نامه امام علی (علیه السلام ) به برادرش عقيل بن ابى طالب

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

نامه شماره : 36
و من كتاب له ع إ لى اءَخِيهِ عَقِيلِ بْنِ اءَبِي طالِبٍ فِي ذِكْرِ جَينشٍ اءَنفَذَهُ إِلى بَعْضِ اءلا عْداءِ وَ هُوَ جَوابُ كِتابٍ كَتَبَهُ إ لَيْهِ عَقِيلْ:
فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ جَيْشا كَثِيفا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَلَمَّا بَلَغَهُ ذَلِكَ شَمَّرَ هَارِبا وَ نَكَصَ نَادِما، فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِيقِ وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلْإِيَابِ، فَاقْتَتَلُوا شَيْئا كَلاَ وَ لا، فَمَا كَانَ إِلا كَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّى نَجَا جَرِيضا بَعْدَ مَا اءُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ الرَّمَقِ، فَلاَْيا بِلاَْيٍ مَا نَجَا.
فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشا وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلاَلِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ فَإِنَّهُمْ قَدْ اءَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشا عَنِّي الْجَوَازِي ، فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ اءُمِّي .
وَ اءَمَّا مَا سَاءَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَاءْيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَاءْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى اءَلْقَى اللَّهَ، لاَ يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لاَ تَحْسَبَنَّ ابْنَ اءَبِيكَ - وَ لَوْ اءَسْلَمَهُ النَّاسُ - مُتَضَرِّعا مُتَخَشِّعا وَ لاَ مُقِرّا لِلضَّيْمِ وَاهِنا وَ لاَ سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لاَ وَطِي ءَ الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ الْمُتَقَعِّدِ وَ لَكِنَّهُ كَمَا قَالَ اءَخُو بَنِي سَلِيمٍ:
فَإِنْ تَسْاءَلِينِي كَيْفَ اءَنْتَ؟ فَإِنَّنِي  
 صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُ 
يَعِزُّ عَلَيَّ اءَنْ تُرَى بِي كَآبَةٌ  
 فَيَشْمَتَ عَادٍ اءَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ 
از نامه آن حضرت (ع ) به برادرش ، عقيل بن ابى طالب ، در ذكر سپاهى كه به جنگ يكى از دشمنانش (35) فرستاده بود.اين نامه در پاسخ نامه عقيل :
است سپاهى گران از مسلمانان به سوى او روانه كردم . چون خبر آن بشنيد، دامن بر كمر زد و بگريخت و پشيمان از كرده خويش ‍ بازگرديد. سپاه من در راه به او رسيد.آفتاب نزديك به غروب بود، با شتاب تمام جنگى كردند كه بيش از ساعتى به دراز نكشيد. و او كه سخت به تنگنا افتاده بود و رمقى بيش ، از او باقى نمانده بود، با تاءسف ، رهايى يافت و شتابان روى بتافت . قريش را به حال خود گذار تا در گمراهى بتازد و در تفرقه و نفاق جولان دهد و در وادى سرگردانى به سركشى خويش ادامه دهد. آنان براى نبرد با من همدست شدند، همانگونه كه پيش از اين در نبرد با رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همدست شده بودند. آن خداوندى كه كيفر گناهان را مى دهد، قريش را كيفر دهد، كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند و حكومتى را كه از آن فرزند مادرم (36) بود، از من بستدند.
پرسيده بودى كه در پيكار با اين قوم چه راهى دارم ؟ به خدا سوگند با اين مردم پيمان شكن مى جنگم تا خدا را ديدار كنم . افزونى پيرامونيان بر عزّتم نيفزايد و پراكنده شدنشان به وحشتم نيفكند و مپندار كه فرزند پدرت ، هر چند مردم رهايش كنند، در برابر دشمن تضرع و خشوع كند يا از ناتوانى زير بار ستم رود يا زمام خود به دست ديگرى دهد و يا به كس سوارى دهد. بلكه او چنان است كه آن شاعر بنى سليم گفته است :
فان تساءلينى كيف انت فاننى  
 صبور على ريب الزمان صليب 
يهز علىّ ان ترى بى كآبة  
 فيشمت عاد اويساء حبيب 
((اگر از من بپرسى كه چگونه اى ؟ گويم در برابر سختى روزگار شكيبا و پايدارم ، بر من دشوار است كه اندوهناكم ببينند تا دشمن سرزنش كند و دوست غمگين گردد.))