مناظره دو طرف با بحث از ایمان صحابه آغاز می شود

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

. در اين هنگام ، عباسى، بزرگ علماى سنى گفت: من نمى توانم با كسى مناظره كنم كه تمام صحابه را كافر مى داند.
علوى، دانشمند بزرگ شيعى كه نامش حسين بن على بود، گفت: چه كسانى همه صحابه را كافر مى دانند؟
عباسى: شما شيعيان.
علوى: اين سخن تو واقعيت ندارد. آياحضرت على(عليه السلام)، عباس، سلمان، ابن عباس، مقداد، ابوذر و ديگران جزء صحابه نيستند؟ آيا ما آنها را كافر مى دانيم؟
عباسى: منظورمن ازهمه صحابه، ابوبكر، عمر، عثمان وپيروان آنها بود.
علوى: سخن خودرا خودت نقض كردى. مگرعلماى منطق نمى گويند: «موجبه جزئيه، نقيض سالبه كليه است»؟! تو يك مرتبه مى گويى: شيعه همه صحابه را كافر مى داند و بار ديگر مى گويى: شيعه بعضى از صحابه را كافر مى داند.
در اينجا نظام الملك خواست سخنى بگويد; اما دانشمند شيعى به او مهلت نداد و اظهار داشت: اى وزير بزرگ! هيچ كس حق ورود به بحث را ندارد مگر زمانى كه ما از جواب درمانده شويم. در غير اين صورت، مطالب و بحث ها مخلوط خواهد شد و گفتگوها از مسير خود خارج مى گردد بدون اينكه نتيجه اى بگيريم. آنگاه دانشمند شيعى رو به عباسى كرد و گفت: بنابراين، روشن شد كه سخن تو كه مى گويى: «شيعه همه صحابه را كافر مى داند» دروغ صريح است.
عباسى نتوانست پاسخى گويد و صورتش از خجالت سرخ گرديد. سپس گفت: از اين مطلب درگذريم. آيا شما شيعيان به ابوبكر و عمر و عثمان ناسزا مى گوييد؟
علوى: برخى از شيعيان به آنها ناسزا مى گويند و برخى ديگر ناسزا نمى گويند.
عباسى: اى علوى! تو از كدامين گروه هستى؟
علوى: من از كسانى هستم كه ناسزا نمى گويند; ولى معتقدم كسانى كه آنها را لعن مى كنند، داراى دليل و منطق مى باشند و نيز لعن آن سه نفر، موجب كفر يا فسق نمى گردد وحتى جزءگناهان صغيره هم به شمار نمى آيد. عباسى: اى پادشاه! شنيدى كه اين مرد چه مى گويد؟!
علوى: اى عباسى! برگرداندن روى سخن به پادشاه مغالطه و در اشتباه افكندن است. پادشاه ما را به اينجا دعوت نموده تا دليل و برهان را داور قرار دهيم; نه زور و قدرت شاه را. در اينجا شاه به سخن آمد و گفت: آنچه علوى مى گويد صحيح است. اى عباسى! چه جوابى دارى؟
عباسى: روشن است كه هر كس صحابه را ناسزا گويد و آنها را لعن نمايد كافر است.
علوى: كافر بودن چنين شخصى براى تو روشن است نه براى من. اگر كسى صحابه را از روى دليل و اجتهاد لعن نمايد، چه دليلى بر كفر اوست؟ آيا قبول دارى كه هر كس را كه پيامبر لعن نموده باشد سزاوار لعن است؟
عباسى: قبول دارم.
علوى: پيامبر، ابابكر و عمر را لعن نموده است.
عباسى: دركجا آنها را لعن نموده است؟ اين تهمتى است بر پيامبر خدا.
علوی : اهل تاریخ شهادت داده اند که پیامبر خدا لشکری مهیا نمودند و اسامه را فرمانده ان لشکر قرار دادند  و فرمود: «لعن الله من تخلّف عن جيش أسامة(2)
; خدا لعنت كند كسى را كه از سپاه اسامه سرپيچى نمايد و با او نرود»
. ابوبكر و عمر از رفتن با سپاه سرپيچى نمودند; پس لعن پيامبر شامل آنان گرديد وهر كه را پيامبر لعن نموده باشد، هرمسلمانى مى تواند لعنت كند.
با اين سخن، عباسى سر خود را به زير انداخت و چيزى نگفت. در اين موقع ملك شاه رو به وزير نمود و سؤال كرد: آنچه علوى گفت صحيح است؟
 وزير: آرى! تاريخ نويسان، اين قضيه را نقل كرده اند.
علوى: اگر لعن صحابه حرام است و باعث كفر مى گردد، چرا معاوية بن ابوسفيان را كافر نمى دانيد و فاسق و فاجرش نمى شماريد با اينكه او، چهل سال على بن ابى طالب(عليه السلام) را كه از صحابه بود ، لعن مى نمود و اين كار، هفتاد سال رواج داشت؟
! ملك شاه: اين سخن را به پايان بريد و به موضوع ديگرى بپردازيد.

- پاورقی -

2) اين لشكر در آخرين روزهاى حيات پيامبر و براى دفاع از يكى از مرزهاى مملكت اسلامى (منطقه شام) كه احتمال خطر در آن وجود داشت مهيا گرديد.