1. توجه به ريشه ها و عوامل ناهنجارى ها

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

والدين دلسوز و دورانديش مى دانند كه هر معلولى ، علتى دارد و هر رفتار ناهنجارى كه از فرزندان سر مى زند، داراى ريشه و زمينه خاصى است . اگر بخواهيم معلولى را تغيير دهيم و رفتارى را عوض كنيم ، بايد به علل و زمينه هاى آن توجه كرد و ريشه ها و زمينه هاى آن را از بين برد. مثلا در همان داستان مرد شامى كه قبلا گذشت و آن شخص به امام حسن عليه السلام سخنان اهانت آميز گفت ، رفتار امام ، منطقى ترين شيوه اصلاح آن شخص ‍ بود. چرا كه آن حضرت به ريشه ها و زمينه هايى كه ممكن بود، آن مرد را دچار ناراحتى هاى روحى و روانى نمايد و موجبات عصبانيت و پرخاشگرى را به وجود آورد توجه كرده و به او فرمود: آيا گرسنه اى ؟ بدهكارى ؟ نيازمندى ؟ ...
همچنين امام مجتبى عليه السلام در گفتار حكيمانه اى با اشاره به ريشه لغزش ها و رفتارهاى غلط افراد مى فرمايد:
هلاك الناس فى ثلاث : الكبر و الحرص و الحسد (172)؛ ريشه انحراف و گناهان كه مردم را به نابودى مى كشاند سه چيز است : غرور و خودخواهى ، حرص و طمع و حسد.
آن حضرت در گفتار ديگرى اين سخن را توضيح داده و فرمود:
خودخواهى موجب نابودى دين است و علت بدبختى شيطان همين بود.
حرص و طمع ، دشمن جان و برهم زننده راحتى و آسايش انسان است و براى همين آدم از بهشت رانده شد. حسد جلودار و راهنماى زشتى ها براى انسان است و علت قتل هابيل توسط قابيل همين خصلت ناپسند بود. (173)
نقل يك داستان تربيتى از عصر خودمان اين نكته مهم اصلاح گرايانه را روشنتر مى كند و مطالعه آن ، ما را به عمق مساله ، بيشتر آشنا كرده و در اصلاح رفتار كودكان و نوجوانان به ما يادآور مى شود كه چگونه يك مربى بايد به ريشه ها و زمينه هاى خطا توجه نمايد.
داستان معلم و دانش آموز فقير  
امروز وقتى وارد كلاس شدم ، سرم سنگين بود، اصلا حوصله نداشتم . آن همه كار و مشغله در خانه ، ديگر توان و رقمى برايم نگذاشته بود از يك طرف بايد لباس بچه ها را مى شستم و اتو مى كردم و از يك طرف ديگر حواسم را به غذاى روى اجاق گاز مى سپردم كه نسوزد. مهدى 4 ساله كه يكسره نق مى زد و براى هر چيز هم بهانه مى گرفت . فائزه هم به دنبالم مى دويد و اشكالات درسش را مى پرسيد ... خلاصه ، با آن همه كار ديگر توان و حوصله اى براى مدرسه رفتن و درس دادن نداشتم ، اما به هر ترتيب به راه افتادم ...
- خوب بچه ها! تمرين هاى رياضى خود را روى ميز بگذاريد. صادقى ! تو هم برو پاى تخته و مساله اول را حل كن ! در اين هنگام صداى در كلاس به گوش رسيد. همه بچه ها ساكت شدند و چشم به در دوختند. زهرا با سرى افكنده جلوى در كلاس ايستاده و منتظر اجازه من بود. با عصبانيت به طرفش رفتم و با همان كتابى كه در دستم بود، محكم بر سرش كوبيدم و گفتم : خاك بر سرت ! باز هم كه دير آمدى بدبخت ! چند دفعه به تو بگويم كه وقتى دير به مدرسه مى رسى ، حق ندارى سر كلاس بيايى ! حالا هم برو كمى توى برف ها قدم بزن تا حالت جا بيايد، در ضمن ، در كلاس را هم ببند تا مطمئن شوى حق داخل شدن به كلاس را ندارى ؟
با صداى زنگ ، مانند مرغى كه از قفس آزاد شده باشم ، فورى خود را به دفتر مدرسه رساندم . يك چاى داغ مى توانست مرا از آن بى حالى و كسالت بيرون آورد. همان طور كه استكان چاى در دستم بود، يكى از بچه هاى كلاس نفس زنان وارد شد و نامه اى به دستم داد و گفت : خانم ! اين كاغذ را زهرا به من داد تا به شما برسانم و بعد هم از مدرسه فرار كرد. با بى حوصلگى جواب دادم : به جهنم ! برود و برنگردد، و بعد هم كاغذ را داخل جيب مانتو گذاشتم و به همكارانم مشغول حرف زدن شدم . ساعت بعد بچه ها امتحان علوم داشتند. وقتى سوال ها را به آن ها دادم ، پشت ميز رفتم و كاغذ زهرا را باز كردم ، نوشته بود:
آموزگار عزيزم ! با نوشتن اين نامه مى خواستم از شما خداحافظى كنم . آيا تاكنون از من پرسيده ايد كه پدر و مادرم كيستند؟ من از كجا مى آيم و چرا هر روز رنگم از روز قبل زردتر مى شد؟ پس گوش كنيد تا برايتان بگويم . من در يك خانواده پرجمعيت با پنج برادر و سه خواهر در كنار پدر و مادرى زحمت كش زندگى مى كنم . پدرم كارگر شهردارى است . صبح از خانه بيرون مى رود و نزديك غروب با چهره اى چروكيده و كمرى خميده ، خسته و غمگين به خانه بر مى گردد. راستى اگر نامه ام را در دفتر مى خوانيد، سرتان را بلند كنيد و به تك تك خانم معلم ها نگاه كنيد. من و مادرم به منزل سه نفر از آن ها مى رويم و برايشان كار مى كنيم . اگر باورتان نمى شود، با صداى بلند از آن ها بپرسيد. شب كه مى شود، خسته و خواب آلود در گوشه اى مى نشينم و درس هايم را كه شما به عجله از رو خوانده ايد، مرور مى كنم ، ولى چيزى نمى فهمم . سر كلاس ، وقتى از شما دوباره سوال مى كنم ، بر سرم فرياد مى زنى و مى گويى : مى خواستى گوش كنى ، مگه كر بودى ؟! و من وقتى درس ها را نمى فهمم ، باور مى كنم كه كودن و نفهم هستم .
حالا هم كه فصل زمستان رسيده ، كار بيرون از منزل بيشتر انجام مى دهم ، تا شايد بتوانم با پول آن براى خودم يك لباس گرم و يك چكمه بخرم تا مريض نشوم و در گوشه منزل نيفتم . چون در آن صورت پدر و مادرم تنها مى مانند و كسى نيست كه به آن ها كمك كند. امروز وقتى با كتاب خودتان روى سرم كوبيديد، زير بار غم و اندوه شكسته شدم . موقعى كه پا به حياط گذاشتم ، سرما تا مغز استخوانم نفوذ كرد. پدر و مادر من بى سواد هستند، مرا چه به درس خواندن ، اين كارها لايق بچه هاى بالاى شهر است كه پدر و مادر باسواد دارند. اما معلم عزيز! خواستم بگويم كه ما هم مثل آن ها قلب داريم ، هر چند در كودكى ، گل خشكيده و پژمرده اى شده ايم ، چون به قول شما من و امثال من بايد كلفتى كنيم ، نه خانمى ... - زهرا.
... خودم را جلوى در خانه زهرا ديدم . يك جعبه شيرينى و مقدارى ميوه در دستانم بود. با ناراحتى و اكراه زنگ در را به صدا درآوردم . در يك لحظه جلوى در منزل ، يك مشت بچه قد و نيم قد ايستاده بودند. وقتى با اصرار مادر زهرا وارد اتاق آن ها شدم و بر روى آن زيلو نشستم ، سرم را پايين انداختم تا چشمان اندوهگين و سخنگوى آنان را نبينم . چشمانى كه به من مى گفتند: مى دانستيم شما قلب مهربانى داريد! وقتى زهرا را براى دلجويى به سينه ام مى فشردم ، به آهستگى در گوشش گفتم : امروز بزرگترين درس ‍ زندگى را از تو آموختم و تولدى ديگر يافتم . از اين پس بايد تك تك شاگردانم را بشناسم ، چرا كه هر كدام از آن ها دنيايى متفاوت از ديگرى دارند (174).
براى آگاهى بيشتر والدين و مربيان و خوانندگان ، برخى از علل لغزش هاى كودكان و نوجوانان را در اين جا متذكر مى شويم :
ناآگاهى از زشتى عمل ، فقر و ناكامى ، فقدان عزت نفس و احساس حقارت ، ترس از مجازات بزرگ ترها، عدم اعتماد به نفس ، محروميت هاى اخلاقى و اجتماعى ، اعمال روش هاى نامطلوب و خشونت آميز، بى توجهى والدين به مساله تربيت اخلاقى و دينى ، بى تفاوت بودن والدين در احكام دين و مساله حلال و حرام ، تاثير عوامل فرهنگى بيگانگان ، آزادى هاى نامحدود توسط والدين و مسئولين فرهنگى و تربيتى ، عدم نظارت صحيح والدين به رفت و آمدهاى خانوادگى ، كنترل نكردن دوستان و روابط فرزندان ، رفت و آمدهاى خانوادگى ، كنترل نكردن دوستان و روابط فرزندان ، بدآموزى هاى وسايل ارتباط جمعى ، بهاندادن به افراد تربيت يافته و درستكار، نقل كردن لغزش ها و انحرافات ديگران در حضور كودكان (بدون اينكه توضيحى داده و عواقب خلاف كارى افراد خاطى را به جمع گوشزد كنيم )، عادى جلوه دادن خلاف ها و ناهنجارى هاى جامعه (و گفتن اينكه در اين زمان آدم درستكار يافت نمى شود و همه به خلافكارى و ... روى آورده اند)، و ساير مواردى كه مى تواند زمينه ناهنجارى ها و رفتارهاى نامطلوب در كودكان و نوجوانان را فراهم آورد.

 -  پاورقی -

 172- بحارالانوار، ج 75، ص 111.
173- همان .
174- الگوهاى تربيت ، ص 273.