خطبه حضرت زينب (سلام الله علیها)

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

سپاس خدایى را که سزد که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیامبر و خاندان او بادا خداى تعالى راست گفت که فرمود : عاقبت آنان که کار زشت کردند، این بود که آیات خدا را تکذیب نموده و آن را به سخره گرفتند.


اى یزید، اکنون که به گمان خویش بر ما سخت گرفته اى و راه اقطار زمین و آفاق آسمان و راه چاره را به روى ما بسته اى و ما را همانند اسیران به گردش در آوردى ، مى پندارى که خدا تو را عزیز و ما را خوار و ذلیل ساخته است ؟ و این پیروزى به خاطر آبروى تو در نزد خداست ؟ پس از روى کبر مى خرامى و با نظر عجب و تکبر مى نگرى و به خود مى بالى خرم و شادان که دنیا به تو روى آورده و کارهاى تو را آراسته و حکومت ما را به تو اختصاص داده است.
اندکى آهسته تر ! آیا کلام خداى تعالى را فراموش کرده اى که فرمود : گمان نکنند آنان که به راه کفر رفتند مهلتى که به آنان دهیم به حال آنان بهتر خواهد بود ، بلکه مهلت براى امتحان مى دهیم تا بر سرکشى بیفزایند و آنان را عذابى است خوار و ذلیل کننده ؟
اى پسر آزد شده جد بزرگ ما ! آیا از عدل است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانى و پردگیان رسول خدا صلى الله علیه و آله را اسیر کرده و از شهرى به شهر دیگر ببرى ؟ پرده آبروى آنها را بدرى و صورت آنان را بگشایى که مردم چشم بدانها دوزند و نزدیک و دور و فرومایه و شریف ، چهره آنها را بنگرند ، از مردان آنان کسى به همراهشان نیست ، نه یاور و نه نگهدارنده و نه مددکارى.
چگونه مى توان امید بست به دلسوزى و غمگسارى کسى که مادرش جگر پاکان را جویده و گوشتش از خون شهیدان روییده ؟ واین رفتار از آن کس که پیوسته چشم دشمنى به ما دوخته است بعید نباشد و این گناه بزرگ را چیزى نشمارى و خود را بر این کردار ناپسند و زشت بزهکار نپندارى و به اجداد کافر خویش مباهات وتمناى حضورشان را کنى تا کشتار بى رحمانه تو را ببینند و شاد شوند و از تو تشکر کنند ! و با چوب بر لب و دندان ابى عبدالله سید جوانان بهشت مى زنى ! و چرا چنین نکنى و نگویى که این جراحت را ناسور کردى و ریشه اش را ریشه کن ساختى و سوختى و خون فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله را که از آل عبدالمطلب و ستارگان روى زمین بودند ریختى و اکنون گذشتگان خویش را مى خوانى.
شکیبایى باید کرد که دیرى نگذرد که تو هم به آنان ملحق شوى و آرزو کنى که اى کاش دستت خشک شده بود و زبانت لال و آن سخت را بر زبان نمى آوردى و آن کار زشت را انجام نمى دادى !
بار الها! حق ما را بستان و انتقام ما را از اینان بگیر و بر این ستمکاران که خون ما ریخته اند چشم و عذاب خود را فرو فرست.
به خدا سوگند اى یزید ! که پوست خود را شکافتى و گوشت بدن خود را پاره پاره کردى و رسول خدا را ملاقات خواهى کرد با آن بار سنگینى که بر دوش دارى ، خون دودمان آن حضرت را ریختى و پرده حرمت او را دریدى و فرزندان او را به اسیرى بردى ، در جایى که خداوند پریشانى آنان را به جمعیت مبدل کرده و داد آنها را بستاند.
و مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده و نزد خدا روزى مى خورند همین بس که خداوند حاکم و محمد صلى الله علیه و آله خصم اوست و جبرئیل پشتیبان اوست و همان کس که راه را براى تو هموار ساخت و تو را بر مسلمین مسلط کرد بزودى خواهد یافت که پاداش ستمکاران چه بد پاداشى است و خواهد دانست که کدام یک از شما بدتر و سپاه کدام یک ناتوانتر است.
اگر مصائب روزگار با من چنین کرد که با تو سخن گویم ، اما من ارزش تو را ناچیز و سرزنش تو را بزرگ مى دانم و تو را بسیار نکوهش مى کنم ، چه کنم ؟ دیده ها گریان و دلها سوزان است.
بسى جاى شگفتى است که حزب خدا به دست حزب شیطان کشته شوند و خون ما از پنجه هاى شما بچکد ، پاره هاى گوشت بدن ما از دهان شما بیرون بیفتد و آن بدن هاى پاک و مطهر را گرگ هاى وحشى بیابان دریابند و گذرگاه دام و ددان قرار گیرند!
آنچه امروز غنیمت مى دانى فردا براى تو غرامت است و آنچه را از پیش ‍ فرستاده اى ، خواهى یافت ، خدا بر بندگان ستم روا ندارد، به او شکوه مى کنم و بر او اعتماد مى جویم ، پس هر نیرنگى که دارى بکن و هر تلاشى که مى توانى بنما و هر کوششى که دارى به کار گیر.
به خدا سوگند یاد ما را از دل ها و وحى ما را محو نتوانى کرد و به جلال ما هرگز نخواهى رسید و لکه ننگ این ستم را از دامن خود نتوانى شست ، راى و نظر تو بى اعتبار و ناپیدار و زمان دولت تو اندک و جمعیت تو به پریشانى خواهد کشید.
در آن روز که هاتفى فریاد زند : الا لعنه الله على القوم الظالمین و الحمدالله رب العالمین سپاس خداى را که اول ما را به سعادت و آمرزش و آخر ما را به شهادت و رحمت رقم زد و از خدا مى خواهم که آنان را اجز جزیل عنایت کند و بر پاداش آنان بیفزایید، خود او بر ما نیکو خلیفه اى است و او مهربان ترین مهربانان است و فقط بر او توکل مى کنیم.
آنگاه یزید رو به شامیان کرد و گفت : نظر شما درباره این اسیران چیست ؟ ایشان را از دم شمشیر بگذرانیم ؟
یکى از ملازمان او گفت : ایشان را بکش.
نعمان بن بشیر گفت : ببین اگر رسول خدا صلى الله علیه و آله بود با آنان چه مى کرد ، همان کن.
اى مردم کوفه ! اى جماعت نیرنگ و افسون و بى بهرگان از غیرت و حمیت اشک چشمتان خشک مباد و ناله هایتان آرام نگیرد، مثل شما مثل آن زنى است که تار و پود تافته خود را در هم ریزد و رشته هاى آن را از هم بگسلد، شما سوگندهایتان را دست آویز فساد و نابودى خود قرار دادید.
شما چه دارید جز لاف و غرور و دشمنى و دروغ ؟
و بسان کنیزان خدمتکار، چاپلوسى و سخن چینى کردن ؟
و یا همانند سبزه اى که از فضولات حیوانى تغذیه مى کند و بر آن مى روید و یا چون نقره اى که روى گورها را بدان زینت و آرایش کنند، داراى ظاهرى فریبنده و زیبا ، ولى درونى زشت و ناپسند براى (آخرت) خود ، چه بد توشه اى اندوخته و از پیش فرستاده اید تا خداى را به خشم آورید و عذاب جاودانه او را به نام خود رقم زنید آیا شما (شمایى که سوگندهایتان را ندیده گرفتید، و پیمان هایتان را گسستید) براى برادرم - حسین - گریه مى کنید ؟
بگریید که شایسته گریستنید ، بسیار بگریید و اندک بخندید که ننگ (این کشتار بیرحمانه) گریبانگیر شماست و لکه این ننگ (ابدى) بر دامان شما خواهد ماند ، آن چنان لکه ننگى که هرگز از (دامان) خود نتوانید شست
و چگونه مى خواهید این لکه ننگ را بشویید در حالى که جگر گوشه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سید جوانان بهشت را (به افسون و نیرنگ) کشتید ؟
همان کسى که در جنگ ، سنگر و پناهگاه شما بود و در صلح مایه آرامش و التیام شما، و نه به مثابه زخمى که با دهان خون آلوده به روى شما بخندد.
در سختی ها و دشواری ها، امیدتان به او بود و در ناسازگاری ها و ستیزه ها ، به او روى مى آوردید.
آگاه باشید که توشه راهى که از پیش براى سفر (آخرت) خود فرستادید ، بد توشه اى بود، و بار سنگین گناهى که تا روز قیامت بر دو شهایتان سنگینى خواهد کرد، گناهى بس بزرگ و ناپسند است.
نابودى شما را ، آنهم چه نابودى !و سرنگونى باد (پرچم) شما را، آنهم چه سرنگونى
تلاش (بى ثمرتان) جز نا امیدى ثمر نداد، دستان شما (براى همیشه) بریده شد و کالایتان (حتى در این بازار دنیا) زیان کرد ، خشم الهى را به جان خود خریدید و مذلت و سرافکندگى شما حتمى شد.
آیا شما مى دانید که چه جگرى از رسول خدا شکافتید، و چه پیمانى گسستید و چه سان پردگیان حرم را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتى از آنان دریدید و چه خون هایى را ریختید؟
کارى بس شگفت کردید ، آن چنان شگفت که نزدیک است از هراس (این حادثه) آسمان ها را از هم بپاشد و زمین ها از هم بشکافد و کوه ها از هم فرو ریزد (چه مصیبتى) ، مصیبتى بس دشوار و جانفرسا و طاقت سوز و شوم و در هم پیچیده پریشانى که از آن راه گریزى نیست ، و در بزرگى و عظمت همانند درهم فشردگى زمین و آسمان.
آیا در شگفت مى شوید اگر (در این مصیبت جانخراش) چشم آسمان ، خون ببارد ؟
هیچ کیفرى از کیفر آخرت براى شما خوار کننده تر نیست و آنان (سردمداران حکومت اموى) دیگر از هیچ سویى یارى نخواهند شد، این مهلت شما را مغرور نسازد که خداوند بزرگ از شتابزدگى در کارها، پاک و منزه است و از پایمال شدن خون (بیگناهى ، چرا) بهراسد (که او انتقام گیرنده است) و در کمین ما و شماست.
آنگاه زینب کبرى علیه السلام ، این ابیات را خواند : ماذا تقولون اذ قال النبى لکم
ماذا صنعتم و انتم آخر الامم
باهل بیتى و اولادى و تکرمتى
منهم اسارى و منهم ضرجوا بدم
ما کان ذاک جزائى اذ نصحت لکم
ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحمى
انى لاخشى علیکم ان یحل بکم
مثل العذاب الذى اودى على ارم
چه خواهید گفت هنگامى که رسول خدا از شما بپرسد: این چه کارى بود که کردید در حالى که شما امت آخرین بودید (و بر امتهاى پیشین شرف داشتید) به پردگیان حریم من و فرزندان من و عزیزان من (نگاه کنید) که گروهى (در جنگ شما) اسیرند و گروهى دیگر آغشته به خون خودند، پاداش من نیکخواه شما بودم ، این نبود که در حق افراد خانواده من جفا کنید، بیم آن دارم که عذابى بر شما فرود آید همانند عذابى که قوم ارم را به هلاکت و نابودى کشید.
-------------------------------------------
منبع : کتاب چهره درخشان حسین بن علی علیه السلام

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page