داور ناشى

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

- نگاه كن برادر، مى بينى چه كار مى كند.
- آن پيرمرد را مى گويى ؟
- آرى ، كارش اشتباه است ، نه ؟
- راست مى گويى ، اما چگونه او را آگاه كنيم ؟
- اگر به طور مستقيم به او بگوييم از ما كه مثل نوه هاى او هستيم قبول نخواهد كرد، شايد هم ناراحت شود و براى هميشه خاطره تلخى از وضو در ذهنش باقى بماند.
- نكند كلام ما را توهين و تحقير بشمارد؟ آن وقت لج بازى مى كند و هيچ گاه راه وضوى صحيح را نمى پذيرد.
فكرى به ذهنم رسيد، بيا در گوشت بگويم .
دو نفرى به نزديك آن پيرمرد رسيدند، طورى وانمود كردند كه با هم اختلاف دارد، يكى مى گفت ((وضوى من صحيح است )) و آن ديگرى در جوابش مى گفت ((وضويى كه من مى سازم كامل تر و بهتر است .))
و سرانجام توافق كردند در حضور پيرمرد وضو بگيرند تا او داورى كند. هر دو وضوى صحيح و كاملى گرفتند. پيرمرد هر چه دقت كرد اشتباهى در وضوى آن دو نديد. پى به اشتباه خود برد، فهميد كه هدف اين دو نوجوان با ادب چيست ، گفت : ((بچه ها، وضوى هر دو شما صحيح است ، وضوى من اشتباه بود و شما مرا به اشتباهم آگاه كرديد.))
همسر پيرمرد كه آن طرف تر بود به نزديك آنها آمد و با ديدن بچه ها آنها را شناخت . پيرمرد وقتى فهميد آن دو نوجوان آگاه و باادب ، حسن و حسين ، فرزندان (عليه السلام ) هستند، اشك شوق در چشمانش حلق زد و گفت :
((از شما ممنونم كه وضوى صحيحى را به من آموختيد، جانم به فدايتان ، پدر و مادرم به فداى جد بزرگوارتان كه به حق ، معلم امت هستيد.))(5)

- پاورقی -

 5- بحارالانوار، ج 43، ص 319.