آيين پيامبر (ص) پيش از بعثت

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

اين مطلب از نظر تاريخ مسلم است كه:
اولا-رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت‏ خود،لحظه ‏اى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئين مشركين وبت ‏پرستان و سنت ها و مراسم شرك‏ آلود و غلط ايشان پيروى نكرد،و از«اكل ميته‏»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بود نمى‏ خورد،و اينكه در صحيح بخارى و مسند احمد بن حنبل آمده ‏است كه گويند:
براى رسول خدا(ص)سفره غذائى حاضر كردند،و زيد بن‏ عمرو بن نفيل (1) را نيز بر سر آن سفره خواندند،ولى زيد از حضور برسر آن سفره خوددارى كرده گفت:
«انا لا آكل مما تذبحون على انصابكم،و لا آكل الا ما ذكر اسم‏الله عليه‏»


من از آنچه شما بر بت هاى خود ذبح ميكنيد نمى‏خورم و جز آنچه را نام ‏خدا بر آن برده شده نخواهم خورد.و در نقل احمد بن حنبل هست كه ‏رسول خدا(ص)بر سر سفره‏اى با سفيان بن حارث غذا ميخورد وزيد از آنجا عبور كرد و آن دو او را به خوردن دعوت كردند و او چنين پاسخى داد... (2)
مخدوش و غير قابل قبول است و از اين رو خود اهل سنت وآنها كه صحيح بخارى را صحيح ترين كتاب هاى حديثى ميدانند نتوانسته ‏اند آنرا بپذيرند و در صدد توجيه برآمده كه از آن جمله‏ سهيلى در كتاب‏«الروض الانف‏»گويد:
«كيف وفق الله زيدا الى ترك ما ذبح على النصب و ما لم يذكراسم الله عليه و رسوله(ص)كان اولى بهذه الفضيلة فى الجاهلية‏لما ثبت من عصمة الله تعالى له‏» (3) يعنى چگونه خداوند به زيد اين توفيق را عنايت كرد كه از خوردن‏ ذبحى كه براى بتها ذبح شده و يا نام خدا بر آن جارى نشده بود خوددارى‏ كند،ولى به رسول خدا چنين توفيقى نداد،با اينكه رسول خدا(ص)به‏ چنين فضيلتى سزاوارتر بود بخاطر عصمتى كه از سوى خداى تعالى‏ داشت:
و آنگاه درصدد پاسخ و توجيه برآمده و گويد:
«ليس فى الرواية انه قد اكل من السفره و بان شرع ابراهيم انما جاء بتحريم ‏الميتة لا بتحريم ما ذبح لغير الله تعالى فريد امتنع عن اكل ما ذبح لغير الله براى رآه‏لا بشرع ما تقدم‏»
يعنى-در روايت نيامده كه آن حضرت از آن سفره چيزى خورد،و از اين گذشته ‏شرع ابراهيم ميته را حرام كرده بود نه آنچه را كه نام خدا بر آن جارى نشده بود،و ازاين رو زيد طبق راى خود از خوردن آن غذا خوددارى كرد نه بخاطر شريعت گذشته.
ولى براى خواننده محترم روشن است كه اين پاسخ نميتواند اشكال و شبهه را از ذهن انسان رفع كند و بهتر آن است كه اصل‏ حديث را كه بگفته ايشان بر خلاف دليل هائى است كه عصمت ‏رسول خدا(ص)را ثابت كرده مردود بدانيم و آنرا نپذيريم.
و همچنين حديث‏«استلام اصنام‏»-دست و صورت ماليدن ‏به بت ها بعنوان تبرك و احترام-كه در روايات ايشان آمده (4) و روايات ديگرى كه حكايت از مشاركت آنحضرت در مراسم ‏شرك ‏آميز آنها ميكند همگى مردود و مخالف با مبانى و اصول خود آنها در باب نبوت آن بزرگوار است.
ثانيا از نظر تاريخ مسلم است كه آنحضرت قبل از بعثت ‏عبادت هائى از قبيل نماز و روزه و طواف و حج و عبادتهاى ديگرى ‏انجام ميداده چنانچه در حديث عايشه و ديگران در ماجراى بعثت‏ اين جمله بود كه:
«فكان يخلو بغار حراء فيتحنث فيه‏»
و«تحنث‏»را به‏«تعبد»معنا كرده بودند.
و مرحوم فتال نيشابورى در روضة الواعظين گفته:
«رسول خدا(ص)از اول تكليف روزه ميگرفت و نماز مى‏ گذارد،بعكس آنچه در ميان قوم معمول بود و چون به سن‏ چهل سالگى رسيد خداوند بوسيله جبرئيل او را مامور به ابلاغ‏ رسالت فرمود...» (5)
و اكنون با توجه به اين دو مقدمه اين بحث پيش آمده كه آيا رسول خدا(ص)در پيروى از مرام مقدس توحيد و عمل به ‏دستورات و اعمال دينى تابع چه شريعتى بوده؟آيا شريعت انبياءگذشته و يا شريعت ‏خود يعنى شريعت مقدس اسلام كه بعدا مامور به ابلاغ و اظهار آن گرديد...و در آن وقت تنها خودآن حضرت مامور به پيروى و انجام اعمال آن بود...
و بنابر آنچه گفته شد تذكر اين نكته در اينجا لازم است كه‏به نظر نگارنده طرح اين بحث ‏بنحوى كه در كتاب هاى دانشمندان ‏اسلامى اعم از دانشمندان شيعه و اهل سنت-آمده خالى از نوعى‏ تسامح و بى‏ دقتى نيست زيرا آن مسئله را به اين نحو و با اين ‏عبارت طرح كرده و گفته‏ اند:
«اعلم ان علماء الخاصه و العامه اختلفوا فى ان النبى(ص) هل كان قبل بعثته متعبدا بشريعته ام لا...» (6) و يا اين عبارت كه از يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنت‏ است كه ميگويد:
«و قد اختلف العلماء فى تعبده قبل البعثه هل كان على شرع ام لا؟» (7) يعنى علماء اختلاف دارند در اينكه تعبد و انجام عبادت هاى آن حضرت پيش ازماجراى بعثت آيا بر طبق شرعى از شرايع بوده يا نه؟
و وجه تسامح و بى‏دقتى همين است كه اعمال و عبادات آن‏ بزرگوار بطور مسلم بر طبق شريعتى انجام ميشده كه آن شريعت‏ يا شريعت پيمبران گذشته بوده و يا شريعت‏ خود آن بزرگوار...
و شايد مرحوم علامه(ره)در شرحى كه بر مختصر ابن حاجب‏ نگاشته و عبارت آنرا مرحوم مجلسى در بحار الانوار نقل كرده ‏متوجه اين مطلب بوده كه بحث را اينگونه مطرح فرموده:
«اختلف الناس فى ان النبى(ص)هل كان متعبدا بشرع احد من الانبياءقبله قبل النبوه ام لا...» (8) كه براى اهل تحقيق روشن است كه اين عبارت از آن‏تسامح و اشكال خالى است و بهر صورت مسئله آنقدر مهم نيست‏كه بيش از اين مقدار وقت‏ شما را بگيريم و اين مقدار هم از باب تذكر بنظر لازم آمد.و بهتر آن است كه به اصل بحث‏ بازگرديم وبحث را اينگونه طرح كنيم كه:آيا رسول خدا(ص)قبل از بعثت‏ تابع چه شريعتى از شريعت هاى الهى بوده؟
جمعى معتقدند كه آن حضرت تابع شريعت هاى پيمبران قبل ازخود بوده؟و گروهى نيز معتقدند كه تابع شريعت‏ خود يعنى‏ شريعت اسلام بوده،با اين توضيح كه در آنزمان بدان حضرت ‏وحى ميشد و به اصطلاح‏«نبى‏»بود،و موظف بود بدانچه بر او وحى ميشد بدان عمل كند،ولى‏«رسول‏»نبود و وظيفه نداشت ‏آنها را بديگران ابلاغ كند،تا سن چهل سالگى كه به‏ منصب رسالت مفتخر گرديد و موظف شد اين آئين مقدس را بديگران نيز ابلاغ كند.
گروه اول نيز كه عقيده دارند آنحضرت تابع شريعت هاى‏ پيمبران قبل از خود بوده درباره آن شريعت و آن پيامبر اختلاف نظر دارند و چهار نظريه درباره آن شريعت ذكر شده:
1-شريعت نوح عليه السلام 2-شريعت ابراهيم عليه السلام 3-شريعت موسى عليه السلام 4-شريعت عيسى عليه السلام
و در اينجا نظريه پنجمى هم ابراز شده و آن اين است كه ‏گفته ‏اند: هر چه نزد آن حضرت ثابت‏شده بود كه شريعت است از آن‏ پيروى كرده و بدان عمل ميكرد و پيرو شريعت مخصوصى نبود.و بنظر ميرسد غرض ورزى و دست‏ سياست‏ بازان و قصه ‏پردازان يهود و نصارى هم در اين مسئله راه يافته باشد و براى اثبات اينكه ‏شريعت اسلام پيرو همان شرايع يهود و نصارى است و رسول خدا(ص)نيز تابع موسى و عيسى بوده به اين بحث دامن‏زده و احيانا اظهار نظرهائى كرده باشند زيرا آنها كه باك‏ نداشتند ابراهيم عليه السلام را يهودى يا نصرانى بخوانند هيچ ‏باكى نداشتند كه رسول خدا(ص)و سلاله ابراهيم عليه السلام را يهودى و يا نصرانى بدانند!و بهر صورت هر يك از دو دسته براى‏م دعاى خود دليل هائى ذكر كرده ‏اند و دانشمندان نيز آنها را دركتاب هاى خود بتفصيل نقل كرده ‏اند كه فشرده ‏اى از آنرا ميتوانيد در بحار الانوار مجلسى(ره) بخوانيد (9) و بنظر ما آنچه در ميان ‏دليل هاى دسته اول(يعنى آنها كه گفته ‏اند رسول خدا تابع‏ شريعت هاى قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث ميباشد چند آيه ‏قرآنى است و بقيه گفتارها اجتهادات و يا روايات ضعيفى است‏كه از نقل آنها صرف نظر ميكنيم.و به نقل همان آيات اكتفا مى ‏نمائيم:
1-آيه 90 از سوره انعام است كه خداى تعالى پس از ذكرنام جمعى از پيمبران چون ابراهيم و فرزندان آن بزرگوار فرمايد:
اولئك الذين هداهم الله فبهداهم اقتده آنها هستند كه خداوند ايشانرا هدايت و راهنمائى فرمود،و تو نيز ازهدايت آنها پيروى كن...
و پاسخى كه از استدلال به اين آيه داده شده آن است كه‏ منظور از اين هدايت و پيروى از آن همان اصول مورد اتفاق همه ‏اديان است نه فروع شرعيه زيرا پر واضح است كه فروع در اديان‏ گذشته مورد اختلاف بوده...
نگارنده گويد:مؤيد اين پاسخ نيز همان نزول آيه است كه ‏پس از بعثت رسول خدا(ص)نازل گشته و مي توان گفت:اين آيه‏ ربطى به بحث ما كه بحث از شريعت رسول خدا(ص)قبل ازبعثت مي باشد ندارد...
و از همين پاسخ مى‏توان پاسخ استدلال به آيات ديگرى را نيزكه در اينباره شده است دانست مانند آيه:
شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ماوصينا به ابراهيم و موسى و عيسى،ان اقيموا الدين و لا تفرقوا فيه‏كبر على المشركين ما تدعوهم اليه... (10) كه با توجه به صدر و ذيل آيه بخوبى روشن ميشود كه منظور همان اصول عقايدى است كه‏ در همه اديان بوده است...
و آيه شريفه ثم اوحينا اليك ان اتبع ملة ابراهيم حنيفا... (11) كه منظور از پيروى‏«ملة ابراهيم‏»همان اصول عقليه است نه ‏فروع شرعيه،بدليل آيه ديگرى كه فرموده: و من يرغب عن‏ملة ابراهيم الامن سفه نفسه (12) و پر واضح است كه بسيارى از فروع شرعيه آئين ابراهيم نسخ‏ شده و اگر منظور از«ملة ابراهيم‏»همه اصول و فروع بود با توجه ‏به اين آيه نسخ آنها جايز نبود...
و آيه: انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح و النبيين... (13) و بخصوص آيه اخير كه ظاهرا مربوط به اصل مسئله وحى وكيفيت آن است و ربطى به مسئله مورد بحث ما ندارد...
و اما دليل گروه ديگر كه گفته‏ اند:رسول خدا(ص)پيرو شريعت و آئين خود يعنى آئين مقدس اسلام بوده روايات بسيارى‏ است كه برخى از آنها صراحت در اين مطلب دارد و از برخى با توجه به روايات و شواهد ديگر استفاده مطلب از آنها مي شود كه ازدسته نخست رواياتى است كه صراحت دارد بر اينكه ‏رسول خدا(ص)قبل از بعثت نيز«نبى‏»و پيامبر بوده.
1-مانند روايت مشهورى كه در كتاب هاى شيعه و اهل سنت‏ آمده كه رسول خدا(ص)فرمود:
«كنت نبيا و آدم بين الروح و الجسد» (14) من پيامبر بودم در وقتى كه آدم ميان روح و بدن بود...
و در برخى از كتاب ها اين گونه نقل شده كه فرمود:«كنت‏ نبيا و آدم بين الماء و الطين‏»:و براى فهم بهتر اين استدلال بايداين مطلب را نيز اضافه كرد كه بعثت پيمبران الهى كه برتر وخاتم آنها پيامبر بزرگوار اسلام بوده است مراحل و درجاتى داشته-چنانچه از روايات نيز استفاده ميشود-كه يكى از آن مراحل‏«نبوت‏»است و اين مرحله قبل از مرحله رسالت‏ بوده و مرحله ‏نبوت آن بزرگواران مرحله ‏اى بوده كه از طريق فرشتگان و يا درخواب و يا از طريق الهام به آنها وحى ميشده و دستورات و ياخبرهائى از جانب خداى تعالى به ايشان داده مى‏شد كه مامور به ‏عمل بدان ميشدند ولى مامور به ابلاغ و رساندن آنها بديگران‏ نبودند و در اين مرحله آنها«نبى‏»بودند نه رسول و براى درك بيشتر اين مطلب به روايات زير توجه كنيد كه در باب‏«طبقات الانبياء و الرسل و الائمة‏»از كتاب شريف كافى وجاهاى ديگر نقل شده مانند اين روايت كه كلينى(ره)بسند خوداز زيد شهام روايت كرده كه گويد:از امام صادق عليه السلام ‏شنيدم كه فرمود:«ان الله تبارك و تعالى اتخذ ابراهيم عبدا قبل ان‏يتخذه نبيا و ان الله اتخذه نبيا قبل ان يتخذه رسولا و ان الله اتخذه‏ رسولا قبل ان يتخذه خليلا و ان الله اتخذه خليلا قبل ان يجعله امام افلما جمع له الاشياء قال:انى جاعلك للناس اماما» (15) براستى كه خداى تعالى ابراهيم را به بندگى خويش برگرفت پيش ازآنكه به نبوت برگيرد،و خداى تعالى او را به نبوت خويش برگرفت پيش ‏از آنكه به رسالت‏ برگيرد،و به رسالت‏ برگرفت پيش از آنكه بدوستى خودبرگيرد،و به دوستى برگرفت پيش از آنكه به امامت‏ برگيرد و چون همه‏ اينها را براى او گردآورد فرمود«من تو را براى مردم امام قرار دادم‏»و نيز بسندش از زراره روايت كرده كه گويد: از امام باقرعليه السلام معناى آيه شريفه‏«و كان رسولا نبيا»و فرق ميان‏«رسول‏»و«نبى‏»را پرسيدم و آنحضرت در پاسخ من فرمود:
«النبي الذي يرى في منامه و يسمع الصوت و لا يعاين الملك و الرسول ‏الذى يسمع الصوت و يرى فى المنام و يعاين الملك...» (16) و نبى كسى است كه در خواب(فرشته را)ب‏بيند و صداى(او را)بشنود ولى‏به عيان فرشته را نبيند و رسول كسى است كه صدا را بشنود و در خواب‏ ببيند و در عيان نيز او را مشاهده كند.
و بسندش از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود:
«الانبياء و المرسلون على اربع طبقات،فنبى منبا فى نفسه لا يعدوغيرها و نبى يرى فى النوم و يسمع الصوت و لا يعاينه فى اليقظه و لم‏يبعث الى احد...» (17) پيامبران و رسولان بر چهار طبقه هستند گاهى‏«نبى‏»است كه تنها به او خبر رسيده و از او بديگرى تجاوز نكند،وگاهى‏«نبى‏»است كه در خواب ببيند و صدا را بشنود و در بيدارى‏ ن‏بيند و بسوى ديگرى هم مبعوث نشده...
و روايت ديگرى كه از يزيد كناسى روايت كرده كه گويد:
از امام باقر عليه السلام پرسيدم:آيا عيسى بن مريم در آن هنگام كه‏ در گهواره سخن گفت‏ حجت‏ خداى تعالى بر مردم زمان خود بود؟
امام عليه السلام در جواب من فرمود:
«كان يومئذ نبيا حجة لله غير مرسل،اما تسمع لقوله تعالى حين‏قال انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا» (18) وى در آنروز«نبى‏»و حجتى بود از سوى خدا ولى‏«مرسل‏»و فرستاده بسوى كسى نبود،آيا اين گفتار خداى تعالى را نشنيده ‏اى‏ آن هنگام كه عيسى گفت‏«من بنده خدايم كه كتاب بمن داده و مرا«نبى‏»قرارم داده‏».و از روايت اخير و استشهاد به آيه قرآنى‏ بخوبى معلوم ميشود كه مقام نبوت مقامى است كه ممكن است‏ به پيمبران در گهواره نيز داده شود چنانچه به عيسى عليه السلام ‏داده شد... (19) و بخصوص با توجه به رواياتى كه خداوند هيچ‏ فضيلت و كرامت و معجزه‏اى به پيامبرى از پيمبران خود عطانفرمود جز آنكه آنرا به رسول خدا(ص)نيز عطا فرمود مانند روايت ‏مفصلى كه از ارشاد القلوب ديلمى نقل شده كه امير المؤمنين‏ عليه السلام بمردى يهودى كه در اين باره سئوال كرد فرمود:
«فو الله ما اعطى الله عز و جل نبيا و لا مرسلا درجة و لا فضيلة‏الا و قد جمعها لمحمد(ص)و زاده على الانبياء و المرسلين‏اضعافا...» (20) بخدا سوگند كه خداى عز و جل به هيچ نبى و مرسلى درجه و فضيلتى ‏عطا نفرمود،جز آنكه آنرا براى حضرت محمد(ص)گرد آورده و بلكه چند برابر آنها افزوده است...
2-دليل دوم،سخن امير المؤمنين عليه السلام است در«خطبه قاصعه‏»كه در نهج البلاغه و كتابهاى ديگر از آنحضرت‏ نقل شده كه درباره رسول خدا(ص)فرمود:
«و لقد قرن الله به(ص)من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من‏ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره‏»خداى تبارك و تعالى از لحظه ‏اى كه پيغمبر را از شير گرفتند بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را قرين او فرمود تا اخلاق نيكو و صفات‏ پسنديده را به وى بياموزد...و معناى تعليم فرشته جز همان نبوت چيزديگرى نيست.
و در چند روايت در اصول كافى آمده كه منظور از«روح‏»در آيات سوره شورى و اسراء يعنى آيه شريفه و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا (21) و آيه يسئلونك عن الروح قل الروح من‏امر ربى (22) همين فرشته بوده،كه يكى از آنها روايت زير است‏كه كلينى بسند خود از ابى بصير روايت كرده كه گويد:از امام‏ صادق عليه السلام تفسير«روح‏»را درآيه‏«يسئلونك عن الروح‏»پرسيدم و آنحضرت فرمود:«خلق اعظم من جبرئيل و ميكائيل،كان‏مع رسول الله(ص)و هو مع الائمه و هو من الملكوت‏» (23) 252 يعنى اين روح،خلقى است از مخلوقات خدا بزرگتر از جبرئيل وميكائيل كه بهمراه رسول خدا(ص)بوده و همراه امامان نيز هست و او ازعالم ملكوت(و مجردات و فرشتگان)است.و در روايتى كه صفار دركتاب بصائر الدرجات روايت كرده اينگونه است كه امام صادق‏ عليه السلام فرمود:
«ان الروح خلق اعظم من جبرئيل و ميكائيل،كان مع ‏رسول الله(ص)يسدده و يرشده و هو مع الاوصياء من بعده‏».
و بلكه در پاره‏ اى از روايات آمده كه‏«روح القدس‏»كه ‏نامش در قرآن كريم و در روايات آمده نام همين فرشته بود نه نام ‏جبرئيل و نام جبرئيل روح الامين است كه در قرآن كريم نيزآمده است.
نگارنده گويد:با توجه بدانچه ذكر شد بنظر ميرسد اين قول‏ دوم نزديك ‏تر به ذهن و اولى به پذيرفتن و قبول باشد و از نظر عقل ‏و نقل مانعى براى پذيرفتن آن بنظر نميرسد.

محلاتى سولى
________________________________________
1-زيد بن عمرو بن نفيل از حنفاء بوده است كه در گذشته بتفصيل در مقاله‏اى جداگانه‏شرح حالش را ذكر كرديم.
2-الصحيح من السيره ج 1 ص 158.
3-الروض الانف ج 1 ص 256.
4-الصحيح من السيره ج 1 ص 160.
5-بنقل از كتاب جنه الماواى قاضى طباطبائى.
6-بحار الانوار ج 18 ص 271.
7-سيرة النبوية ابن كثير ج 1 ص 391.
8-بحار الانوار ج 18 ص 271.
9-بحار الانوار ج 18 ص 271-281.
10-سوره شورى آيه 13.
11-سوره نحل آيه 123.
12-سوره بقره آيه 130.
13-سوره نساء آيه 163.
14-الغدير ج 9 ص 287،بحار الانوار ج 18 ص 278.
15-الاصول من الكافى باب طبقات الانبياء و الرسل و الائمة ج 2.
16-الاصول من الكافى باب الفرق بين الرسول و النبى و المحدث ج 1.
17-الاصول من الكافى باب طبقات الانبياء و الرسل.
18-بحار الانوار ج 18 ص 278.
19-در ميان پيمبران الهى پيغمبران ديگرى نيز بوده‏اند كه در كودكى و نوجوانى به مقام‏نبوت رسيده‏اند مانند عيسى كه خداوند درباره‏اش فرمود«و آتيناه الحكم صبيا»و يوسف‏كه خداوند درباره‏اش فرمود«و اوحينا اليه لتنبئنهم بامرهم هذا»و بگفته بسيارى از مفسران‏منظور از اين وحى،وحى نبوت بوده.
20-بحار الانوار ج 16 ص 341.
21-سوره شورى آيه 52.
22-سوره اسرى آيه 85.
23-بحار الانوار ج 18 ص 256.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page