نقل كرده اند كه يكى از علماى بزرگ اصفهان در عصر صفويه ، امامت مسجد جامع شهر را به عهده داشت . شبى پسر خردسال خويش را به همراه خود به مسجد آورده بود، پسربچه از ورود به مسجد خوددارى كرده و در حياط مسجد نشست . پس از رفتن پدر، چشم پسرك به مشك آبى افتاد كه متعلق به يكى از نمازگزاران بود. وى آن را با سوزنى سوراخ كرده و با آبى كه از آن مى ريخت ، مشغول بازى شد. پس از پايان نماز، پدر از اين موضوع آگاه شد و بعد از جبران خسارت صاحب مشك ، دست پسر را گرفته و با حالتى ناراحت و غمگين به خانه آمد.
او در خانه بعد از نقل ماجرا خطاب به همسرش گفت : من در تغذيه ، تهيه درآمد حلال ، رعايت آداب و رسوم اسلامى ، قبل از انعقاد نطفه و بعد از آن و همچنين در دوران كودكى و نشو و نماى فرزندمان با جديت تمام كوشيده ام ، ولى لغزش و خطاى امروز اين كودك نشانگر تقصير يكى از ما دو نفر است .
مادر درنگى نموده و بعد از اندكى تامل و تفكر گفت : من هم مثل شما در رعايت آداب شرعى و نكات تربيتى كمال دقت را به عمل آورده ام ، اما يك بار هنگامى كه به اين طفل باردار بودم ، به منزل همسايه رفتم ، درخت انار همسايه توجه مرا به خود جلب كرد و من يك لحظه وسوسه شدم و بدون اجازه همسايه به يكى از انارها سوزنى فرو برده و مزه آن را چشيدم . ممكن است لغزش امروز كودك از خطاى آن روز من ريشه گرفته باشد و اشتباه آن روز من ، در عمل امروز فرزندمان جلوه نموده است .
مرحوم الهى قمشه اى در ديوان خويش در مورد انسان هاى حلال طلب و آثار آن چنين سروده است :
به روزى در پى كسب حلالند
به حشر آسوده ز اندوه و وبالند
دهد رزق حلال آسايش دل
شود بر طاعت دلدار مايل
حرام از دل برد مهر و وفا را
كند ناپاك قلب باصفا را (43)
- پاورقی -
43- ديوان الهى قمشه اى ، ص 46.
داستان عالم اصفهانى
- بازدید: 878