دشمني غرب مسيحي با اسلام، جداي از آن که ميراث ماقبل مسيحي در برخورد شرق و غرب دارد، در نخستين قدم، محصول پيشرفت اسلام در محدوده قدرت امپراتوري روم شرقي از يک طرف و نفوذ اسلام در جنوب اروپا از سوي ديگر در قرون نخستين اسلامي بود.
آن زمان هنوز کليساي ارتدوکس از کليساي کاتوليک جدا نشده بود و غرب يکپارچه در تاريکي و جهل، روزگارش را سپري ميکرد. در تمام اين دوره آنچه غرب از اسلام ميدانست، بسيار اندک و بر اساس دشمني تمام عيار با آن بود. غرب تا قرنها پس از آن، نه ترجمهاي از قرآن ميشناخت و نه با شخصيت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) آشنايي داشت. مبناي قضاوت آنان از اسلام ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) افسانهها و شايعات پوچي بود که مبلغان بي سواد وابسته به کليسا ميان مردم منتشر ميکردند.
غرب در تمام اين مدت، محمد را به نام «محوند» ميشناخت و اين کلمه را - نعوذ بالله مساوق با شيادي و دروغگويي ميدانست. در اين دوره بود که به گفته يک محقق، «اسامي محوند يا در مواردي محون، محومت و در فرانسه ماحون و در آلماني ماخمت که با مفاهيمي چون ديو و عفريت و بت مترادفند - از جمله نامهايي بودند که توسط نويسندگان دورههاي نمايشي مسيحي و داستانهاي عاشقانه و حماسي (رومانس) اروپاي سده دوازدهم ابداع شدند».
در تمام قرون وسطي، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) مظهر شيطان و دجال شناخته ميشد و بدترين و رکيک ترين افسانهها توسط کليسا در باره حضرت ختمي مرتبت ميان مردم اروپا انتشار مييافت.
و درست همين حس بود که جنگهاي صليبي را به هدف بازپس گيري سرزمينهاي مسيحي از دست مسلمانان به راه انداخت و براي دو قرن و نيم به نام جهاد مقدس و با علامت صليب، عامل قتل صدها بلکه ميليونها انسان شد.
اين زمان بردن نام محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) همراه با دشنام و هتاکي بود و کسي آن اسم را بدون پسوندهاي دشنام گونه نمي آورد. در اثر شاعر انگليسي ويليام لنگلند با عنوان Piers Plowman که سال 1362 ميلادي به چاپ رسيده «محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را ميبينم در حالي که در ميان نيروهاي دوزخي در اسفل دوزخ جاي دارد». در اين متن، محمد، يک کاردينال بدعت گزار است که در عربستان مرتد شده و آييني درست کرده است. از نظر اين شاعر، محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) طلايه دار خيل دجالهاست.
يک صد و پنجاه سال پس از آن شاعر انگليسي، ويليام دَنبار شاعر اسکاتلندي، محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را رئيس تشريفات جهنم وصف ميکند.
در اين دوره، داستانهاي حماسي که در آنها به ستايش اروپا پرداخته ميشد، فراوان ساخته شد و دشمن مشترک در همه آنها، مسلمانان بودند. در برخي از اين داستانها آمده بود که محون يعني همان محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) حکم بتي را دارد که ساراسنها - يعني مسلمانان - آن را پرستش ميکنند و مثل مسيحيان که خداي پدر را و يهوديان که يهوه را به کمک ميخوانند آنان هم دست به دامن محون ميشوند. بدين ترتيب محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) در ترانهها و متون نمايشي قرون وسطايي اروپا به عنوان يک بت تصوير ميشد.
از همه اينها شگفت تر آن که در زبان انگليسي واژه «ممتري» ( Mammetry) از محومت گرفته شده و معناي آن پرستش مجسمهها و تصاوير و يا همان بت پرستي است.
از رکيکترين نوشتههاي غرب مسيحي، «کمدي الهي» دانته است. دانته در اين کمدي که آن را تحت تأثير شکستهاي صليبي نوشته است، - نعوذ بالله - حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را چون گناهکاري که با دستان خود سينه چاک شده اش را از هم ميدرد به تصوير کشيده است. از نظر دانته، گناه محمد عبارت بود از: ترويج مذهب دروغين، دعوي نزول وحي که نوعي شيادي کفرآميز بود و بذر اختلاف را در جهان پاشيد.
در آستانه قرون جديد، مهم ترين تهديد براي اروپا، ترکان عثماني بودند. شکستهاي فاحش غرب مسيحي که به سقوط مرکز کليساي ارتدوکس به دست سلطان محمد فاتح در سال 1453 منجر شد، بار ديگر شعلههاي خشم نويسندگان کليسايي را عليه شخصيت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بر افروخت. غربيها تقريبا تا قرن هيجدهم بلکه نوزدهم، هيچ تلاشي براي شناخت شخصيت واقعي آن پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) انجام ندادند.
تاريخ جهان اثر هيگدن - يک راهب بنديکتي - که فقط سه بار به انگليسي در سالهاي 1387، 1495 و 1527 ترجمه شد، داستان کبوتري را ميآورد که محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) او را تربيت کرده بود تا براي دانه بالاي سرش پرواز کند و او را روح القدس خوانده بود که به او وحي ميفرستد. داستان ديگر، داستان شتري است که محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) تربيت کرده بود که فقط از دست او غذايش را بگيرد. محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) قرآن را بر گردن اين شتر آويخته بود و وقتي نزديک او ميشد، زانو ميزد و محمد آن را ميگرفت و به مردم ميگفت که اين پيامي آسماني است. جذابيتهاي جنسي از ديدگاه هيگدن، يکي از راههايي است که محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) براي تضعيف مسيحيت و تقويت اسلام انتخاب کرده بود.
لوتر به رغم آن که تلاش کرد تا پاپ را مظهر «دجال» بداند و بدين ترتيب اين نام را از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) برداشت، در اين باره اصرار مداوم داشت، باز هم تلاشي براي شناخت درست از اسلام و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) نداشت و همچنان او را آماج حملات تند خود قرار ميداد.
در حالي که در قرن نوزدهم، نوشتههاي کساني مانند کارلايل يا واشنگتن اروينگ تلاش ميکردند تا نقش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را در کاروان تمدن بشري نشان دهند، يا گوته که تصويري زيبا از محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) در اشعارش نشان ميداد، از نظر کليسا مطرود و محکوم بود. آثار فراواني که شماري از روشن انديشان اين دوره در باره اسلام نوشتند، از نظر کليسا آثار ممنوعه و در شمار کتب ضاله به حساب ميآمد.
بدين ترتيب ميتوان دريافت که گرايش به دشمني با اسلام و محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) در بنياد کليساي کاتوليک ريشه دارد و پاپها و قيصرها در ادوار مختلف، دشنام به محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را به عنوان قافيه اصلي نوشتههاي خود انتخاب ميکردند.
در يک دوره کوتاه، و بيشتر در قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم غرب توانست آثاري عرضه کند که با نگاهي واقع بينانه تر به اسلام نگاه کند، اما حتي آن آثار هم به استثناي اندک، به هيچ روي تمايلي به دادن امتيازات اساسي به اسلام نداشت. داستان شرق شناسي، خود افسانه ديگري است که به قول ادوارد سعيد، کنه و بُنهش، تحقير شرق برابر غرب است.
به نظر ميرسد، امروز غرب به همان نقطه بازگشته است. اين تصادفي نيست که بوش پس از 11 سپتامبر بحث جنگ صليبي را مطرح ميکند. چند سالي بعد از آن، آن کاريکاتور وحشتناک در باره حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) کشيده ميشود. و امروز پاپ که خود و کليسايش را مظهر آرامش و صلح ميخواند، اين چنين به آتش جنگي که غرب مسيحي و نظامي شعله ور کرده، دامن ميزند.
البته و صد البته، تصور اين که پاپ بدون برنامه اين مسائل را مطرح کرده، تصوري واهي است. به طور قطع، دانشمندان و سياستمداران ما بايد اهداف اصلي اين قبيل اظهارات را روشن کنند، اظهاراتي که باز هم ميتواند رسالت سربازگيري براي القاعده را بر دوش بکشد، و زمينه برخوردهاي بيشتر دنياي اسلام را با غرب تا بن دندان مسلح فراهم کرده و همه انرژي دنياي اسلام را به ميدان کشيده و و آن را به هدر دهد.
يکي از جنايتکارانه ترين اقدامات غرب مسيحي، آن است که دشمني ميان يهوديان و مسلمانان را با ايجاد اسرائيل پديد آورد و امروز آقايي خود را با جنگهاي ميان اين دو گروه بر همه تحميل ميکند. يهوديان که قرنها در شرق با مسلمانان زيست مسالمت آميز داشتند، فريب غرب مسيحي را خورده و اينچنين در جنگي که عاقبت آن بر هيچ کس روشن نيست، فرو غلتيدند. اين را بايد يکي از اساسي ترين جنايات غرب در حق مسلمانان و يهوديان دانست.
بدون ترديد مسؤوليت هر نوع خشونت ناشي از اين اقدامات غير مسؤولانه متوجه دستگاه عريض و طويل کليساي کاتوليک و در رأس آن پاپ بوده و مسلمانان بايد با درک درست شرايط، اجازه ندهند باز هم دنياي اسلام دچار محدوديتهاي بيشتر شود.
جعفريان،رسول