كوثر سوم: بال پرواز

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

سه بهار از عمر گرانبار دختر نازنين محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى گذرد،هر سه بهار در نهايت مشقت و در غايت عسرت. شرايط آن قدر طاقت سوز و توان فرساست كه سرد و گرم چشيده هاى روزگار را هم از پاى در مى آورد چه رسد به طفلى نوپا. اما او صبر پيشه كرده است و چه زيبا است صبر جميل اين كودك كوچك و كنيز خدا در برابر اين همه ترس و تنهايى، گرسنگى و تشنگى! و مگر جز اين چاره اى هست؟ احساس مى كنم بال مرغان هوا يا چيزى شبيه باله ماهيان دريا را به من بخشيده اند؛ شايد هم اين يك احساس نياز باشد. با يك حركت آرام اوج مى گيرم و بر زورقى از آب مى نشينم. آب روشن تر و گرم تر شده است و اين گرما و روشنى تا خورشيد همچنان در فزونى است.
آن سو چند ستاره دريايى چشم بر آسمان دوخته و دنبال ستاره خود مى گردند؛ ستاره هايى كه در كنار فروغ شاه سيّارگان- خورشيد- آن چنان كم نورند كه انگار خاموشند. آخر، روشنايى و درخشش آن ها پرتويى از خوان خورشيد است.
بالاى سرم بر سطح دريا، در خليجى آشنا، يك «تير كمان آبى» مى بينم كه سر بر بالش تَر و تُرد آب گذاشته است. لرزش برگ هاى تير كمان در برابر نسيم، چون طوفانى عظيم، دلِ دريايىِ مرغ دريا را آشفته و صفحه خيالش را پريشان و آشفته ساخته است. كمان سبز است، سبز سبز، سبز سير، آنقدر سبز كه به گمانم هرگز پاييز- فصل برگريز- را ملاقات نخواهد كرد، حتماً به اين خاطر كه او ريشه در آب دريا دارد، ريشه در دل دريا.
بر فراز آسمانِ دريا، مرغان دريايى را مى بينم كه دل آشفته اند و پريشان خاطر؛ امّا چيزى در فراسوى دلشان به آنان اطمينان مى دهد؛ اطمينانى در امتداد بقاى با آب.
حركت برايم سهل تر از شناى يك ماهى زيباست كه به سويم مى آيد. بله، يك فرشته ماهى كه با برق چشمان درشت و جذابش، آينه آب را به آيه هاى درخشان آفتاب آراسته است؛ باله هايى دارد نرم تر از بال فرشته و بدنى شفافتر از شيشه. از فرشته ماهى مى پرسم: