نمكدان را نشكن !

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

- از من گذشته است ، ديگر راه برگشتى نيست .
- نه ، اشتباه مى كنى ، راه برگشت هميشه باز است ، فقط بايد بخواهى و تصميم بگيرى ، البته خود من هم بى گناه نيستم ، ولى تا جايى كه بتوانم گناه نمى كنم .
- نمى توانم ، از اين وضعيت خسته شده ام ، مى دانم گناهكارم ، خطا كارم ، ولى چه كنم ، برايم مثل يك عادت شده است ، هر كار مى كنم كه گناه نكنم نمى شود، با زندگى ام گره خورده است . جزيى از آن شده ، كاش كسى بود و دست مرا مى گرفت و مرا از اين منجلاب بيرون مى آورد، از اين زندگى سراسر نيرنگ و گناه خسته شده ام .
- اگر پيشنهادى بكنم مى پذيرى ؟
- تا چه پيشنهادى باشد.
- پيش او برويم و بپرسيم كه چگونه گناه نمى كند، ما را موعظه و نصيحت كند تا ما هم گناه نكنيم .
اين سخنان را گفتند و دو نفرى به حضور او رفتند و گفتند: اى امام بزرگوار، آمده ايم تا راهى پيش پايمان بگذارى .
- چه راهى ؟
- هر كار مى كنم كه شيطان بر من مسلط نشود نمى شود و روزى نيست كه بدون گناه سر بر بالين بگذارم ، چه كنم ؟
- اى مرد، هر گناهى مى خواهى انجام بده ، اما قبل از ارتكاب آن چند چيز را در نظر داشته باش . حال كه مى خواهى نافرمانى خدا كنى ، از رزق و روزى او نخور، از ولايت و ملك خدا خارج شو و جايى مرتكب گناه شو كه خدا تو را نبيند و آن قدر قدرت داشته باش تا وقتى عزرائيل مى خواهد جانت را بگيرد بتوانى مانع او شوى و در قيامت نگذارى مالك دوزخ تو را به سوى آتش ببرد، اگر توانستى اين كارها را انجام بدهى ، هر چه مى خواهى گناه كن !
- اى پسر رسول خدا، اين كارها را كه فرموديد نمى توانم انجام بدهم .
- پس گناه نيز نكن ، بى انصافى است كه از روزى خدا بخورى و در حالى كه او تو را مى بيند و در ملك او زندگى مى كنى گناه بكنى .
آن مرد منقلب شد و گريست . حرفهاى امام تاثير عميقى در او گذاشته بود، برخاست و رفت تا در چشمه ندامت خويش خود را شستشو دهد.(23)

- پاورقی -

 23- بحارالانوار، ج 75، ص 126.