القاب آفتاب خراسان

(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)

امام آيينه تمام زيبايي هاست جلوه ‏هاي جمال و جلال ربوبي در سيماي امام درخششي تام و تمام يافته است. امام نمونه انسان كامل در مسير صعودي و پرواز شكوهمند به سوي نيكي ها و خوبي هاست. آنچه در روايات از صفات و القاب گوناگون براي امام بيان شده، هر يك ظهوري از جلوه‏ هاي نوراني امامت است كه ابعادي از سيماي معنوي و ملكوتي‏ اش را فرا راه حق جويان و عارفان قرار مي‏دهد. بر اين اساس به بخشي از صفات هشتمين امام معصوم(ع) مي‏پردازيم و پرتوي از انوار رضويه را كه در نامهاي آن بزرگوار تجلّي يافته است به نظاره مي‏نشينيم.


شيخ صدوق در كتاب عيون اخبارالرضا مي‏نويسد: امام هشتم(ع) را با القاب زير ياد مي‏كردند: 1. رضا 2. صادق 3. صابر 4. فاضل 5. قرّة‏اعين المؤمنين «نور چشم مؤمنان» 6. غيظ الملحدين «مايه خشم منكران خدا».1 و در بعضي از روايات به آن حضرت «عالم آل محمد(ص)» لقب داده شده است.
چنانكه از حضرت موسي ابن‏ جعفر(ع) روايت شده كه پدرم جعفر ابن‏ محمد(ص) مكرّر به من مي‏فرمود عالم آل محمد(ص) در نسل توست و كاش من او را مي‏ديدم و او همنام اميرالمؤمنين(ع) است.2
از آنجا كه لقب‏هاي «عالم آل محمد(ص)» و «الرضا» ظهور و شهرتي كامل‏تر داشته و در روايات معصومين نيز ذكر شده است، بيشتر به توضيح دو صفت مذكور مي‏پردازيم.
الف) عالم آل محمد(ص):

در كتابهاي روايي بر ويژگي علم و دانش آن حضرت تأكيد شده است كه علاوه بر گفتار پيشين امام صادق(ع) روايات ديگري نيز آن را بيان مي‏كند. چنانكه در روايات ديگري از امام صادق(ع) پس از اينكه امتيازات امام موسي ‏بن ‏جعفر(ع) را بيان مي‏نمايد مي‏خوانيم: يخرج الله تعالي منه غوث هذه الامّة، و غياثها، و علمها، و نورها و فهم ها و حكم ها... قوله حكم و صمته علم، يبيّن للنّاس ما يختلفون فيه: خداوند از نسل فرزندم موسي دادرس و فريادرس اين امت و روشني بخش است و فهم و حكمت امت را متجلّي مي‏سازد... سخنش حكم و سكوتش دانش ـ و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است.3
و در روايت ديگري امام موسي ‏ابن‏ جفعر مي‏فرمايد: رسول گرامي اسلام را خواب ديدم و فرزندم علي را اينگونه برايم وصف نمود «عليّ ابنك ينظر بنوراللّه ... قد ملئ حكما و علما: پسرت علي با نور الهي مي‏بيند و از دانش و احكام الهي لبريز شده است.4
اكنون سؤال اين است كه تمام امامان از اين صفت به نحو كامل برخوردار بوده ‏اند چرا تنها امام رضا(ع) بدان صفت نامگذاري شده است؟
در جواب مي‏توان گفت انتخاب اين صفت بر اساس ويژگي و شرايط اجتماعي فرهنگي بوده است كه امام هشتم با آن روبرو بوده ‏اند كه ائمه پيشين با ديد غيبي و اطلاع از آينده آن را براي آن حضرت انتخاب نموده‏اند. زمان امام رضا(ع) زمان اوج روآوري جامعه اسلامي به فلسفه و كلام و متون ترجمه شده فلاسفه يونان بود كه عقيده‏شناسان و دانشمندان زيادي در اين زمينه‏ها وجود داشتند، دكتر ابراهيم حسن مي‏نويسد: «زماني كه دولت عباسي روي كار آمد از آنجا كه اين دولت رو به پارسيان داشت عربان و پارسيان در پايتخت ايشان با هم اختلاط و آميزش يافتند و خلفا به دانستن علوم يونان و ايران رغبت نشان دادند «منصور» فرمان داده بود تا چيزي از كتابهاي بيگانه را ترجمه كنند «حنين بن‏اسحاق» بعضي از كتابهاي «سقراط» و «جالينوس» را براي وي به عربي برگرداند «ابن مقفّع» «كليله» را به عربي درآورد و نيز كتاب «اقليدس» را ترجمه كرد و جز ابن‏ مقفّع بسياري ديگر از دانشمندان نيز در كار ترجمه متون به زبان فارسي شهرتي يافتند مانند خاندان نوبختيان و حسن ابن‏سهل «وزير مأمون» و احمد ابن‏يحيي بلاذري «مؤلف فتوح البلدان» و عمرو ابن‏فرخان در دوران هارون ترجمه رواجي ديگر يافت: از بعضي از شهرهاي بزرگ روم كتابهايي به تصرف وي افتاد و او گفت از كتابهاي يونان هر چه بيشتر به دست آمد ترجمه كنند تشويقي نيز كه بر مكيان از مترجمان مي‏كردند و ايشان را عطاهاي خوب مي‏دادند در رواج ترجمه مؤثر بود خود مأمون هم ترجمه مي‏كرد او مخصوصا به ترجمه كتابهاي يوناني و ايراني علاقه داشت و كساني را به «قسطنطنيه» فرستاد تا كتابهاي كمياب فلسفه و هندسه و موسيقي و طب را بياورند «ابن نديم» مي‏گويد: ميان مأمون و پادشاه روم نامه‏ هايي رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قديم كه در خزانه روم بود كتابهايي بفرستد و او پس از امتناع پذيرفت و مأمون گروهي را كه «حجاج ابن‏مطر» و «ابن‏طريق» و «سلما» سرپرست «دارالحكمة» از آن جمله بودند فرستاد تا از آن كتابها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مأمون بردند دستور داد تا آنها را به عربي برگردانند و آنان نيز اين كار را كردند.»5
از طرف ديگر قبول ولايتعهدي از جانب امام رضا(ع) به دلائلي كه در محل خويش بيان شد موجب شهرت و رويارويي حضرت با مكاتب و اديان مختلف در سطحي گسترده گشت. البته آنچه از روايات استفاده مي‏شود اين است كه مأمون اين مناظرات را جهت درهم شكستن شخصيت علمي امام و در نتيجه بي‏اعتمادي شيعيان به امام خودشان تربيت مي‏داد. چنانكه مأمون به «سلمان مِروَزي» متكلم معروف خراسان گفت: «انّما وَجّهتُ اِليك لِمَعْرِفَتي بِقُوَّتِكَ وَ لَيْسَ مُرادي اِلاّ اَنْ تقطعَهُ عَنْ حُجّةٍ واحدة فقط» بدين جهت به تو پيشنهاد مناظره دادم كه قوت علمي ترا مي‏شناسم و قصد من جز اين نيست كه در يكي از استدلالها راه را بر او ببندي6 اما برخلاف نظر مأمون جلوه‏هاي علمي امام(ع) بيشتر مي‏گشت و شايستگي اهل بيت پيامبر(ص) بر مردم و دانشمندان آشكارتر مي‏شد. چنان كه خود امام(ع) به «نوفلي» فرمود: «فَاِذا قَطَعْتُ كُلَّ صنفٍ و دَحَضْتُ حُجَّتَه وَ تَرَكَ مَقالتَه وَ رَجَعَ الي قولي عَلِمَ المأمون اَنَّ المَوضِعَ الّذي هو بسبيله ليس بِمُستَحقٍّ له»
هنگامي كه بر هر گروهي راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل كنم، مأمون خواهد فهميد كه شايستگي آن جايگاه كه انتخاب كرده است ندارد.7
جهت روشن‏تر شدن موضوع به نمونه‏اي از مناظرات امام در زمينه يكتايي خداوند مي‏پردازيم
مناظره امام و جاثليق مسيحي
در اين مناظره حضرت رضا(ع) به روشي شگفت و زيبا دانشمند مسيحي را وادار به پذيرش يكتايي خدا مي‏كند و توحيد را از طريق آنچه مورد قبول آنان است، اثبات مي‏فرمايد. بدين گونه كه حضرت در اثناء مناظره فرمود: من هيچ گونه ناپسندي از عيسي(ع) سراغ ندارم مگر آنگه نماز و روزه حضرتش اندك بود. دانشمند مسيحي برآشفت و گفت دانش خويش را ضايع كردي زيرا عيسي هميشه روزها را روزه و شبها به عبادت مي‏گذراند. حضرت فرمود براي كسي نماز و روزه انجام مي‏داد در اينجا كلام دانشمند مسيحي قطع گشت و از سخن باز ايستاد زيرا متوجه شد كه قبول نماز و روزه از حضرت عيسي كه در كتابهايشان نيز آمده است بيانگر اين است كه آن حضرت خود را بنده خداوند مي‏دانسته است سپس حضرت فرمود چرا نمي‏پذيري كه حضرت عيسي با اذن خدا مرده را زنده مي‏كرد دانشمند مسيحي در پاسخ گفت از اين جهت كه كسي كه مرده را زنده مي‏كند و كور مادرزاد و پيس را خوب مي‏كند او خدا است و شايسته پرستش است حضرت فرمود: اَلْيَسَع پيامبر همين كار عيسي را انجام داده است روي آب راه رفت و مرده زنده كرد و كور مادرزاد و پيس را خوب كرد مردم او را خدا نگرفتند و حِزْقيل پيامبر نيز آنچه را از عيسي صادر شده است انجام داد و سي و پنج هزار نفر را زنده كرد. و ابراهيم خليل الرحمن چهار مرغ را ريزه ريزه كرد و هر قمستي را بر سر كوهي نهاد و مرغان را صدا كرد و همه به سوي او آمدند و موسي بن‏عمران كه با هفتاد نفر از اصحاب خود به سوي كوه «طور» رفته بودند پس از اينكه گفتند كه ما هرگز به تو ايمان نياوريم مگر اينكه خدا را آشكارا به ما بنمايي. صاعقه آنها را فرو گرفت و همگي سوختند. موسي عرضه داشت؛ پروردگارا من هفتاد نفر از بني ‏اسرائيل را برگزيدم اگر تنها مراجعه كنم و اين خبر را به آنان بدهم مرا تصديق نخواهند كرد پس خداوند همه آنان را زنده ساخت.
اي جاثليق هيچ يك از آنچه را كه بيان شد، نمي‏تواني منكر شوي زيرا كه اينها در تورات و انجيل و زبور و قرآن ذكر شده است اگر هر كس مرده‏اي زنده كرد و خوب نمايد كورمادرزاد و پيس و ديوانگان را شايسته پرستش باشد پس تمامي اينها را خدايان خود بگير، چه مي‏گويي؟
جاثليق گفت: حق با شماست و جز خداي يكتا خدايي نيست.8
بر همين اساس حضرت رضا(ع) به «غيظ الملحدين» ـ مايه خشم كافران ـ نيز ياد مي‏شد زيرا بحثهاي علمي و كلامي حضرت موجبات اضطراب و فرو ريختن پايه ‏هاي استدلالي كافران و منكران خدا را فراهم مي‏ساخت و همين نهضت علمي و گستره وسيع آن بود كه سبب شد شيعه براي هميشه راه خويش را بشناسد و چنان شد كه اگر فردي تا امام رضا(ع) امامت را پذيرفته باشد به بقيه امامان نيز اعتقاد دارد و مسلك‏ هاي واقفيّه و فطحيّه كه معتقد به شش امام و يا امامت عبداللّه‏ افطح مي‏شد مربوط به وضعيت و شرايط اجتماعي امامان پيشين مي‏گردد كه ستمگران خفقان شديدي را براي رسيدن پيام اهل بيت عليهم السلام ايجاد نموده بودند.
ب ـ رضا(ع)
شيعيان و مسلمانان آزاده پس از دوران حكومت امام علي و فرزند بزرگوارش امام مجتبي عليهما السلام همواره آرزوي حاكميت اهل بيت را در دل زنده نگه مي‏داشتند و به آرزوي دستيابي به آن مبارزات خويش را سامان مي‏دادند و گاه در شكل قيام هاي خونين همچون قيام زيد بن‏علي و شهيد فخّ، آرمان خويش را تجسم مي‏بخشيدند و بر اساس همين آرمان ابومسلم خراساني مردم را با شعار «الرّضا من آل محمد(ص)» به مبارزه عليه امويان فرا مي‏خواند و مخالفين خويش را به تسليم در برابر حاكميت رضاي آل محمد(ص) فرا مي‏خواند چنانكه طبري مي‏نويسد ابومسلم به ابي‏منصور طلحة ابن‏رُزيق دستور داد مردم را به رضاي از آل محمد(ص) فرا خواند بدون اينكه از فردي خاص نام ببرد.9 و به فرستادگان خويش به سوي يكي از مخالفين خويش به نام نصر ابن‏سيار توصيه كرد «يَدْعُوهُ الي كتاب اللّه‏ و الطّاعة للرّضا من آل محمد(ص)» او را به كتاب خدا و اطاعت رضاي آل محمد فرا خوانند.10 حتي پرچمي كه برافراشتند همين نقش را داشت تا مردم جهتگيري مبارزات آنها را انتخاب برگزيده آل محمد(ص) دانسته و با آنان همكاري كنند مردم نيز همكاري زيادي با آنان نمودند اما برعكس مشاهده كردند كه افرادي رهبري را به عهده گرفته‏اند كه مرام و هدفشان بيگانه با اهداف رسول گرامي و اهل بيت پيامبر(ص) مي‏باشد تا زماني كه ولايتعهدي امام رضا(ع) مطرح شد و سكه بنام آن بزرگوار زده شد در اين هنگام شيعه و دوستداران اهل بيت گمشده خويش را بازيافتند و او را مورد پسند يافتند و با دل و جان احساس نمودند كه اين همان رضاي آل محمد(ص) مي‏باشد. جهت ديگر اين نامگذاري اينكه موافق و مخالف و دوست و دشمن در مقابل عظمت و خلافت رضوي گردن نهادند و حضرتش مورد پذيرش همگي قرار گرفت بدين جهت او را رضا ناميدند زيرا كه همگي با بيعت خويش خوشنودي خويش را از ولايتعهدي حضرتش اعلام داشتند. البته آنچه از برخي روايات استفاده مي‏شود كه خداوند متعال او را رضا نام نهاده است، منافاتي با اين تحليل ندارد زيرا كه مي‏توان نامگذاري خداوند را بر اساس همين موقعيت و شرايط اجتماعي دانست كه براي حضرت رضا(ع) پيش آمد و از طرفي اعلام و اشاره به اين جهت دانست كه خداوند نيز از اين ولايتعهدي حضرت خوشنود مي‏باشد چنانكه متن روايت به روشني بر آنچه گفته شد دلالت دارد. بزنطي مي‏گويد: از امام جواد(ع) سؤال كردم كه عده‏اي از مخالفين شما چنين مي‏پندارند كه مأمون پدربزرگوارتان را رضا ناميد زيرا به ولايتعهدي‏اش راضي گشت حضرت در پاسخ اظهار داشتند بخدا قسم كه دروغ گفته‏اند بلكه خداوند او را «رضا» ناميده است زيرا مورد خشنودي او در آسمان و مورد خوشنودي رسول گرامي و ائمه معصومين(ع) در زمين قرار گرفته است سپس بزنطي مي‏گويد از آن حضرت سؤال كردم مگر نه اين است كه هر يك از پدران بزرگوار شما مورد خوشنودي خدا و رسول و ائمه بعد از آن بزرگوار بوده‏اند پس چرا پدر بزرگوارتان به اين نام اختصاص يافته است. حضرت فرمود: زيرا كه مخالفين از دشمنان به او رضايت دادند چنان كه موافقين از دوستانش به او راضي گشتند و اين جهت براي پدران بزرگوارش تحقق نيافت بدين جهت آن حضرت «رضا»(ع) نام گرفت.11
ج) صابر:
قرآن كريم صبر را به عنوان عامل و زيربناي راستين امامت و شايستگي آن قلمداد مي‏كند و مي‏فرمايد: وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا؛ ما آنان را پيشواياني قرار داديم كه به دستور ما هدايت مي‏كنند بخاطر اينكه صبر را پيشه خود ساختند.12
در زندگي امام رضا(ع) نيز تجلي اين صفت را به روشني درمي‏يابيم كه در اينجا به دو نمونه از آن اشاره مي‏كنيم:
1ـ تدبير و انديشه الهي امام رضا(ع) مأمون را در رسيدن به اهدافش ناكام گذاشت و شخصيت آن حضرت را در ديدگان عظمت بيشتري بخشيد بدين جهت مأمون در صدد آزار حضرت برآمد و حركات حضرت را زير نظر گرفت تا بموقع عليه آن بزرگوار توطئه خويش را عملي سازد. مرحوم صدوق مي‏نويسد: مأمون، هشام ابن‏ابراهيم راشدي را به عنوان جاسوس و دربان حضرت گماشت و دسترسي به آن حضرت پيدا نمي‏كرد مگر كساني كه آنها دوست مي‏داشتند «و ضيّق علي الرضا (عليه‏السلام) فكان من يقصده من مواليه لا يصل اليه؛» آنقدر بر حضرت سخت گرفتند كه دوستداران آن بزرگوار نمي‏توانستند به خدمت حضرتش برسند و هيچ سخني در خانه حضرت بيان نمي‏شد مگر اينكه هشام آن را به مأمون و «ذوالرّياستين» منتقل مي‏كرد.13
ب ـ اباصلت هروي مي‏گويد كه من در سرخس به هنگامي كه حضرت در زندان بودند به حضورش رسيدم از زندانبان اجازه خواستم گفت: بخاطر اشتغال فراوان حضرت به عبادت ملاقات ميسر نمي‏شود. از او خواستم پيام مرا برساند و وقتي را براي من مقرّر كند حضرت اجازه فرمود وارد شدم در حالي كه در محل نماز خويش در حال تفكر نشسته بودند به حضرتش گفتم از شما اينگونه شايع شده است كه مردم بندگان شما هستند حضرت فرمود خدايا اي خالق آسمانها و زمين و داناي پنهان و آشكار تو شاهدي كه هيچ وقت اين را نگفته‏ام و از پدران خويش نيز اين را شنيده‏ام: «و انت العالم بما لنا من المظالم عند هذه الامة» تو خود دانايي به ستم هايي كه از اين امت بر ما مي‏رسد.14
و اين‏ها بخشي از سختيها و مشكلاتي بود كه فرا راه قرار مي‏گرفت و آن حضرت با صبر و حوصله مخصوص به خويش آن را تحمل مي‏كرد ـ درود و صلوات خدا بر آن بزرگوار زماني كه در يازدهم ذي قعده سال 148 تولد يافت و زماني كه خورشيد وجودش در قريه سناباد به خاك آرميد و هنگامي كه در قيامت مبعوث شود و به ديدار زائران كويش بشتابد و آنان را شفاعت كند. به اميد آن روز

عباس كوثري
________________________________________
1 ـ عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 250. نقل از بحارالانوار، ج 49، ص 9.
2 ـ منتهي الآمال، ج 2، ص 256. فصل اول در ولادت امام رضا(ع).
3 ـ بحارالانوار، ج 48، ص 12.
4 ـ بحارالانوار، ج 48، ص 13.
5 ـ تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 296.
6 ـ بحارالانوار، ج 49، ص 178.
7 ـ بحارالانوار، ج 49، 175.
8 ـ بحارالانوار، ج 10، ص 303.
9 ـ تاريخ طبري، ج 6، ص 49.
10 ـ تاريخ طبري، ج 6، ص 45.
11 ـ بحارالانوار، ج 49، ص 4.
13 ـ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 154. نقل از بحارالانوار، ج 49، ص 139.
14 ـ بحارالانوار، ج 49، ص 170.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page