گرفتن منبع مالى از اهل بيت

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

گرفتن منبع مالى از اهل بيت

حضرت خديجه عليهاالسلام درس خوبى از خود به يادگار گذاشته بود كه درخت نو پاى اسلام را با ثروت انبوه خود پروريد و از ضربه هاى بى امان دشمن نجات داد تا جايى كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله به اين مطلب تصريح فرمود: «اسلام به شمشير على عليه السلام و اموال خديجه پا گرفت».
اكنون نوبت فاطمه عليهاالسلام بود كه با ثروتى كه در اختيار داشت درخت نوپاى ولايت را از ضربه هاى سهمگين دشمن نجات دهد. با توجه به فقر شديد مردم در اول اسلام و اينكه فدك ثروتى نسبتاً مهم بحساب مى آمد، غاصبين وحشت شديدى از اين اموال داشتند كه هم تقسيم آن بين فقرا توسط فاطمه عليهاالسلام اثرات نامطلوبى بر كار آنان مى گذاشت و هم مى ترسيدند اميرالمؤمنين عليه السلام آنرا در راه هدف خود صرف كند و بر عليه آنان اقداماتى نمايد. لذا خود ابوبكر به اين مطلب تصريح كرده كه ما با گرفتن بنيه ى مالى از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله از اين جهات خيال خود را آسوده مى كنيم. [به بخش سوم اين كتاب در ص 58 مراجعه شود.]
نشان دادن قدرت بدعت گذارى
يكى از اهداف غاصبين آن بود كه در اعلا درجه ى جهل به احكام الهى و قوانين اجتماعى مى خواستند خود را بعنوان قانون گذارانى كه در قبض و بسط امور يد دارند جلوه دهند. آنها هم براى بدعتهاى آينده ى خود نياز به چنين خودنمايى داشتند و هم براى مسائلى كه هر ساعت براى اسلام پيش مى آمد و بالاخره بايد جوابى براى آن آماده مى كردند. و پيداست كه قانون از قداست خاصى برخوردار است و بايد نمود كار را طورى پيش بياورند كه ظاهر دينى آن حفظ شود.
غصب فدك را با همين نقشه آغاز كردند، و پس از جعل حديث «ان اللَّه ابى ان يجمع النبوة و الخلافة فى اهل بيت واحد» كه ايامى پيش دست به جعل آن زده بودند، اكنون اقدام به دومين جعل در اسلام نمودند و حديثى تحت عنوان «النبى لايورّث» آماده كردند كه اين اقدام ضد دينى خود را دينى جلوه دهند، و از قداست نام پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده كنند. با عنوان حديث آنحضرت به جنگ دين بيايند و عملاً ثابت كنند كه قادر به چنين كارى هستند.
از سوى ديگر بعنوان اينكه مى خواهيم درآمد فدك را در راه جهاد با مرتدين به مصرف برسانيم و با آن اسلحه بخريم و لشكر مسلمين را نظام بدهيم ظاهر جالبى به كار خود دادند. لابد تاريخ فراموش كرده است كه با همين اموال خالد بن وليد را سراغ قبيله اى فرستادند كه بخاطر استقامت بر خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام و نپذيرفتن حكومت غاصبين مورد
حمله قرار گرفتند و مالك بن نويره بدست آنان كشته شد و خالد در همان شب با همسر او زنا كرد!!
همچنين با شاهد خواستن از فاطمه عليهاالسلام چنين وانمود كردند كه در مسئله اى كه اموال مسلمين مطرح است حتى از فاطمه عليهاالسلام شاهد مى خواهند و گويى اين اندازه پايبند به احكام دين هستند!
از جهتى ديگر اجماع مسلمين را مطرح كردند و اينكه غصب فدك هر اندازه خلاف و ضد دين باشد مردم طرفدار آن هستند و ما بخاطر مردم اين كار را مى كنيم و الا خود چنان تمايلى به آن نداريم. با اين كار رنگ تقدس ديگرى به كار خود دادند و بعنوان يكى از پايه هاى قانونگذارى خود آنرا مستحكم نمودند.
اينها همه بعنوان قدرت نمايى بود تا نشان دهند با سابقه ى جهل مطلقى كه دارند اخيراً قادر به بدعتگزارى هستند و گويا چيزهايى از دين فهميده اند و كم كم مشغول تكميل مراحل آن هستند.
البته اسلام يك روز و دو روز نبود كه اين جهل ظاهر نشود و اين مقدس نمايى بر هم نريزد. در طول خلافت غاصبانه هر روز سؤالهاى دينى تازه اى پيش مى آمد و مسائل تازه اى مطرح مى شد كه ناآگاهى غاصبين نسبت به احكام دين روز بروز روشن تر مى گشت و آنچه درصددش بودند به طور معكوس ظهور مى كرد.
طرفدار نمودن مردم نسبت به خود
غاصبين با توجه به خونهاى ريخته شده در بدر و اُحد كه اميرالمؤمنين عليه السلام شجاع آن ميدانها بود و همين مردم پدران و فاميل خود را به شمشير على عليه السلام از دست داده بودند، توانستند نظر مردم را بر ضد آنحضرت تحريك كنند، و آنان را نسبت به هر چه به نفع آنحضرت تمام مى شود مخالف نمايند.
از سوى ديگر اخلاق جاهلى كه هنوز آثار آن در مردم باقى بود و گاهى سر از تعصبات بيجا و گاهى از فرهنگ پايين مردم درمى آورد، وسيله ى خوبى براى تحريك عواطف و ضماير مردم بود. اينكه حقى به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داشته باشد مسئله اى بود كه خيلى راحت مى شد مردم را بر ضد آن تحريك كرد. اينكه ثروت بزرگى در اختيار فاطمه عليهاالسلام باشد مطلبى بود كه خوب مى شد از آن استفاده ى منفى برد. اينكه فدك مايه ى عظمت على و فاطمه عليهماالسلام باشد نقطه اى بود كه براحتى مى شد آنرا به رخ مردم كشيد.
اين مجموعه را غاصبين بخوبى درك مى كردند و از آن براى جمع مردم بر ضد خاندان رسالت استفاده مى كردند و انصافاً نتايج خوبى هم مى گرفتند. آنگاه كه ابوبكر از استدلال در مقابل مقام ولايت كبرى عاجز مى شد فوراً مسائل را بر عهده ى مردم مى گذاشت و مى گفت: اين كار را مردم بر عهده ى من قرار دادند، و من خواسته ى آنان را اجرا كردم، و اكنون هم حاضرم مردم بين من و تو قضاوت كنند.
حضرت زهرا عليهاالسلام هم دقيقاً همين جهت را هدف سخنان خود قرار داد و فرمود: در جايى كه خدا حكم مخالف داشته باشد و مقام عصمت سخن بگويد، رضايت و اتفاق مردم ارزشى ندارد.