین کربلا هم رنگ عوض کرد، خاک‏های تفتیده کربلا در یک نیم روز، در خون نشست و سرخ شد.
در کربلا حتی آسمان هم نتوانست آبی بماند، وقتی سکینه می‏رفت که اشک یتیمی بریزد، آسمان سیاه و تاریک شد و اشک خون ریخت، شاید فرشته‏ها هم در آسمان سیاه پوشیده بودند و در عزای بهترین فرزند بهترین‏ها خون گریستند.
عجیب‏ترین دورنگی‏ها را در کربلا «جون‏» به نمایش گذاشت، آنجا که این غلام سیاه سر خود را بر دامان پسر فاطمه علیها السلام می‏بیند و گوشهایش این دعا را می‏شنود که: «خدایا رنگ او را سپید و بدنش را خوشبو گردان‏» ناگهان همه دیدند که رنگ چهره غلام، همرنگ قلبش شد، سفید سفید.
البته بعضی‏ها هم آمدند کربلا، ولی تغییر رنگشان بر خلاف آن غلام بود، آنها قلبشان همرنگ با چهره‏هایشان شد مثل «حر» ، که قلب سیاهش مثل صورتش سپید شد. کربلا چه جای عجیبی است اتفاقهای متضادش همه زیباست.
دردناکترین تغییرها، رنگ کودکان بود که از ترس و تشنگی به زردی می‏گرایید، مثل آتش، مثل شعله‏هایی که از خیمه‏ها زبانه می‏کشید و اعلامیه پایان جنگ را صادر می‏کرد.
اگر قرار بود آب هم رنگ داشته باشد، حتما در کربلا رنگش عوض می‏شد، نمی‏دانم چه رنگی پیدا می‏کرد، شاید در عزای گلوی تشنه علی اصغر سیاه می‏شد و یا از شرم لب‏های عباس، سرخ، شاید هم از خجالت نرسیدن به خیمه اطفال تشنه، زرد می‏گشت.
فقط یک رنگ بود که در آنجا تغییر نکرد و حرارت‏های کربلا نتوانست آن را عوض کند و آن رنگ خدایی بود، رنگی که در تمام صحنه‏های عاشورا تجلی کرد. رنگ علی اصغر وقتی روی دست پدر ذبح می‏شد، رنگ قاسم وقتی زیر سم اسبها افتاده بود، رنگ علی اکبر وقتی در میان دشمن قطعه قطعه می‏شد، رنگ دستهای قلم شده عباس، رنگ قتلگاه حسین، وقتی آخرین مناجات را می‏گفت، رنگ سرهایی که روی نیزه بود، رنگ تل زینبیه، رنگ اشک، رنگ گریه، رنگ زخم زنجیره‏های سجاد، زنگ بچه‏های یتیم، رنگ گوشهای پاره رقیه، رنگ...
آری، این‏ها همه رنگ خدایی داشت و هرگز رنگ عوض نکرد، چرا که بهترین رنگها رنگ خداست.